کد خبر 219040
۶ مهر ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۷

جانباز شیمیایی 70 درصد در گفتگو با «حیات»:

وقتی سرفه‌ام می‌گیرد، همان موقع در دلم خدا را شکر می‌کنم

وقتی سرفه‌ام می‌گیرد، همان موقع در دلم خدا را شکر می‌کنم

اسدالله محمدی گفت: بارها گفته‌ام دو عضو از اعضای بدنم را بیشتر از اعضای دیگرم دوست دارم؛ یکی ریه‌ام است و دیگری چشمانم؛ چون این‌ها من را به یاد خدا می‌اندازند. وقتی سرفه‌ام می‌گیرد، همان موقع در دلم خدا را شکر می‌کنم و از خداوند می‌خواهم که کمکم کند همیشه شکرگزارش باشم.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ هشت سال دفاع مقدس برایمان یادآور روزهایی است که کشورمان در شرایط بسیار سخت و رنج‌آوری قرار گرفته بود. آن روزها دلیرمردانمان برای دفاع از این خاک و بوم از اقصی نقاط کشورمان در جبهه‌های جنگ علیه رژیم بعث عراق شرکت می‌کردند. جنگ، ضررهای کلانی به کشورمان زد و یکی از تلخ‌ترین اتفاقاتش، حمله شیمیایی به رزمندگان و مردم کشور ما بود.

در طول جنگ تحمیلی، ایران ‌۲۵۲ بار مورد حمله شیمیایی رژیم بعث عراق قرار گرفت که به حدود ‌۱۰۰ هزار مجروح شیمیایی منتج شد که هنوز از آثار آن‌ها رنج می‌برند. کنوانسیون ژنو برای ممنوعیت استفاده از سلاح‌های شیمیایی در سال ۱۹۲۵، به تصویب رسید؛ اما بعضی از کشورها به این کنوانسیون پایبند نبودند.

رژیم بعث عراق که از پیروزی در جبهه‏‌های جنگ علیه ایران ناامید شده بود، تصور می‏‌کرد با حملات شیمیایی می‏‌تواند خواسته‏‌های خود را بر ملت ایران تحمیل کند. از این‏ رو در روزهای هفتم و هشتم تیرماه ۱۳۶۶، هواپیماهای بمب‏‌افکن عراق با بمب‏‌های شیمیایی به چهار نقطه پر ازدحام و متراکم جمعیتی شهر سردشت حمله کردند و زن و کودک و خُرد و کلانِ مردم بی‏‌گناه آن شهر و اطراف آن را آماج گازهای کشنده و دهشتناک شیمیایی قرار دادند. همچنین در مناطق جنگی نیز این حملات شیمیایی تکرار شد و بسیاری از رزمندگان در آن دوران متحمل حملات شیمیایی قرار گرفتند. 

اسدالله محمدی جانباز شیمیایی 70 درصد کشورمان یکی از افرادیست که در عملیات کربلای 5 شیمیایی شد. گفتگوی ما با ایشان را در ادامه می‌خوانید.

حیات: از سال‌های ورودتان به جبهه بگویید.

اسدالله محمدی: اولین‌بار در تیرماه سال 1361 بعد از گرفتن مدرک دیپلم در سن هجده سالگی در لشکر علی‌بن‌ابیطالب در منطقه عملیاتی جنوب که مرحله پنجم عملیات رمضان بود، توفیق داشتم به جبهه اعزام شوم. البته آن موقع لشکر علی بن ابی طالب معروف به تیپ هفده قم یا تیپ علی‌بن‌ابیطالب بود. بعد از آن نیز در مرحله اول و سوم عملیات محرم حضور داشتم تا این‌که مجدداً در سال 1363 به لشکر امام حسین (ع) اعزام  و در عملیات‌های بدر، والفجر8، کربلای 3، کربلای 4 و کربلای5 شرکت داشتم.

حیات: در کدام عملیات و چگونه جانباز شدید؟

اسدالله محمدی: عملیات کربلای 5 در تاریخ 21 دی ماه سال 1365 رقم خورد که در اثر عامل خردل که یکی از عوامل شیمیایی است از ناحیه ریه، چشم و پوست شیمیایی شدم و از آن زمان تا کنون تحت درمان هستم.

حیات: وقتی دچار حمله شیمیایی شدید، برای مقابله با سلاح شیمیایی آشنایی داشتید؟

اسدالله محمدی: در آموزش ها قبلا به ما گفته بودند که اگر دشمن از سلاح شیمیایی مخصوصا عامل خردل استفاده کرد حتما از ماسک استفاده شود و برای اینکه اثر پوستی آن از بین برود، سعی کنید که حتما یک دوش گرفته و با صابون خودمان را شست و شو دهیم تا مشکلات پوستی ناشی از حمله شیمیایی از بین برود؛ ما هم همین اقدامات را انجام دادیم.

بعد از اینکه در عملیات کربلای 5 دشمن از سلاح شیمیایی به صورت گسترده استفاده کرد، مشاهده نکردیم که بمب کجا زده شد ولی بویی شبیه سیر استشمام شد که معلوم شد دشمن از سلاح شیمیایی استفاده کرده است.

به سرعت ماسکی که در اختیارمان بود را استفاده کردیم ولی چند دقیقه بعد اثرات و علائم گاز خردل در بدنمان پیدا شد. از جمله آبریزش از بینی و چشم، حالت تهوع، سرفه و بدتر از همه بی حالی بود، به شکلی که چند دقیقه که از حمله شیمیایی گذشت دیگر رمقی نداشتم که بتوانم راه بروم.

دیگر دوستان کمک کردند و من را به اورژانس لشکر 25 کربلا رساندند. در آنجا که رسیدم گفتند که باید حتما لباس‌هایم را عوض کنم و دوش بگیرم. یادم می‌آید درست وسط زمستان بود. هوا بسیار سرد و آب هم سرد بود و چون امکاناتی نداشتیم، مجبور شدم با همان شرایط سخت و با داد و فریاد دوش گرفتم و صابون زدم.

بعد از آن با آمبولانس ما را به جاده خرمشهر به اهواز رساندند. آنجا یک اتوبوسی بود که صندلی‌هایش را برداشته بودند و ما را سوار کردند و به اهواز در مکانی که مصدومان شیمیایی را نگه می‌داشتند رساندند. تا آن موقع که به اهواز رسیدم، هوشیار بودم. تا اینکه بعد از آن وارد آن سوله بزرگ شدم که پزشکان حضور داشتند و مصدومان شیمیایی را معاینه می‌کردند؛ بعد از آن دیگر صحنه ای در خاطر ندارم.

تصمیم بر این شد که به تهران منتقل شوم. در فرودگاه لحظه‌ای به هوش آمدم که توسط فردی که در کنارم بود مطلع شدم به تهران منتقل می شوم. مجددا در بیمارستان طُرفه تهران به هوش آمدم و اکسیژن به من وصل کردند و باز هم بی هوش شدم. فردای آن روز یکی از دوستانم که در همان اتاق بیمارستان با هم بستری بودیم به من گفت: «دیشب حالت خیلی بد شده بود.» حتی در مقطعی که در اهواز بودم تا چند روز بینایی‌ام را از دست داده بودم و اثرات شیمیایی روی چشمانم اثر گذاشته بود. حدود 20روز بینایی نداشتم .در اولین بار بعد از حمله شیمیایی حدود چهل روز در بیمارستان بستری بودم.


 

حیات: وضعیتتان بعد از مرخص شدن از بیمارستان چگونه بود؟

اسدالله محمدی: بعد از مرخص شدن از بیمارستان تا وارد حیاط بیمارستان شدم، متوجه شدم بینایی‌ام نسبت به قبل تغییر زیادی کرده و بسیار کم شده است. از آن طرف هم به نور خیلی حساس شده بودم تا اینکه از عینک آفتابی استفاده کردم و به منزل رفتم. بعد از مدتی استراحت مجدد به پزشک مراجعه کردم و حدود دو سه ماه گذشت و حالم بهتر شد.

مجددا در بهمن ماه سال 1366 ریه‌ام عفونت شدیدی پیدا کرد که حدود یک ماه نیز در بیمارستان بقیه الله بستری شدم و از آن زمان بیشتر اوقات فصل زمستان که یک سرمای جزئی هم  می‌خوردم، ریه ام عفونت می‌کرد و مرتب در بیمارستان بستری می‌شدم. سال 1380 بود که حالم بد شد. البته سال قبلش هم تنگی نفس شدیدی داشتم و چندین بار با هر سرفه‌ام خلط خونی از دهانم خارج می‌شد. برای این مشکل به دکتر مراجعه کردم و یک بار هم بدون بیهوشی بنده را (برونکوسکوپی) کردند تا ببینند وضعیتم به چه شکل است. آن دوران بسیار اذیت شدم.

حیات: چه شد که برای درمان به آلمان اعزام شدید؟

اسدالله محمدی: در سال 1380 ایست تنفسی پیدا کردم. خودم متوجه نشدم ولی همسرم کنارم بود. قبلا دکتر توصیه کرده بود اگر مشکلی برای تنفس پیش آمد باید چند ضربه به کمر زده شود تا ریه تحریک شود؛ همسرم همین کار را برایم انجام داد و نفسم برگشت. تنگی نفس شدیدی داشتم. وقتی به دکتر مراجعه کردم تشخیص داد که باید برایم برونکوسکوپی انجام شود تا وضعیت ریه‌ام بررسی شود. این بود که پرونده‌ام را شورای عالی پزشکی فرستادند و با توجه به برونکویی که انجام شد و فیلم‌های موجود، اطلاع دادند که در مسیر اصلی نای و برونش چپ و راست تنگی شدیدی دیده می‌شود و در ایران کاری نمی‌شد برایم انجام دهند. به همین خاطر برای مداوا به آلمان اعزام شدم و همچنان نیز تحت معالجه هستم.


حیات: از حضورتان در کنار فرماندهان و شهدای دفاع مقدس بگویید.

اسدالله محمدی: طی مدتی که در لشکر علی بن ابی طالب حضور داشتم، فرمانده‌اش سردار شهید مهدی زین الدین بودند. اولین بار که از نزدیک ایشان را دیدم برایم خیلی جالب بود. همچنین سردار شهید مصطفی ردانی پور نیز فرمانده سپاه سوم صاحب الزمان بودند. ایشان هم وقتی برای اولین بار در جمع‌مان آمدند، حرف‌ها و گفته‌هایش برایمان بسیار جالب و دلنشین بود.

مدتی در لشکر امام حسین (ع) بودم که توفیق داشتم سردار شهید حاج حسین خرازی را از نزدیک ببینم. واقعا ایشان یک روحیات خاصی داشت. شهید خرازی بسیار مخلص بود و هر موقع که ایشان چند روزی به اصفهان می‌رفتند تا زمانی که برگردند همین که می‌دیدیم در لشکر نیستند از نبودشان در همان مدت کم ناراحت بودیم و دلمان برایشان تنگ می‌شد. شهید خرازی روحیات خاص و عجیبی داشت.

حیات: نحوه رفتار فرماندهان شهید با رزمندگان و دیگران چگونه بود؟

اسدالله محمدی: اولین بار که به جبهه اعزام شدم، اسم شهید زین الدین را نشنیده بودم. فقط وقتی تمام گردان‌ها و واحدها را جمع کردند و گفتند که قرار است فرمانده لشکر صحبت کند، از نزدیک که ایشان را دیدم متوجه شدم روحیات عجیبی داشتند. بچه‌هایی که قبل از ما اعزام شده بودند ایشان را می‌شناختند و در آغوش می کشیدند و روی همدیگر را می‌بوسیدند. حال و هوای عجیبی بود. بعد در جایگاهی قرار گرفت و شروع به سخنرانی کرد. من بیش از این توفیق نداشتم شهید زین الدین را ببینم. حدود 4 ماه که آنجا بودم در این چهار ماه یکبار فقط ایشان را از نزدیک دیدم.

همچنین یک بار نیز توفیق دیدار با شهید ردانی‌پور برایم میسر شد. ایشان از فرماندهان عالی دوران جنگ بود.

