به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ در قطعه 53 گلزار شهدای بهشت زهرای تهران دو خواهر کنار آرامگاه برادرشان آمده بودند. شهید یعسوب خدایی ششمین فرزند خانواده خدایی متولد سال 1344بود که در هشت سال دفاع مقدس به دست نیروهای بعثی عراق در منطقه مهران به فیض شهادت نائل آمد.
رافضه خدایی خواهر کوچک شهید در گفتگو با خبرنگار ما درباره ویژگیهای اخلاقی برادرش میگوید: برادرم خیلی مومن و به اهل بیت(علیهم السلام) علاقهمند بود. او همیشه در یک اتاق در منزلمان برای امام حسین (ع) و اهل بیت نوحه میخواند. از همان زمانی که کودک بود و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، نمازش را به موقع میخواند و روزههایش را میگرفت.
وی با اشاره به شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران افزود: یعسوب هنگام جنگ عراق علیه ایران به عنوان نیروی بسیجی به جبهه اعزام شد و بعد از حضور چند ساله در جنگ به خانه برگشت. پدرم از او خواست ازدواج کند و مقدمات ازدواج را برایش فراهم کرد. چندماهی از ازدواجش میگذشت که دوباره راهی جبههای جنگ شد و در 28 صفر مصادف با رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) خبر شهادتش را به ما اطلاع دادند.
خواهر شهیدخدایی گفت: برادرم در یازده آبان ماه سال 1365 در حالی که در سنگر بود، عراقیها به او تیراندازی کردند. او نیز حین تیراندازی دشمن بلند شد و سه نفر از نیروهای عراقی را با سه گلوله کشت و خودش نیز با ضرب یک گلوله بر سرش به شهادت رسید. یعسوب تا آخرین لحظه زندگی اش با دشمن مبارزه کرد.
وی با اشاره به لیاقت شهادت برادرش ادامه داد: برادرم همین که خیلی اهل بیت را دوست داشت و نمازهایش را به موقع میخواند و روزه می گرفت. فکر میکنم به همین دلیل لیاقت شهادت را پیدا کرد. یعسوب در وصیت نامهاش به من و دیگر خواهرانم توصیه کرد که حجابمان را رعایت کنیم، برای شهادتش گریه نکنیم و دلهایمان را به حضرت زینب (س) وصل کنیم.
خدایی افزود: یعسوب به برادرهایمان هم توصیه کرده بود که بعد از شهادتش حتما به جبهه بروند و سلاح بر زمین نماند، بعد از شهادت یعسوب برادر و پدرم نیز به جبهه رفتند.
گلدر خدایی خواهر بزرگتر شهیدخدایی نیز با اشاره به اینکه یعسوب ششمین فرزند خانواده بود در ادامه گفت: 37 سال از شهادت یعسوب میگذرد. با توجه به اینکه پدرم امام جماعت مسجد و روحانی بود، یعسوب نیز از همان کودکی همیشه همراه پدر به مسجد و مراسم ها میرفت و به دین بسیار علاقهمند بود. او همیشه تاکید داشت حتی برای نماز صبح هم پدرم او را بیدار کند و به مسجد ببرد.
وی با بیان خاطره ای از شهید خدایی اظهار کرد: یعسوب از همان کودکی در ماه رمضان روزه میگرفت. یادم میآید در فصل تابستان که ماه رمضان بود، حدود هفده ساعت روزه بودیم، بسیار به برادرم فشار آمده بود و ضعف شدیدی داشت و از حال میرفت، پدرم هم گفت به او غذا بدهید، که برادرم با اشاره به پدر گفت نمیخواهد و دوست دارد روزه باشد، از این بابت مادرم تکه یخی را بر روی سینه برادرم قرار داد و او روزه خود را باطل نکرد. زمان اذان مغرب یعسوب روزهاش را باز کرد. او از همان کودکی در هر شرایطی روزهاش را میگرفت.
نظر شما