به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، بیست و چهارم اردیبهشتماه سال 1361 روزی است که «احمد پدیدار» به وصال جانان رسید و: «دل سوی دلدار رفت، جان سوی جانانه شد...» شهیدی از نوق رفسنجان که در جریان عملیات «بیت المقدس» همراه با فرمانده خود: «حاج قاسم سلیمانی» و همرزمان و همسنگرانش در تیپ «ثارالله»، حماسه سازی ها و جانفشانی های جاودانه ای از خود به ظهور رساندند.
سربازی که سرانداز «آیین وفا» شد
روز سوم فروردینماه سال 1337 احمد در روستای دقوق آباد نوق از توابع رفسنجان به دنیا آمد. پدرش اکبر بک کشاورز ساده و زحمتکش بود و مادرش رقیه نام داشت. احمد از کودکی در کارهای زراعی، کمک پدر بود و تا دوم متوسطه درس خواند. سرانجام به عنوان سرباز ژاندارمری به جبهه اعزام شد تا عیار خود را در کورهای به عظمت جنگ بیازماید و بالا ببرد. جنگی که مس وجود مردان مرد را زر کرد. جنگی که کیمیای عشق بود و:
«دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال، چو بی پای و سر شوی»
حماسه رزمندگان رفسنجان به فرماندهی «حاج قاسم» در «بیت المقدس»
«حمید کامرانی» همرزم و همولایتی شهید «احمد پدیدار» از حماسه احمد و همشهریهایش چنین میگوید: «اولین عملیاتی که شرکت کردم عملیات فتح المبین بود، زمانی که تیپ ثارالله تشکیل شد ما اولین نیروهای تیپ ثارالله به فرماندهی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بودیم.بعد از یک هفته از عملیات فتح المبین که به خانه بازگشتیم، اعلام کردند کسانی که میخواهند به جبهه اعزام شوند بیایند. به همراه چند نفر از بچهها به اهواز رفتیم و در گروهان سردار شهید عابدینی به عنوان فرمانده گروهان و سردار حاج اکبر خوشی به عنوان فرمانده گردان در مدرسه شهید رجایی اهواز ساکن شدیم و از آنجا به پادگان دشت آزادگان طرف حمیدیه اعزام شدیم.
در آنجا آموزشهای رزم شبانه و نظامی را تعلیم دیدیم و یک شب بچهها را برای آشنایی با منطقه خط محور کوهه بردند، عملیات بیت المقدس در تاریخ ۱۰ اردیبهشتماه سال ۶۱ شروع شد قبل از عملیات، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بچهها را توجیه کرد. با آنها صحبت کرد و هدف اصلی را تبیین کرد که همان آزادسازی خرمشهر بود. ایشان میگفت به فرموده امام خمینی (ره) خرمشهر باید آزاد شود. شما اگر شادی و خوشحالی امام را میخواهید باید سعی کنید خرمشهر را آزاد کنید.
در اولین مرحله از عملیات شب دهم اردیبهشتماه سال ۶۱ به منطقه کوهه رفتیم. یادم هست آن منطقه، نیزار و مرداب بود و پشه ها اذیت می کردند. با زدن کانال سلمان که ابتکار شهید چمران بود باعث شد که آب جلوی پیشروی عراقی ها را بگیرد و نتوانند جلوتر بیایند. از روی خاکریزی کوچک به طرف خط دشمن حرکت کردیم سمت راست محور و سمت چپ محور دشمن لو رفته بود و از محور وسط حرکت کردیم تا به خط دشمن رسیدیم و خط دشمن را شکست دادیم.
عملیات با موفقیت شروع شد چون گروهان ما خط شکن بود خط دشمن را شکست دادیم؛ برای پاکسازی خط دوم حرکت کردیم بین خط اول و دوم محاصره شدیم چند نفر از فرماندهان ارتشی با ما بودند که عراقیها ما را محاصره کردند. این فرماندهان ابتکاری به خرج دادند در یک گودال نشستیم تا اینکه هوا روشن شد تا مسیری را پیدا کنیم و عقب نشینی کنیم تا اینکه به خط اول آمدیم. در این محور، حماسه و ایثار شهدایی چون احمد پدیدار واقعا مثال زدنی و دریادماندنی است. عراقی ها خیلی ترسیده بودند. حتی آرپی چی برمی داشتند و دنبال نفرات پیاده ما میکردند. یکی از نفراتی که عراقیها با آرپیچی دنبالش کرده بودند شهید مجید حسینزاده بود که در عملیات الفجر ۴ به شهادت رسید.
مرحله اول به علت ناهماهنگی بین جناحین تیپ نور سمت راست ما بود، چندان موفقیت آمیز نبود؛ ناگزیر عقب نشینی کردیم. مرحله دوم که وارد عمل شدیم، بچه ها که رفته بودند برای شناسایی، عراقیها را ندیدند. نیروها را وارد عملیات کردیم و به نزدیکی خرمشهر رفتیم، وارد عمل شدیم و خرمشهر بالاخره آزاد شد.»
در عملیات بیت المقدس، تعداد ۱۷ هزار اسیر عراقی گرفتیم، تعدادی تانک زده شد و تعدادی هواپیمای دشمن ساقط شد و نهایتا پس ازنزدیک به دوسال مقاومت، در سوم خردادماه ۶۱ خرمشهر آزاد شد. آزادسازی قدس، آرمان بزرگ و هدف اصلی شهید سلیمانی بود و شهدایی مثل احمد پدیدار که در «بیت المقدس» تحت فرماندهی حاج قاسم شهید شدند، در حقیقت، به پیشباز آزادی بیت المقدس و قدس شریف، خون خود را نثار کرده اند، همانگونه که فرمانده ما در آن عملیات، خود سالها بعد به شهیدان بیت المقدس و شهیدان راه قدس، از جبهه های جنوب تا محور مقاومت مدافعان حرم در سوریه و عراق پیوست.
آخرین نامه شهید
بسم الله الر حمن الرحیم
خدمت پدر مهربان و مادرعزیز و اخوی و همشیره سلام عرض میکنم پس از تقدیم عرض سلام و سلا متی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم پدر جان و مادر جان فقط دعا کنید برای پیروزی اسلام و نا بودی صدام و از خدا بخواهید عمر طولانی به این امام امت، به این پیر جماران بدهد و از عمر ما بکاهد و بر عمر این رهبر بیافزاید و همچنین برای رزمندگان در جبهه دعا کنید و امیدوار باشید که هر چه زودتر اسلام پیروز است.
خدایا رو نگهدار شما
عاشقان را مرگ، جانی دیگر است...
سرانجام احمد پدیدار، در بیست و چهارم اردیبهشتماه 1361 در پاسگاه شهابی آبادان بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی به سر، خرقه خاک از تن برون کرد و جانش از تنگنای تن به وسعت لامکانی ابدیت راه گشود و طبق وصیتش در گلزار شهدای روستای دقوق آباد به خاک سپرده شد:
«خوشتر از این در جهان نبود دگر کار
دوست بر دوست رفت... یار بر یار
آن: همه اندوه بود و این: همه شادی
آن: همه گفتار بود و این: همه کردار»
اگر در این راه کشته شدم، به آرزویم رسیدم
وصیتنامه شهید بیت المقدس؛ «احمد پدیدار»، نشانی از وسعت روح این سالک طریق شهادت است:
بسمه تعالی
«و لا تحسبن الذین قتلو فی سیبل الله اموا تا بل احیا ء عند ربهم ربهم یرزقون»
سلام و درود به رهبرکبیر انقلاب امام خمینی و درود بر رزمند گان اسلام که با خون خود اسلام را برپا میدارند. من حاضر شدم در این برهه از زمان که میهن عزیز و خاک پا ک ایران ما مورد هجوم مزدو ران بعثی قرار گر فته به جبهه حق علیه باطل بیایم تا نهایت سعی و کوشش خودم را در نابودی دشمن به یاری خدای بزرگ و همکاری با رزمند گان جبهههای جنگ انجام دهم.
این راهی است که بر همه مسلمانان ایران واجب است تا از خاک ایران تا آخرین قطره خون خود دفاع کنند. من اگر در این راه که هدف من است کشته شدم، به آرزویم رسیدم و اگر پیروز گشتم باز به آنچه که میخواستم رسیده ام. از خانواده عزیز خودم تقاضا دارم قبل از هر چیز مرا ببخشید و در مورد کشته شدنم هیچگونه ناراحتی نداشته باشید و برایم گریه و زاری نکنید که رضایت ندارم از اینکه نتوانستم زحمتهای شما را جبران کنم. ولی چون انقلاب اسلامی ما به فداکاریها و جانبازیهای جوانان احتیاج دارد، من صلاح در این دانستم که با پیروز شدن و تحقق کامل اهداف و آرمانهای انقلاب، شما میتوانید آسایش و امنیتی بیشتر از قبل داشته باشید.
انسان هر زمان که باشد از دنیا میرود. پس چه بهتر در راه خدا کشته شود. مرگ با عزت و در راه خدا، بهتر از مرگ با ذلت است. در مورد خواهر و برادرم سفارش من در مورد ایمان آنها به جمهوری اسلامی و به پا داشتن نماز و تقوا است که انشاءالله هیچ مو قع از آن غافل نباشید و در مورد اقوام و خویشان و آشنایان، خواهش دارم اگر از من خوبی و بدی دیدهاید، مرا ببخشید و از کلیه برادران و خواهران که در تشییع جنازه من، شرکت میکنند خیلی متشکرم و امیدوارم که هرچه زودتر، اسلام پیروز شود تا دست ابر قدرتها کوتاه گردد.
جنازه مرا در بهشت زهرای دقوق آباد در کنار شهدا دفن کنید و در همین جا با شما خداحا فظی میکنم و همه شما را به خدا میسپارم.
نظر شما