از سال 1363 تا 1365 در لشکر امام حسین (ع) بودم. هر زمان که شهید خرازی را می‌دیدم برایم دیدار با ایشان توفیقی بود. شهید خرازی روحیات عجیبی داشت و واقعا دوست داشتنی بود. گاهی اوقات که در لشکر نبودند از نبودش ناراحت بودیم.

شهید خرازی برخوردهای خوبی با بچه ها و مخصوصا بسیجی‌ها داشت. من و همه رزمندگان لشکر امام حسین (ع) نحوه رفتارش را از نزدیک مشاهده می‌کردیم. همچنین از کسانی که در لشکر مسئولیت داشتند و با ایشان ارتباط نزدیکی داشتند، می‌شنیدیم که همه از او راضی بودند.

نحوه صحبت کردن و راه رفتن و تواضع شهید خرازی برایمان درس بود. خصوصیات اخلاقی بسیار خوبی از ایشان مطرح شده بود که رزمندگان لشکر امام حسین (ع) بعدها در خاطراتی آن‌ها را نقل کردند و من همه را قبول دارم.

حیات: اگر دوباره جنگی رخ بدهد و شما با این آگاهی که می دانید ممکن است دوباره این اتفاق‌ها برایتان پیش بیاید؛ آیا در جنگ شرکت می کنید؟

اسدالله محمدی: آن زمان به خاطر خداوند، دین و سخنان امام خمینی (ره) که فرمودند جبهه ها به رزمنده نیاز دارد، تصمیم گرفتم برای دفاع به جنگ بروم.  قبل از اینکه امتحاناتم را بدهم، برای اعزام به جبهه مراجعه کردم. یکی از دوستانم از من خواست قبل از رفتن امتحاناتم را بدهم و بعد برای رفتن به جبهه ثبت نام کنم. بعد از اتمام امتحاناتم ثبت نام و به جبهه اعزام شدم. آگاهانه و به خاطر خداوند، وطن و ناموسمان به جبهه رفتم.

آن زمان دشمن به مناطقی از کشورمان تجاوز کرده بود که اگر نمی‌رفتیم اکنون باید جواب می دادیم که چرا نرفتیم دفاع کنیم. بارها به دوستانم گفته‌ام ان شاالله که هیچ اتفاقی نمی‌افتد؛ ولی خدایی نکرده هر جنگی اتفاق بیفتد، ما آماده هستیم.  با اینکه توانش را به آن شکل ندارم ولی با همان تنگی نفس در حدی که بتوانم آمادگی دارم و با همان روحیاتی که قبلا داشتم از کشورمان دفاع می کنم.

یکی از دوستانم می‌گوید: «جانبازان شیمیایی هر لحظه در حال جنگ هستند». هر لحظه هم خودمان و هم خانواده‌مان که بارها شاهد مشکلات تنفسی شدیدمان بودند، آماده هر اتفاقی هستیم. چون بارها تا نزدیکی مرگ هم پیش رفته‌ایم. از جانمان گذشته ایم و افتخار می‌کنم که به درجه جانبازی نائل شده ام و این را از توفیقاتمان می‌دانم.

حیات: گذشتن از جان به چه قیمت؟

اسدالله محمدی: بارها گفته‌ام دو عضو از اعضای بدنم را بیشتر از اعضای دیگرم دوست دارم؛ یکی ریه‌ام است و دیگری چشمانم؛ چون این‌ها من را به یاد خدا می‌اندازند. وقتی سرفه‌ام می‌گیرد، همان موقع در دلم خدا را شکر می‌کنم و از خداوند می‌خواهم کمکم کند که همیشه شکرگزارش باشم. از دوستانم نیز می‌خواهم در این باره برایم دعا کنند که این حالت برایم حفظ شود. امیدوارم  در یک لحظه نباشد که پشیمان باشم که چرا رفتم و چرا این وضعیت را دارم. همیشه خدا را شکر کردم که در این راه قدم گذاشتم و اکنون هم خیلی خوشحالم. ان شاالله خداوند توفیق دهد تا ثابت قدم باشم.

حیات: ارتباطتان با موزه صلح چگونه است؟

اسدالله محمدی: از سال 1391 با موزه صلح تهران ارتباط دارم و در آنجا راوی هستم. موزه صلح تهران مربوط به سلاح شیمیایی است و آنجا جانبازان شیمیایی جمع می‌شوند و در رابطه با این موضوع راوی‌گری می‌کنند. به قول پزشکان که مثال می‌زنند اگر کسی راجع به انواع بیماری‌ها بداند بیشتر به اهمیت سلامتی پی می‌برد؛ ما هم آنجا برای اقشار مختلف مردم اعم از دانش آموزان و دانشجویانی که به موزه می‌آیند در رابطه با جنگ، عواقب جنگ و مخصوصا در رابطه با سلاح شیمیایی _که خودمان دچارش شدیم_ توضیح می‌دهیم.

بارها تاثیر حضور جانبازان را در موزه صلح مشاهده کرده‌ام. بازدیدکنندگان وقتی از نزدیک عکس‌ها و فیلم‌های مربوط به این موضوع را دیدند و وضعیت جانبازان شیمیایی را مشاهده کردند بسیار ناراحت شدند.

حیات: نظرتان درباره تولیدات فرهنگی اعم از فیلم، کتاب و غیره درباره دفاع مقدس چیست؟

اسدالله محمدی: مقام معظم رهبری فرمودند: «حقایق دفاع مقدس باید به گوش جوانان برسد» از همین جهت هفته دفاع مقدس باید گرامی داشته شود و لازم است گفته شود که در آن سال ها چه گذشت. هر سال یک‌سری مراسم به این مناسبت با نقل خاطراتی از روایت جنگ برگزار می‌شود؛ اما به نظرم این برنامه ها کافی نیست.

اتفاقات عجیبی در جنگ رخ داد که اگر نسل جوان آن‌ها را بداند، وضعیت کشورمان خیلی بهتر می‌شود. اکنون کتاب‌های زیادی از خاطرات دوستان رزمنده و فرماندهان دفاع مقدس چاپ شده است و فیلم های زیادی در این‌باره ساخته شده ولی کافی نیست.

 لازم است تغییر و تحول عجیبی در انعکاس موضوع دفاع مقدس داده شود. نیاز است که هنرمندان در این راستا بیشتر کار کنند و فقط بیان خاطرات اکتفا نمی‌کند. کتاب‌های زیادی در این رابطه نوشته شده ولی آن چیزی که باید نسل جوان بداند، هنوز به آن شکل درست منتقل نشده است.

ما از نزدیک صحنه های جنگ را دیده‌ایم. اگر به طرز صحیح، آن فداکاری‌ها و رشادت‌ها منتقل شود، خیلی خوب و تاثیر گذار است. به نظرم در این رابطه کارهایی که لازم بوده هنوز انجام نشده و باید هنرمندان در این باره وقت بگذارند و فیلم‌هایی که واقعا برای نسل جوان مناسب است، بسازند.

حیات: به نظر شما بازدید از موزه صلح چه تاثیری بر افراد می گذارد؟

اسدالله محمدی: بازدید از موزه بسیار تاثیرگذار است. برخی مواقع از مدارس و دانشگاه به صورت گروهی برای بازدید به موزه صلح می‌آیند. در آنجا سوالات و ابهاماتی که در رابطه با موضوع دفاع مقدس برایشان پیش آمده را جواب می‌دهیم. به عنوان مثال یکی از سوالاتی که مهم است این است که چرا بعد از اینکه خرمشهر را فتح کردیم جنگ ادامه پیدا کرد؟ این‌ها برای نسل جوان هنوز سوال است و بر روی این موضوع بحث می‌شود.

پیشنهادمان این است که دانش آموزان و دانشجویان وقت بگذارند و موزه را از نزدیک ببینند و با مصدومان شیمیایی آشنا شوند. البته خیلی از افراد وقتی به موزه آمدند از ما خواستند بیشتر درباره موزه صلح تبلیغ شود تا افراد بیشتری بیایند.

موزه صلح تهران در ضلع شمالی پارک شهر قرار دارد و ساعت کار موزه از روز شنبه تا چهارشنبه ساعت 8 صبح تا 17 است و ما جانبازان نیز در خدمت بازدیدکنندگان هستیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha