کد خبر 227079
۲۶ آبان ۱۴۰۲ - ۰۱:۳۰

«حیات» گزارش می‌دهد؛

شهیدی که با حلقه ازدواجش شناسایی شد + فیلم

شهیدی که با حلقه ازدواجش شناسایی شد + فیلم

خواهر امین بالاخره بعد از سه روز میان پیکرهای سوخته، برادرش را از روی حلقه ازدواجش شناخت!

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، وارد گلزار شهدا و قطعه ۵۰ می‌شوم. تا همکاران دیگرم از ماشین پیاده شوند و برای ضبط آماده شویم مادری از دور توجهم را جلب می‌کند. 

انگار زیر لب با خودش حرف می‌زند و با دستمال و سطل آبی که آورده است، روی قبر را غبارروبی می‌کند. تصور می‌کنم تازه عزیزش را از دست داده است. به خودم جسارت می‌دهم و با او احوالپرسی می‌کنم تا بتوانم از حالش باخبر شوم. 

بسیار مهربانانه پاسخ میدهد، متوجه می‌شوم مادر است و اینجا مزار پسر شهیدش است. با خودش گل آورده و روی سنگ مزار می‌گذارد.  گلها را با وسواس خاصی می‌چیند. بوی نم خاک، تمیزی اطراف و ترکیب مرتب گلها که با عشق چیده می‌شود کلمه «عشق مادر» را به ذهن متبادر می‌کند. 

دلم می‌خواهد بیشتر با او حرف بزنم. گلویم را صاف می‌کنم و از او می‌خواهم راجع به فرزند شهیدش که از روی عکس متوجه می‌شوم از شهدای ارتش هست، کمی بیشتر برایمان بگوید. اسمش خاتون جان احمدی است. مادر شهید امین نیکوکار؛ او نیز از شهدای هواپیمای c_130 ارتش است.

زمانی که در روز ۱۵ آذر سال ۸۴ زمان نزدیک به ساعت ۱۴ از حرکت ایستاد. 

هواپیمای باری ـ نظامی از نوع سی ـ ۱۳۰ با حضور تعدادی از نیروهای ارتش و خبرنگاران عازم چابهار بود تا رزمایش عاشقان ولایت را پوشش خبری بدهند، اما هواپیما لحظاتی پس از پرواز در حوالی فرودگاه مهرآباد تهران بر فراز یک محوطه مسکونی در شهرک توحید سقوط کرد و در این حادثه دردناک ۹۴ نفر افراد داخل هواپیما در دم جان سپردند.

مادر امین حالا کمی آرام‌تر شده و برایم می‌گوید: امین مهندس پرواز هواپیما بود که در سن ۲۳ سالگی در رزمایش عاشقان ولایت هواپیمایشان دچار سانحه شده و مادرش را تنها گذاشت!

روزی که امین برای آخرین پروازش آماده می‌شد، کمی بیشتر از معمول در اتاقش ماند، از او پرسیدم امین جان چکار می‌کنی، او گفت مادر چند روزی که در پرواز بودیم نتوانستم نمازهایم را به وقت بخوانم، دارم قضا به جای می آورم.

مادر در حالی که بغضش را فرومیخورد، ادامه داد: گاهی وقتی شبها به منزل می آمد و میدید که من تنها نشسته ام مرا به زیارت می برد، گاهی که با سرعت رانندگی میکرد و من از او می خواستم که آهسته تر براند، در جواب می‌گفت مادر نگران نباش من اینگونه نمی میرم به من می گویند«شهید امین نیکوکار»!

وی گفت: امین بسیار با محبت، با ایمان و نیکوکار بود. باید بگویم هنوز هم همینطور است و هر جا که به مشکلی بربخورم حتما مشکلم را حل می کند، کسی شبیه او را می بینم اما غمش هنوز هم برایمان خیلی سنگین است. یک دفتر خاطرات دارد که من بعد از شهادتش آن را دیدم. وقتی که شهید شد دیدم که در آن سنگ قبرش را کشیده است.

مادر شهید نیکوکار افزود: شهدا مال این دنیا نبودند، او همیشه می گفت مادر هر زمان از پله های هواپیما بالا بروم اشهدم را می گویم و من در جواب میگفتم پسرم مگر جنگ است؟ امین می‌گفت مادر شهادت نامعلوم است. امین ۳ ماه بود که نامزد کرده بود و حلقه طلا در دستش نمی‌کرد، یک حلقه تیتانیوم دست میکرد و خواهرش از روی آن حلقه توانست پیکرش را تشخیص دهد. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha