به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ در آستانه روز خبرنگار باید از تصویربرداران بیتصویری یاد شود که سلاحشان دوربین بود و نگاهشان مبارزه با دشمن؛ در این راستا کم نبودند کسانی که گوشه امن زندگی و زن و فرزند را رها کرده و گام در راهی نهادند که کمتر از شهادت نبود؛ آنان کاشفان نور در دنیای تاریکیها هستند. شاید کمتر کسی بداند عکسهای معروفی را که از سردار شهید حاج همت در فضای مجازی میبینیم؛ یا عکسهایی که فاجعه دهشتناک منا را به تصویر کشید، گوشهای از زحمات فردی با نام «کمالالدین شاهرخ» باشد.
«کمالالدین شاهرخ» عکاس دفاع مقدس است. در سال ۶۰ پس از اینکه وارد سپاه پاسداران شد به عنوان خبرنگارعکاس در جبههها و رویدادهای جاری آن سالها حاضر شد. او در این حضورها بیش از ۲۰ هزار فریم نگاتیو و اسلاید عکاسی کرده است. آثار کمالالدین شاهرخ در کتابهای متعدد به چاپ رسیده و در دهها نمایشگاه و مسابقه داخلی و خارجی اثر خود را ارائه کرده است. او خاطرات جالبی دارد از شهید همت، توجه او به مسائل فرهنگی، تبلیغات و روابط عمومی که در ادامه قسمت دوم گفتگوی خبرنگار ما ایشان را میخوانید.
حیات: از شهید همت نام بردید؛ شما ۷ ماه دوشادوش ایشان زندگی کردید؛ از نظر شما بارزترین ویژگی ایشان چه بود؟
شاهرخ: شهید همت یک مطیع به تماممعنا بود؛ در شرایطی از فرمانده لشکر بودن هم عبور کرده بود اما دستورات را می پذیرفت و تابع بود. مسئولیتی که در جبهه ها و یا کردستان می پذیرفت به نحو احسن انجام می شد. نکته دوم درباره ایشان این بود که با توجه به اینکه جزو سپاه بود به تمام معنا یک بسیجی بود؛ زمانی که وارد نمازخانه دوکوهه می شدید فرق ایشان را با یک رزمنده معمولی نمی فهمیدید. دقیقا عین بقیه رزمنده ها بود و بچه ها عاشق این ویژگیهای او شدند. در واقع شهید همت بصیرت بالایی داشت؛ یعنی زمان خود را خوب میشناخت، در عملیاتها بهترین طرحریزی و نقشه خوانی ها را انجام داد و خدا نیز به او کمک می کرد. حاجی ذهنی خلاق داشت در دفاع مقدس تعداد کمی بودند که این خصوصیات را داشتند. حضرت امام (ره) به آنان اعتماد کرده بود. بلوغ و نبوغ این فرماندهان را در کمتر کسی سراغ داریم و فقط شرایط سخت افزاری گاهی موجب شکست ما می شد.
حیات: با توجه به اینکه شما عکاس بودید، میزان توجه ایشان به بچه های تبلیغات و روابط عمومی بعنوان کسانی که رزمنده نیستند و بیشتر در جنگ نرم فعالیت میکردند؛ چگونه بود؟
شاهرخ: در واقع شهید همت بسیار به کار فرهنگی علاقه داشت؛ چون خودش هم معلم بود و همیشه دوست داشت با بچه های فرهنگی، تبلیغات و روابط عمومی جوش بخورد. همیشه هر کاری داشتیم، اگر شرایط لشکر مهیا بود، فراهم می کرد. حتی برنامه های تجمع نیروها را نیز کنار چادر تبلیغات ما می گذاشت. یک دستخطی هم برای من نوشته بود که بعدها متوجه عمق آن شدم.
حاج همت زندگی اش را به جبهه آورده بود. یک جعبه مهمات پشت ماشینش گذاشته بود و تمام ادوات زندگی داخل آن جعبه مهمات بود. همسرش هم همراه ایشان بود؛ یعنی اگر به او در لحظه می گفتند که باید در فلان منطقه حضور داشته باشد؛ این آمادگی را در خود و خانواده ایجاد کرده بود که انجام شود. افرادی مانند شهید دستواره و شهید کریمی نیز اینگونه عمل میکردند و خانواده را به خود نزدیک کرده بودند که دغدغه آنان را نداشته باشند و ذهنشان روی خانواده متمرکز نباشد.
حیات: ماجرای دستخط چه بود؟
شاهرخ: من یک دفترچه داشتم و زمانی که با بچه ها دور هم جمع می شدیم از برخی از آنان می خواستم که برایم یادداشتی بنویسند؛ گاهی به شوخی به برخی از آنان می گفتیم تو نور بالا می زنی؛ ولی بچه های تبلیغات خیلی در عملیاتها حضور نداشتند. خیلی دوست داشتند باشند اما ناراحتی داشتند که در عملیاتها حضور نداشتند.
ما که عکاس و فیلمبردار بودیم دستمان بازتر بود. این دفترچه را به بچه ها می دادیم که برایم یادداشتی بنویسند. یادم می آید همیشه چادر فرماندهی کنار چادر تبلیغات بود؛ همیشه کار فرهنگی و چادر تبلیغات کنار چادر فرماندهی بود چون به آن اهمیت می دادند.
خلاصه دفترچه را به بیسیم چی دادم و از ایشان خواستم که از حاجی بخواهد برایم دو خط یادداشت بنویسد چون خودم خجالت می کشید؛ خلاصه روز بعد من دنبال این بودم که از ایشان عکس بگیرم حاجی که از چادر بیرون آمد ننار یک تویوتا با سربند یا زهرا (س) و لباس پلنگی عکس را گرفتم ، دفترچه را آنجا به من داد و رفت. من هم با موتور سوار شدم و به منطقه و قرارگاهی که حاج همت داشت از آنجا منطقه را می دید حضور یافتم؛ تعدادی عکس از ایشان گرفتم دفترچه را که گرفتم آنقدر سرم گرم بود که دیگر نخواندم؛ بعد که آن را باز کردم، دیدم آن یادداشت را برایم نوشته است. تا آن موقع ما خیلی شهید نداشتیم اما بعدها خیلی ها شهید شدند تنها یادگاری من از حاجی این بود.
حیات: تصور میکنم عکسهای زیادی از آن زمان دارید؛ آیا توانستید همه آنان را چاپ کنید؟
شاهرخ: منِ عکاس غم همه این روزها برایم مانده است؛ وقتی عکسها را نگاه میکنم جز خاطرات غمشان هم مانده است. در آن زمان رسانه ای برای بازنشر عکسهایمان نبود و اینکه حرفمان را بزنیم و حالا آنقدر گرفتاری کاری داریم که فرصت و حوصله نداریم و اینجا ست که نیاز به کمک مسئولان بیش از پیش حس میشود.
عکسهایی که در این دوره عکاسی کردم ۲۰ هارد ۲ ترا است و یک روزی که قرار باشد کسی روی آنها کار کند از آنان هیچ اطلاعی ندارد و بعد از مرگم هم دیگر شرایط بدتر است. در این مجموعه عکسهای انقلاب و فاجعه شهدای منا نیز بخشی از آنان است. در این میان همکاران عکاس دیگرم نیز اوضاع بهتری نداشته و ندارند؛ آقای یگانه دوست که از عکاسان بسیار قدیمی است؛ عکسهایش را به من داد که بعنوان مجموعه تصویری کتاب شود اما مدتی بعد فوت کرد و جعفر دانیالی نیز عکاس دیگری است که روزهای آخر عکسهایش را به من داده بود. او جزو عکاسانی بود که تا آخرین لحظه در کشور ماند اما در دوران کرونا فوت شد؛ حالا نگران نگاتیوهای آنان هستم متولی به سرانجام رساندن اینها کجاست؟ امیدوارم این گنجینه نابود نشود.
نظر شما