کد خبر 247158
۲۰ فروردین ۱۴۰۳ - ۰۱:۳۴

روایت معصومه آباد از دوران اسارتش: 

تحقیر اسرای زن ایرانی به روش بعثی‌ها

تحقیر اسرای زن ایرانی به روش بعثی‌ها

آزاده جنگ میگوید: «زنان نظامی بزک کرده بعثی در حالی که روبه‌رویشان به خط شده بودیم یک به یک از کنار ما میگذشتند و آب دهانشان را روی صورتمان پرتاب میکردند و فحش و ناسزا بود که نثارمان می کردند.»

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، در کتاب (من زنده‌ام) نوشته معصومه آباد که به روایت اسارات زنان آزاده میپردازد؛ آمده است: «فردا صبح دوباره شلوغ شد و همه مشغول بروبیا و سروصدا بودند؛ پشت پنجره کشیک میکشیدیم از دور پیدا بود که خبری در راه هست، اما این بار به جای کامیونهای نظامی ماشینهای مدل بالای خودشان را میدیدیم. عقب تر رفتیم از همان دور ده-پانزده نفر از زنان نظامی عراقی با بلوز و شلوارهای سبز اتو کشیده و مزین به درجه و نشانهایی که بر دوش و سینه هایشان بود به سمت اتاق ما آمدند. 

دیدن آنها هم برایمان جالب و هم عجیب بود. به همه چیز شباهت داشتند جز نیروهای نظامی جنگی؛ زنانی که تنها دغدغه‌شان دوری از آینه بود. چهره های بزک کرده با موهایی سشوار زده. معلوم بود چندین ساعت وقت صرف آرایش کرده بودند. وقتی نزدیک شدند متوجه شدیم رنگ لاک ناخنهایشان با لباسشان هماهنگ است. از همه جالب تر زیورآلاتی بود که با تمام سنگینی به دست و گردن و گوشهایشان آویزان کرده بودند. کج کلاههای سرخ رنگی بر سر داشتند و آدامس می‌جویدند.

با تعجب به ظاهر آنها نگاه میکردم. در عروسی ها هم چنین صورتهای بزک کرده ای ندیده بودم. مریم گفت باز خوبه چند تا زن دیدیم تا باهاشون راجع به نیازهای بهداشتی زنانه صحبت کنیم؛ بالاخره اینها هم جنس خودمان هستند و میشه دو کلمه باهاشون حرف زد.

وقتی رسیدند ما را در مقابل نگاه ها و پوزخندهای تحقیرآمیز آنها به صف کردند. در لبخندهای تلخشان چنان غضبی بود که میترسیدم همین الان با دندان ما را تکه پاره کنند. فرماندهی که آنها را هدایت میکرد گفت:«هذن جنرالات عراقیات شوفن اشگد جمیلات ؛ اینها ژنرالهای زن عراق هستند، ببینید چقدر زیبا هستند.» مثل اینکه قرار بود ملکه ی زیبایی را از بین آنها انتخاب کنند. پشت سر هم می گفت: «حلو حلو زیبا زیبا. شوفن ارواحچن او شوفنهن شوفن اهد و مچن او بدلاتچن (قیافه های خودتان را با این خانم ها مقایسه کنید به لباسها و فرم هایتان نگاه کنید.)

در حالی که روبه رویشان به خط شده بودیم یک به یک از کنار ما میگذشتند و آب دهانشان را روی صورتمان پرتاب میکردند و فحش و ناسزا بود که نثارمان می کردند. در حالی که هیچ یک از ما را بی نصیب نگذاشته بودند و از تمام سر و صورتمان آب دهان می چکید پشت به ما کردند و رفتند.

تحقیر اسرای زن ایرانی به روش بعثی‌ها

فرمانده پرسید:« اتاذیتن؟ ناراحت شدید؟» حلیمه: گفت نه خوشحال شدیم که شما تا این اندازه از ما عصبانی هستید. تا چند ساعت موضوع خوبی برای بحث و خندیدن بود. برای عصبانی کردن ما چه تدارکاتی دیده بودند. معلوم نبود اینها را از کجا آورده بودند تا فقط آب دهان روی ما بریزند و بروند.» 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha