کد خبر 229616
۱۱ آذر ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۴

«حیات» گزارش می‌دهد؛

بزرگ شدن برادرم را هر بار که به مرخصی می‌آمد، می‌دیدیم + فیلم

بزرگ شدن برادرم را هر بار که به مرخصی می‌آمد، می‌دیدیم + فیلم

عزیزت را که به خاک بسپاری بخشی از وجودت کنارش دفن می شود. حالا سنگ سفید مزار مجتبی چراغ همیشه روشن خانواده سهراب‌پور است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ نیامده دوباره می‌رفت، یکبار مادر از سر دلتنگی به او گفت وقتی می آیی کمی بیشتر پیش ما بمان. مجتبی در جواب به مادر می گفت مادرجان اگر بدانی که در جبهه ها چه خبر است تو هم با من به آنجا می آیی.  مجتبی پاسدار نیروی دریایی سپاه بود. بارها از او خواستند که در تهران بماند و کارهای جذب نیرو را انجام دهد. اما راضی نمی شد.

فرمانده محور تیپ 46 الهادی در سال هفتم جنگ، مانند دیگر رزمنده ها از جانبازی و شهادت نمی ترسید. زمانی که برای عصب قطع شده انگشتش به تهران منتقل شد به پزشک معالجش گفت من برای یک انگشت بستری نمی شوم و ان‌شاءالله بعد از جنگ اگر شهید نشده بودم برای تعمیرات اساسی مزاحم می شوم!

محبت اهل بیت در جانش شعله می کشید و از همان روزهای اول انقلاب در نماز جمعه و مناسک سیاسی و مذهبی شرکت می کرد. با آنکه تمام وقتش در جبهه سپری می شد از کتاب  و کتابخوانی غافل نمی شد و دیگران را نیز به این امر تشویق می کرد.

7 روز از شهریور سال 66 گذشته بود که مجتبی سهراب پور در نزدیکی های نهر عرایض بعد از خواندن آخرین زیارت عاشورای عمرش چند دقیقه بعد گلوله مستقیم دشمن پیشانی اش را شکافت و به شهادت رسید.  عزیزت را که به خاک بسپاری بخشی از وجودت کنارش دفن می شود. حالا سنگ سفید مزار مجتبی چراغ همیشه روشن خانواده سهراب پور است. خواهر حالا سر مزار او آمده تا بار دیگر به برادری که همبازی کودکی اش بود و حالا که جسمش حضور ندارد، سر بزند. جلو می روم تا با او صحبتی داشته باشم. بسیار آرام است. به همراه همسرش برگهای پاییزی که روی مزار برادر و همسایه های او نشسته است را کنار می زند. هنوز هم بعد سالها دلتنگ است.

خواهر شهید مجتبی سهراب پور می گوید: من و مجتبی اختلاف سنی کمی داشتیم و یک جورایی هم بازی حساب می شدیم. او قبل از 20 سالگی از طریق بسیج در مسیر قرار گرفتند و بعد از آنکه به جبهه رفت برادر کوچکترم نیز عازم شد. زمانی که یکی به مرخصی می آمد آن یکی به مرخصی می رفت. یکی در جنوب و دیگری در جبهه کردستان می جنگید. ما آنها را خیلی کم می دیدیم و در واقع بزرگ شدن آنها را زمانی که به مرخصی می آمدند می دیدم؛ چراکه دیر به دیر ملاقاتمان تازه می شد. به قدری اخلاق دو برادرم خدایی شده بود که ما شیفته آنان بودیم.

وی بیان کرد: مجتبی در نیروی دریایی سپاه بودند و بار آخری که برای دیدن ما آمده بود، انگار می دانست که شهید خواهد شد و بسیار متاثر از دوستان خود بود. همیشه به گلزار شهدا می آمد. یادم است آخرین پنجشنبه ای که با یکدیگر به گلزار شهدا آمده بودیم، جایی که ایشان الان دفن است را به من نشان می داد و می گفت جای من همینجاست. برادر شهیدم روی حجاب خیلی تاکید داشت و در نامه هایی که برای خواهرانم می فرستاد بسیار روی این مسئله تاکید می کرد. برادرم به خاطر حجاب و اینکه همه ما در راه خدا باشیم به شهادت رسید. از همه شهدا می خواهم که برای ما نیز دعا کنند که در مسیر آنان باشیم.

گفتنی است؛ شهید مجتبی سهراب پور یکم شهریور ۱۳۴۶، در اردبیل چشم به جهان گشود. پدرش محمود، بنا و معمار بود. تا سوم متوسطه درس خواند. از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. هفتم شهریور ۱۳۶۶، با سمت فرمانده محور در شلمچه  شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران در قطعه 29 ردیف 161 واقع است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha