کد خبر 281622
۲۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۹

حیات گزارش می‌دهد

اتحاد اقتصاد و فرهنگ علیه جمعیت

اتحاد اقتصاد و فرهنگ علیه جمعیت

کاهش نرخ باروری در کشور نتیجه فشارهای اقتصادی و تغییر نگرش‌های فرهنگی است. نسل جدید فرزند را گاهی مانعی برای رشد شخصی می‌بیند و همین نگرش، خانواده‌ها را از تصمیم به فرزندآوری بازمی‌دارد. ترکیب این نگرش با مشکلات اقتصادی، آینده جمعیت کشور را به وضعیت نامعلوم و پرابهام رسانده است.

پایگاه خبری حیات – شهین مردانی؛ در کوچه‌های شهر، در صف نان، در ایستگاه مترو یا پشت چراغ قرمز، زنانی را می‌بینی که ذهنشان مدام درگیر یک معادله حل‌نشده است؛ معادله‌ای میان خواستن و نتوانستن. بعضی از آن‌ها مادر یک کودک‌اند و دلشان می‌خواهد فرزند دوم داشته باشند، اما هر بار که قیمت پوشک یا شهریه مهدکودک را می‌بینند، روی آرزویشان خط می‌کشند. بعضی دیگر هنوز برای فرزند اول هم تردید دارند؛ نه از بی‌میلی یا بی‌عاطفگی، بلکه از ترس سقوط در باتلاقی که راه برگشتی ندارد.

کسی بچه‌دوستی را از دل این نسل حذف نکرده؛ مادران امروز همچنان وقتی نوزادی را در آغوش دیگری می‌بینند، چشمشان برق می‌زند. مسئله اینجاست که «داشتن فرزند» در زندگی امروز، تنها به محبت و غریزه مادری وابسته نیست. دیگر فقط یک تصمیم عاطفی یا دینی یا خانوادگی نیست. به قیمت دلار هم ربط دارد، به قسط وام مسکن، به مرخصی زایمانِ نصفه‌نیمه، به شب‌هایی که مادر باید بین شغل و شیر دادن تعادل بسازد. بودن کودک امروز، به اندازه شادی اولین لبخندش، با هراس از آینده هم گره خورده است؛ با این پرسش که «اگر فردا مریض شد چه؟ اگر نتوانستم از پس هزینه‌هایش بربیایم چه؟ اگر بزرگ شد و گفت چرا من را به این دنیا آوردی چه؟».

با این حال، کاهش جمعیت در کشور را نمی‌توان فقط با نمودارهای اقتصادی یا تحلیل‌های فرهنگی توضیح داد. این افت صرفاً نتیجه تورم و اجاره‌خانه نیست، بلکه فردگرایی و تغییر سبک زندگی نیز نقش پررنگی در شکل‌گیری آن داشته و محصول پیوندی پیچیده میان دو نیروی همزمان و هم‌افزا فشار معیشتی و دگرگونی ذهنی است. این دو، مانند دو بازوی قدرتمند، تصمیم خانواده‌ها را در تنگنا می‌گذارند و اجازه نمی‌دهند حتی آرزوهای طبیعی و انسانی به سرانجام برسد.

در این گزارش خواهیم دید که چگونه مادران و پدران ایرانی میان «خواستنِ فرزند» و «توانستنِ فرزندآوری» گیر کرده‌اند؛ چگونه سیاست‌های تشویقی روی کاغذ باقی مانده‌اند و چگونه جامعه از یک فرهنگ «فرزند به‌معنای برکت» به فرهنگ و باور «فرزند به‌شرط استطاعت» رسیده؛ این داستان کاهش جمعیت در ایران است. داستانی نه ‌فقط از آمار و سیاست، بلکه از زندگی واقعی آدم‌هایی که هر تصمیم ساده‌شان، تبدیل به انتخابی دشوار شده است.

بیشتر بخوانید:

سقوط تولدها در سراشیبی جمعیتی/ قانون جوانی جمعیت روی کاغذ ماند!

آیا قانون جوانی جمعیت باعث تولد نوزادان معلول شد؟!

هزینه درمان ناباروری نجومی؛ بودجه حمایتی صفر!

فرزندآوری در پیچ‌ و خم سبک زندگی و سیاست‌ها/ چرا جمعیت ایران کاهش می‌یابد؟

رسانه و فرزندآوری؛ بازوی مشوق یا مانع پنهان سیاست‌های جمعیتی؟!

فرزندآوری اولویت سیاست‌گذاری جهانی/ کشورها برای افزایش جمعیت چه کردند؟

عرصه عمومی فشارها؛ وقتی آمارها به زبان زندگی حرف می‌زنند

برای فهم بحران جمعیت در کشور کافی است به آمارهای رسمی نگاه کنیم؛ اما این اعداد تنها زمانی معنا پیدا می‌کنند که آن‌ها را در زندگی واقعی مردم ببینیم. ایران در طول سه دهه گذشته یکی از سریع‌ترین سقوط‌های باروری در جهان را تجربه کرده است. کشوری که در دهه شصت شمسی میانگین بیش از ۶ فرزند برای هر زن داشت، امروز به حدود ۱.۶ تا ۱.۸ فرزند رسیده است؛ رقمی که از بسیاری از کشورهای اروپایی پایین‌تر است. سازمان ثبت احوال گزارش می‌دهد که ولادت‌های سال ۱۴۰۱، حدود ۳۰ درصد کمتر از سال ۱۳۹۵ بوده است؛ یعنی در کمتر از یک دهه، نزدیک به یک‌سوم نوزادان بالقوه از چرخه تولد حذف شده‌اند.

این کاهش تنها ناشی از کم‌شدن فرزندآوری نیست؛ خود ازدواج هم دیرتر و کمتر اتفاق می‌افتد. میانگین سن ازدواج زنان در تهران اکنون ۲۷ تا ۲۹ سال است و در برخی شهرهای مرکزی حتی از ۳۰ سال هم عبور کرده. بسیاری از جوانان از همان ابتدا با معادله‌ای ناممکن روبه‌رو می‌شوند: «وقتی خانه ندارم و شغل ثابت هم ندارم، چطور ازدواج کنم؟!» و اگر ازدواج کنند با پرسشی سخت‌تر مواجه می‌شوند: «وقتی خودمان هنوز جا نیفتاده‌ایم، چطور بچه بیاوریم؟».

اقتصاد علیه پدری و مادری

همزمان با افت نرخ باروری، اقتصاد ایران نیز در جایگاهی قرار گرفته که حتی حفظ یک زندگی دونفره را دشوار کرده است، چه رسد به اضافه‌کردن یک عضو جدید به خانواده. تورم سالانه در چهار سال گذشته به‌طور مداوم بالای ۴۰ درصد بوده و قیمت مسکن طی پنج سال بیش از هفت برابر شده است. در کلان‌شهرها، نسبت اجاره خانه به درآمد خانوار به بالای نصف کل حقوق ماهانه رسیده؛ به این معنا که بسیاری از زوج‌ها تنها برای نگه‌داشتن سقفی بالای سرشان، نیمی از درآمدشان را از دست می‌دهند. در چنین وضعی حتی اقلام ابتدایی کودک مثل شیرخشک، پوشک و دارو در برخی دهک‌های پایین به کالای نیمه‌لوکس تبدیل شده است. طبیعی است که در چنین معادله‌ای، فرزند به‌جای آنکه «سرمایه عاطفی» یا «برکت» تلقی شود، ناخواسته در ذهن بسیاری از خانواده‌ها «هزینه افزوده» به شمار می‌رود. در این شرایط، دیگر کسی با خیال راحت نمی‌گوید: «بچه خودش روزی‌اش را می‌آورد.» حالا جوانان با طنز تلخ پاسخ می‌دهند: «بچه اول را با وام گرفتیم، بچه دوم را باید از بانک جهانی وام بگیریم».

تهاجم نرم علیه خانواده؛ جنگی بی‌سروصدا اما عمیق

فرهنگ؛ میدان آرامِ نبرد جمعیت

بحران جمعیت در ایران، صرفاً مسئله‌ای اقتصادی یا سیاستی نیست؛ ریشه آن در میدان آرام و عمیق‌تری به نام «فرهنگ» شکل گرفته است. آنچه امروز در ذهن و رسانه و سبک زندگی ایرانی جریان دارد، نوعی تهاجم نرم علیه خانواده است؛ تهاجمی که نه با سلاح و شعار، بلکه با تصویر، الگو و روایت پیش می‌رود. در این نبرد بی‌صدا، خانواده و فرزند به‌تدریج از نماد معنا، عشق و تداوم نسل، به نشانه محدودیت، هزینه و مانع رشد شخصی تبدیل شده‌اند.

تغییر از «برکت» تا «به‌شرط استطاعت»؛ یک جابه‌جایی فرهنگی

تغییر ذهنیت نسبت به فرزندآوری را نمی‌توان صرفاً با جدول هزینه‌ها و نمودارهای اقتصادی توضیح داد. اگرچه گرانی، بیکاری و نااطمینانی شغلی بی‌تردید نقش اصلی را در تصمیم بسیاری از زوج‌ها بازی می‌کند، اما در زیر پوست جامعه، تحولی آرام و عمیق در جریان است؛ تحولی فرهنگی که حتی با رفع مشکلات اقتصادی نیز به‌سادگی بازگشت‌پذیر نخواهد بود. فرزند در فرهنگ ایرانی همواره با مفاهیمی چون «نعمت»، «ادامه نسل» و «افتخار خانواده» پیوند خورده بود. در گذشته، حتی اگر وضعیت معیشتی خانواده‌ها دشوار بود، باور عمومی این بود که «با آمدن بچه، روزی‌اش هم می‌رسد». این جمله فقط یک تعبیر مذهبی یا سنتی نبود؛ نوعی فلسفه زیستن بود که به مردم آرامش و امید می‌داد، اما امروز همان جمله با احتیاطی تازه گفته می‌شود. یکی از مادران ۳۵ ساله در پژوهش دانشگاه علامه می‌گوید: «ما هم بچه را نعمت می‌دانیم، اما نعمت که بدهی نداشته باشد! الان اول باید حساب و کتاب کنیم ببینیم می‌توانیم از عهده‌اش بربیاییم یا نه.» این تغییر لحن، نشانه کوچک یک دگرگونی بزرگ است: فرزند از «مایه برکت» به «پروژه‌ای که باید برایش برنامه‌ریزی شود» تبدیل شده است.

روایت رسانه‌ای از زندگی مطلوب

رسانه‌های داخلی و خارجی، در کنار شبکه‌های اجتماعی، در سال‌های اخیر نقشی تعیین‌کننده در شکل‌دادن به ذهنیت عمومی ایفا کرده‌اند. در روایت مسلط رسانه‌های جهانی و شبکه‌های اجتماعی، «زندگی خوب» با تصویر فردی تنها، آزاد، آرام و مینیمال تعریف می‌شود؛ سفری بی‌پایان در دنیای بی‌تعهدی. در این تصویر، کودک غایب است؛ نه به‌عنوان تداوم زندگی، بلکه به‌عنوان اختلال در نظم و آزادی فردی. تصویر مسلط از «زندگی خوب» در این فضا، خانه‌ای خلوت و مینیمال است با دو زوج جوان، چند گیاه آپارتمانی و سگی خوشحال. متأسفانه رسانه‌های داخلی نیز گاه همان تصویر را بازتولید می‌کنند: زن موفق، زنی مستقل و بی‌وابستگی خانوادگی است و مرد ایده‌آل، فردی رها و بی‌تعهد. در مقابل، خانواده شلوغ، مادر خسته و پدر درمانده، نماد محدودیت و استیصال‌اند. این بازنماییِ تکرارشونده، در ناخودآگاه نسل جدید، خانواده را از «آرزو» به «هراس» تبدیل کرده است.وقتی رسانه، چنین روایتی از «شاد زیستن» می‌سازد، طبیعی است که ذهن نسل جدید، فرزند را نه نشانه رشد، بلکه مانع آرامش بداند.

از «ما» تا «من»؛ جابه‌جایی آرام ارزش‌ها

فرهنگ معاصر ارزش را از جمع به فرد منتقل کرده است. شعارهایی مانند «اول خودت را بساز» یا «زندگی برای خودت» در ظاهر نشانه رشد فردی‌اند، اما در عمل، معنا و ضرورت خانواده را تضعیف کرده‌اند. در ذهن نسل جدید، موفقیت و لذت شخصی بر هر نوع تعهد جمعی برتری دارد. ازدواج و فرزندآوری دیگر مسیر طبیعی زندگی نیستند؛ بلکه پروژه‌هایی پرریسک و پرهزینه به شمار می‌روند. آموزش رسمی و غیررسمی، به‌جای تربیت نسلی متعهد به خانواده و اجتماع، نسلی پرورش داده که موفقیت را در استقلال فردی و رهایی از وابستگی می‌بیند.

بازتعریف آزادی؛ از انتخاب آگاهانه تا گریز از تعهد

در گفتمان رسانه‌ای امروز، مفهوم «آزادی» دچار تحریف آرامی شده است. آزادی دیگر به معنای رشد آگاهانه درون یک رابطه انسانی نیست، بلکه به معنای «فرار از وابستگی» تعبیر می‌شود. در نتیجه، تعهد و خانواده مترادف با محدودیت و اسارت شده‌اند. به همین دلیل است که بسیاری از جوانان، حتی در اوج میل به محبت و تداوم نسل، از ازدواج و فرزندآوری واهمه دارند؛ چراکه آن را پایان استقلال خود می‌دانند.

سبک زندگی؛ مصرف، رقابت و ترس از ناکامی

در کنار آموزش و رسانه، سبک زندگی جدید شهری نیز فرهنگ تازه‌ای را بر جامعه تحمیل کرده است. فرهنگ مصرف‌گرایی، ارزش زندگی را با کالا، سفر، زیبایی و لذت شخصی می‌سنجد. در چنین الگویی، فرزند یعنی هزینه، محدودیت و تأخیر در موفقیت. حتی در طبقات متوسط و پایین، این ذهنیت رسوخ کرده است: والدین می‌ترسند نتوانند خواسته‌های کودک را برآورده کنند؛ از کلاس زبان و لباس مارک تا تلفن همراه.
پدر کارگر اهوازی می‌گوید: «اگر بچه‌ام گوشی نداشته باشه، احساس شرمندگی می‌کنم»، در واقع از فشاری فرهنگی سخن می‌گوید؛ فشاری که «برکت» را به «بار» تبدیل کرده است.

رسانه، آموزش و سبک زندگی؛ مثلث تغییر نگرش

این دگرگونی فرهنگی در سه حوزه کلیدی شکل گرفته است:

  1. رسانه، با بازنمایی مداوم از خانواده‌های بحران‌زده و فرزندان دردسرساز؛
  2. آموزش رسمی و غیررسمی، که مسئولیت‌پذیری را با «خودمحوری» اشتباه گرفته و از کودکی به ما آموخته: «اول خودت را بساز، بعد به فکر دیگران باش»؛
  3. سبک زندگی شهری و مصرف‌گرایانه، که موفقیت را با کالا، سفر، زیبایی و سکوت شخصی تعریف می‌کند.

در چنین فضایی، همانطور که گفته شد، فرزند نه برکت، بلکه بار تلقی می‌شود؛ موجودی که از آزادی، رفاه و رشد شخصی می‌کاهد. حتی در طبقات متوسط و پایین، ترس از ناتوانی در تأمین خواسته‌های کودک، جای باور به برکت را گرفته است.

خانواده در حاشیه فرهنگ معاصر

در فرهنگ امروز، خانواده کمتر موضوع ستایش است و بیشتر سوژه هشدار و خستگی. رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، ازدواج و فرزندآوری را امری سنتی یا غیرعاقلانه معرفی می‌کنند. این تصویرسازی تدریجی، نوعی ذهنیت جمعی از بی‌میلی به تداوم نسل ساخته است؛ ذهنیتی که نه با تصمیمی سیاسی، بلکه با هزار پیام و تصویر روزانه تثبیت می‌شود.

واقعیت میدانی؛ فاصله شعار تا زندگی

آمارها از افت نرخ باروری می‌گویند، اما در میدان زندگی، مسئله عمیق‌تر است.
الهام، کارمند تهرانی، با چشمان خسته از بازگشت مرخصی زایمان می‌گوید:
«من با عشق مادر شدم، نه با حساب. اما حالا می‌فهمم که مادر بودن در این شرایط فقط عشق نمی‌خواهد، آرامش می‌خواهد.»

در شیراز، سمیه، گرافیست فریلنسر، می‌گوید:
«من از مادر شدن نمی‌ترسم، از بی‌پناهی‌اش می‌ترسم. مادر شدن امروز یعنی دویدن در سربالایی، بی‌هیچ تکیه‌گاه فرهنگی یا حمایتی.»

و در روستایی نزدیک سنندج، صدیقه، مادر سه فرزند، آه می‌کشد:
«ما با نان و ماست بچه بزرگ کردیم. الان بچه اگر گوشی نداشته باشه، ناراحته. دخترم می‌گه من نمی‌خوام مثل تو همیشه خسته باشم.»

این روایت‌ها از شهر و روستا، پیام مشترکی دارند: ترس از آینده.

شکاف میان سیاست و واقعیت

دولت در سال‌های اخیر بسته‌های متعددی برای تشویق فرزندآوری ارائه کرده است؛ از وام‌های تولد تا مرخصی‌های طولانی‌تر. اما در عمل، بوروکراسی، بی‌اعتمادی و اجرای ناقص، این سیاست‌ها را بی‌اثر کرده‌اند. جوان امروز فقط پول نمی‌خواهد؛ او به حمایت فرهنگی و اجتماعی نیاز دارد.

وقتی جامعه، رسانه و نظام آموزشی، خانواده را به‌عنوان انتخابی پرخطر تصویر می‌کنند، هیچ وام و یارانه‌ای نمی‌تواند ذهنیت فرهنگی را تغییر دهد. سیاست جمعیتی بدون بازسازی فرهنگی، فقط روی کاغذ می‌ماند.

بحران معنا؛ وقتی آزادی با گریز از تعهد اشتباه گرفته شد

در گفتمان فرهنگی امروز، مفهوم «آزادی» تحریف شده است. آزادی دیگر به معنای انتخاب آگاهانه در دل یک رابطه انسانی نیست، بلکه به معنای «فرار از مسئولیت» تعبیر می‌شود. نتیجه این تغییر، بی‌اعتمادی به پیوند و بی‌میلی به تداوم نسل است. فرهنگ رسانه‌ای، تعهد را قفس و خانواده را مانع رشد معرفی کرده است؛ و در این میان، کودک از مرکز معنا به حاشیه تجربه انسانی رانده شده است.

جمعیت در تنگنای اقتصاد و فرهنگ: چرا نسل جدید محتاط است؟

کاهش نرخ باروری در کشور یک پدیده پیچیده و چندبعدی است که تنها با نگاه اقتصادی یا اجتماعی قابل توضیح نیست. تجربه میدانی و آمارها نشان می‌دهد که فشارهای مالی، از جمله افزایش هزینه مسکن، تورم، بی‌ثباتی بازار کار و هزینه‌های تحصیل و مراقبت از کودک، نقش تعیین‌کننده‌ای در تصمیم والدین برای فرزندآوری دارد. خانواده‌ها حتی اگر تمایل و میل قلبی به داشتن فرزند داشته باشند، ناچارند به دلیل نبود اطمینان از آینده اقتصادی و معیشتی، تصمیم خود را به تأخیر بیندازند یا محدود کنند، اما اقتصاد تنها بخشی از معادله است. تغییر نگرش‌های فرهنگی، اجتماعی و ذهنی نیز عامل مهم دیگری است که نسل جدید را نسبت به فرزندآوری محتاط کرده است. ارزش‌های فردگرایی، تمرکز بر کیفیت زندگی، رشد شخصی و آزادی فردی در کنار فشارهای اجتماعی و رسانه‌ای، تصویر فرزند را گاهی به عنوان محدودیت و بار اضافی نشان می‌دهد. نسل جدید فرزند را نه فقط سرمایه زندگی، بلکه عاملی می‌بیند که نیاز به منابع، زمان و انرژی دارد و ممکن است مسیر پیشرفت فردی و تحقق اهداف شخصی را محدود کند.

رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی نقش مهمی در شکل‌دهی این نگرش دارند. زندگی ایده‌آل که در سریال‌ها، تبلیغات و فضای مجازی نمایش داده می‌شود، غالباً بدون کودکان تصور می‌شود و این تصویر ذهنی می‌تواند انگیزه فرزندآوری را کاهش دهد. در عین حال، تجربه‌های واقعی خانواده‌های چندفرزندی یا موفق در مدیریت فرزند و زندگی، کمتر در دسترس نسل جدید قرار دارد و الگوسازی مثبت برای آنها محدود است.

به طور کلی، ترکیب فشارهای اقتصادی و تغییر نگرش فرهنگی، تصمیم‌گیری خانواده‌ها درباره فرزندآوری را به نقطه‌ای پیچیده و نامطمئن رسانده است. والدین بین میل قلبی و محدودیت‌های واقعی گیر کرده‌اند و این شکاف باعث شده که فرزند دوم یا سوم به تعویق بیفتد یا کاملاً منتفی شود. در نتیجه، نرخ باروری در بسیاری از مناطق کشور به زیر سطح جایگزینی رسیده و روند کاهش جمعیت به شکل ملموس ادامه دارد.

این وضعیت نشان می‌دهد که مسئله جمعیت در کشور نه یک بحران کوتاه‌مدت، بلکه یک پدیده ساختاری است که ریشه‌های آن در ترکیب تغییرات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و روانی خانواده‌ها نهفته است. فهم درست این ترکیب، تحلیل رفتار جمعیت و تصمیم‌گیری والدین، کلید درک صحیح بحران جمعیت و پیامدهای آن برای آینده کشور است. کاهش نرخ تولد تنها یک شاخص آماری نیست؛ بلکه بازتاب نگرانی‌ها، انتظارات و اولویت‌های نسل جدید است و نشان می‌دهد که تصویر فرزند، خانواده و آینده اقتصادی در ذهن جامعه دستخوش تحولات عمیق شده است.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha