به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ امروز یازدهم شهریور مصادف با سالروز شهادت بزرگمردی است که خود را فرزند کردستان میدانست و در میان مردم آن دیار از حدود 17 سالگی تا زمان شهادتش آنجا بود و برای امنیت این خاک و بوم رشادتها و جهادها کرد، با وجود اینکه پست و موقعیت خوبی در کنار امام خمینی (ره) داشت اما با شنیدن فرمان امام مبنی بر دفاع از کردستان به آنجا عازم شد، وی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنگ ایران و عراق محسوب میشد و فرماندهی تیپ ۱۵۵ ویژه شهدا را برعهده داشت. این شهید گرانقدر در بدو تشکیل سپاه پاسداران به عضویت سپاه درآمد.
شهید محمود کاوه در تاریخ یازدهم خردادماه سال 1340 در محله ای در خیابان امام رضا (ع) مشهد چشم به جهان گشود، وی فرزند دوم خانواده بود، او چهار خواهر داشت و در خانواده ای انقلابی و پیرو خط امام خمینی (ره) بزرگ شد، به مناسبت سالروز شهادت این شهید گرانقدر گفتگوی ما را با صدیقه کاوه خواهر شهید محمود کاوه بخوانید:
حیات: کمی از کودکی شهید کاوه برایمان بگویید.
کاوه: از همان دوران کودکی قرائت قرآن و نماز سرلوحه زندگی شهید کاوه بود بعد از اینها مطالعه و ورزش را در زندگیاش در اولویت قرار میداد، شهید کاوه به ورزش مخصوصاً فوتبال علاقه زیادی داشت. پدرم از همان دوران کودکیمان با حضرت آیت الله خامنه ای در ارتباط بودند، پدرم آقامحمود را از همان دوران کودکی همراه خودش پای درس حضرت آقا میبردند و در جلسات سخنرانی شرکت میدادند، پدرم تا زمان فوتش ارتباط زیادی با مقام معظم رهبری داشت و همیشه و همواره با هم بودند. ما چهار خواهر و یک برادر بودیم که محمود تنها برادرمان و فرزند دوم خانواده بود. زمانیکه بچه بودیم پدرم وقتی برای نماز صبح بیدار میشد وقتی نماز میخواندیم برادرم نیز قرآن میخواند و صوت خیلی زیبایی داشت، زمانیکه شهید کاوه حدود دوازده سال داشت یادم میآید در شب زمستانی بود که ایشان در مسجد نزد مقام معظم رهبری قرآن خوانده بود، حضرت آقا یک کتاب به او جایزه دادند؛ در همان شب بود که اتفاقا ساواک در مسجد حمله کرد و همه را دستگیر کردند، اما برادرم چون بچه بود فکر نمیکردند که کتابی که دست اوست کتاب خاصی باشد، جلد آن کتاب معمولی بود ولی محتوای کتاب، رساله حضرت امام خمینی (ره) بود. وقتی برادرم به خانه آمد دیدم بسیار خوشحال است و گفت که جایزهی کتاب گرفته است چون از همان بچگی محمود به کتاب و درس علاقه زیادی داشت و وقتی دیدیم که رسالهی امامخمینی (ره) است بسیار خوشحال شد.
حیات: از فعالیت های انقلابی شهید کاوه بگویید.
کاوه: من و آقامحمود حدود دو سال اختلاف سنی داشتیم و آقامحمود از من بزرگتر بود، در جریانات انقلاب من و برادرم با هم بودیم و در تظاهرات و پخش اعلامیهها فعالیتهای انقلابی زیادی انجام میدادیم، در بحث سیاسی، انقلابی و مذهبی نیز از پدرمان الگو گرفته بودیم زمانیکه هنوز انقلاب پیروز نشده بود، من و محمود بهصورت شبانه به درب منازل، خیابان ها و بازار می رفتیم و اعلامیه پخش میکردیم؛ پخش اعلامیه ها را به شکلهای مختلف انجام میدادیم مثلاً در مغازههای پارچهفروشی اعلامیه ها را بین پارچهها میگذاشتیم.
حیات:به نظر شما سرمنشأ این مجاهدت ها و مبارزات انقلابیتان چه بود؟
کاوه:ما تحت تربیت درست پدر و مادرمان قرار گرفته بودیم، پدرم یک فرد انقلابی، سیاسی و مبارز بودند، پدرم در زمان قبلاز انقلاب وقتی که ما بچه بودیم مبارزاتش را شروع کرد، مغازه پدرم با خانه یکی بود دائم در خانهی ما اعلامیه، عکسهای امام و نوار و ضبط صوت قرار داشت، ما هم از همان کودکی تحت تاثیر سخنان امام خمینی (ره) قرار گرفتیم و با پدر در این زمینه همکاری میکردیم.
حیات: از فعالیتهای انقلابی زمان پهلوی ترسی نداشتید؟
کاوه: نمیشود گفت که ترسی نداشتیم ترس در وجود آدمی همیشه هست ولی وقتیکه انسان یک ایده، ایمان، هدف و اعتقادی دارد دیگر آن ترس را نیز فدای آن ایده و اعتقاداتش میکند. همانطورکه وقتی میگوییم امام حسین علیه السلام با هفتاد و دو تن شهید شدند و اکنون نیز در ایام سوگواریشان قرار داریم، امام حسین (ع) آن زمان در کوفه برای صدها هزار نفر نامه نوشت و آن ها را دعوت کرد و همه نیز ایشان را قبول داشتند، اما زمانی که پای عمل به میان آمد و باید هزینه واقعی بابت تصمیمشان میدادند، برایشان سخت و ترسناک شد، همین شد که تنها 72 تن با امام حسین (ع) ماندند. ما هم لطف خدا و وجود پدرم بود که باعث شد ایشان ما را در مکتب امام حسین (ع) تربیت کند، در آن مکتبی که ما تربیت شدیم بههمین راحتی نبود که به این عمق از اعتقادات برسیم و تلاشهای پدرم سبب قرار گرفتنمان در این راه شد. امیدوارم بتوانم سربلند از این مکتب بیرون بیایم.
حیات: بهنظر شما شهید کاوه چه ویژگی خاصی داشتند که لیاقت شهادت پیدا کردند؟
کاوه: بزرگ شدنش در مکتب امام حسین علیه السلام و تربیت پدرم، نان حلال و ویژگیهای مختلف برادرم باعث شد که به شهادت برسد، نباید تنها بگوییم که ایشان عاشق امام حسین (ع) بود و به همین خاطر شهید شد؛ بلکه از بچگی پدرم با تربیت خوبش و نان حلالی که به خانه میآورد باعث شد که آقا محمود به این درجه برسد، در آن زمان خانوادهای که چهار دختر و یک پسر داشت مثل حال نبود که وجود پسر با دختر فرقی نداشته باشد، زیرا آن زمان خانوادهها بسیار بر روی پسرهایشان تکیه میکردند و برای معیشت خانواده به او اهمیت میدادند، اما پدرم با وجود اینکه یک پسر داشت و پساز سالها خداوند او را به خانوادهمان بخشیده بود، با همه این اوصاف نذر کرده بود که خدایا من این بچه را برای مال و ثروتی که بخواهد به من عطا کند نمیخواهم و گفتند خدایا من نیت میکنم که بچهام در راه اسلام و در راه خودت قرار بده؛ پدرم برای تربیتمان بسیار تلاش کردند؛ در همان ابتدا هم محمود را دریادگیری قرآن و درس طلبگی کمک کرد، همیشه حرف و عمل پدرم یکی بود و تناقض در کارش نبود. برادرم نیز در همین مکتب که پدرم خالصانه بزرگش کرده بود رشد کرد، محمود بهترین چیزی که جانش بود را در راه خدا بخشید. او نسبتبه نیروهایش و کسانی که با او بودند بسیار علاقه نشان میداد و اینگونه نبود که فقط خودش مهم باشد. بههیچعنوان منیت در کارش نبود، برای نیروهایش و تمامی انسانها ارزش قائل بود. حتی زمانیکه محمود بچه بود در مغازهی پدرم میایستاد مشتری مدار بود و از همان بچگی اخلاق خاصی داشت، اینها همه زمینههایی بود که باعث شد محمود به درجه رفیع شهادت برسد. نمیشود یک نفر یک آن به این درجه برسد بلکه باید زمینههای آن نیز در فرد فراهم شود، تلاش و پلکانی کار کردن باعث میشود که فردی به این درجه برسد.
حیات: شما و شهید کاوه بعد از پیروزی انقلاب چه فعالیت هایی داشتید؟
کاوه: من و برادرم ارتباط زیادی باهم داشتیم و همیشه کنار هم بودیم، وقتی انقلاب پیروز شد، من وارد سپاه شدم و به آموزش نظامی برای خانمها در مدارس و دانشگاهها پرداختم و آقا محمود نیز برای مردها آموزش میداد، قبلاز انقلاب هم من و محمود با پخش کردن اعلامیهها و نوارهای امام فعالیت میکردیم و با توجه به شرایط زمان جلو میرفتیم. وقتی که انقلاب پیروز شد، شهید کاوه جزو کسانی بود که از پاسدارهای خصوصی امام بود، مدت کمی بعد نیز غائله کردستان آغاز شد.
حیات: چه شد که شهید کاوه به کردستان رفتند؟
کاوه: دشمن مانند نقشه ای که برای به هم ریختن کشورسوریه کشیده بود، همان کار را توسط کوملهها در ایران نیز به کار گرفت. دشمن مرز کردستان را ناامن کرد و آنجا یک گروهی بهنام کومله را عجین کرد که بیایند و با هموطنانشان بجنگند، آن افراد که ضدانقلاب بودند و با نظام مخالفت میکردند، وضعیت بد و ناامنی را برای کردستان به وجود آورده بودند. آن زمان یادم است که امامخمینی (ره) طی پیامی حفاظت از کردستان را امری مهم دانستند و افراد را تشویق کردند که همه برای دفاع از کردستان به پاخیزند؛ برادرم با اینکه آن زمان یک سمت بالایی داشت ولی آنجا را رها میکند و بلافاصله از بیت حضرت امام خمینی (ره) راهی کردستان شد. بعد از مدتی نیز جنگ هشت سال دفاع مقدس آغاز شد. کمک کردن و دستگیری از مردم را پدرم در وجودش نهادینه کرده بود، از اینکه محمود با وجود اینکه زخمی و مجروح بود به جبهه میرفت، پدرم راضی و خوشحال بودند. شهید کاوه در زمان جنگ نیز با بدنی مجروح و تیر خورده چندین بار راهی جبهه شد و پدرم نیز ایشان را بسیار تشویق میکرد و یکبار هم یادم نمیآید پدرم به او بگوید تو اکنون مجروح هستی و حالت بد است و به جنگ نرو؛ پدرم بههیچعنوان برادرم را از راهش منع نمیکرد.
حیات: اگر شهید کاوه را در یک جمله توصیف کنید چه میگویید؟
کاوه: شهید کاوه کمتر حرف میزد و بیشتر عمل میکرد، سخن مقام معظم رهبری بر روی سنگ آرامگاه شهید کاوه نوشته شده است که گفتند: (شهید کاوه یک روزی شاگردمان بود، اکنون استاد ما شدهاست)، همچنین در سخنان دیگری درباره شهید کاوه فرمودند:«در هیچ جای دنیا سراغ نداریم یک جوان بیست و چهارساله یک فرمانده لشکر شود.»
حیات: رفتار شهید کاوه در جنگ چگونه بود؟
آن زمان لشکرویژه شهدا زبانزد بود، یعنی هر کس که وارد لشکر ویژه شهدا میشد؛ میدانست رفتنش با خودش بود اما برگشتش با خدا؛ یعنی هر کسی به این لشکر وارد میشد میدانست که احتمال شهادتش زیاد است، ولی با همه آنها ایشان آنقدر اخلاق مدار و روحیه شادی داشت و نیروهایش و خودش را یکی میدانست، که از جلوی درب خانه پدرم افراد صف کشیده بودند تا به این لشکر اعزام شوند و به کردستان بروند. شهید کاوه همیشه به نیروهایش اهمیت میداد و بهحق و حقوق آنها رسیدگی میکرد تا بعداً به مشکل بر نخورند. شهید کاوه حدود 6 سال را در کردستان ماند و جهاد کرد در طی این مدت چندین بار به سختی مجروح شد اما او از هدفش دست نکشید و برگشت، او میگفت من فرزند کردستانم، شهید کاوه از سن 17 سالگی اش وارد کردستان شد و تا 24 سالگی که ایشان که به شهادت رسیدند در کردستان بودند، البته در این بین دو مرتبه نیز برای کمک به جبهههای جنوب هم اعزام شد ولی دوباره به کردستان برگشت،آن زمان که برادرم به جبهههای جنوب آمده بود من هم در پشت جبهههای جنوب برای کمک آمده بودم.
حیات: درمورد شهادت و تشییع پیکر شهید کاوه توضیح بفرمایید.
دوستان برادرم و اطرافیانی که در منطقه حضور داشتند میگفتند آن شب، شب دوم عملیات کربلای 2 بود، عملیات لو رفته بود، شهید کاوه هم کسی نبود که به جلو نرود و همیشه میگفت من اگر به جلو نروم که نیروها نمیروند باید بروم، رگبارگلوله بود و آنها می گفتند کاوه بنشین اما محمود اخلاقش این بود که همیشه جلو میرفت یعنی اول خودش و بعد نیروهایش را راهی میکرد،اینگونه بود که در تاریخ 11 شهریور ماه سال 1365 آقا محمود جلو تر از همه رفت و به شهادت رسید. تشییع پیکر شهید کاوه بسیار باشکوه برگزار شد ، تا جایی که مردم کردستان با پای برهنه و ناله زنان برای او در مراسمش شرکت کردند.
نظر شما