کد خبر 204238
۱۲ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۰۰

روایتی شگرف از شیرزنی تک‌تیرانداز؛

آمنه وهاب‌زاده شیرزن چریکی که هنوز نفس می‌کشد

 آمنه وهاب‌زاده شیرزن چریکی که هنوز نفس می‌کشد

آمنه وهاب زاده جانباز شیمیایی است که در منزل استیجاری اش در شهرک اکباتان زندگی می‌کند.با او تماس گرفتم که به دیدنش برویم اما صدایی خس خس کنان عذرخواهمان بود که نمی‌تواند پذیرایمان باشد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ زمانی که از جنگ و جبهه حرف می‌زنیم، خمپاره و آتش، تنش و رشادت، پایمردی و صلابت مردانی به ذهن متبادر می‌شود که دنیا برایشان کوچکتر از آنست که به آن دل ببندند و دل در گروی کسی دارند که به همه این دنیا می‌ارزد.در این میان اگر زنی تک تیرانداز و آرپی‌جی‌زن باشد که پابه‌پای این مردان جنگیده، پایمردی کرده و در دل دشمن نفوذ کرده باشد، دوبرابر عزت و عظمت دارد.

نامش آمنه است. زمانی که جنگ با عراق بر ایران تحمیل می‌شود نمی‌تواند تاب بیاورد و رو به سوی جبهه، هم قدم و هم‌رزم مردانی چون همت بر دشمن می‌تازد.

متولد شهر اردبیل است. آمنه در دوران کودکی به دلیل شغل تجارت پدر همراه با خانواده برای سکونت به شهر سامراء عراق نقل مکان می‌کند. پدر آمنه به دلیل فعالیتهای سیاسی و انقلابی همیشه با یاران امام خمینی(ره) در کاظمین و نجف در ارتباط بود و این تعاملات در زندگی، تربیت و شخصیت آمنه تاثیر گذار شد.چنین شیرزنی از این سلاله پاک، وقتی از جنگ به او می‌گویند احساس تکلیف کرده و به جبهه می‌رود. این نقل قول از زبان خود اوست که می گوید: هنگامی که خبر حمله عراق به ایران منتشر شد، شور انقلابی و حس دفاع از کشور در وجود من ایجاد شد، به گونه‌ای که به طرف مسجدی واقع در پل سیمان شهرری رفته و پس از ثبت‌نام و گذراندن دوره‌های مختلف نظامی همچون تاکتیک‌های رزمی، چتربازی و به کار بردن انواع سلاح‌های سنگین راهی جبهه‌های جنگ شدم.

پس از حضور در جبهه، مدتی را به عنوان بهیار در بیمارستان پتروشیمی فعالیت می‌کردم، اما از آنجایی که به زبان عربی مسلط بودم، به عملیات جنگ‌های نامنظم و چریکی وارد شدم. یک بار همراه شهید ابراهیم همت در منطقه کردستان عراق سعی داشتیم عملیاتی انجام دهیم، اما دشمنان و ستون پنجمی‌ها چند خمپاره به طرف ما شلیک کردند که بر اثر موج انفجار بیهوش و به دلیل مصدومیت من، عملیات را متوقف کردند.

در ادامه شرح شیمیایی شدنش را از زبان خودش می‌خوانیم. آنجا که می‌گوید: آن زمان در عملیات والفجر یک که در منطقه فکه انجام شد امدادگر بودم. چند ساعتی از اذان صبح گذشته بود و من در چادر امدادی پانسمان پای یکی از مجروحان را تعویض می کردم که هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران کردند. پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه بمباران شده رفتم تا مجروحین را نجات دهم. بوی سیر «گاز خردل شیمیایی» در همه منطقه پخش شده بود. به سرعت ماسکم را زدم ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش می کردم  ماسک ندارد؛ برای همین ماسکم را بر داشتم و به صورت آن مجروح زدم. صورتم و چشمانم خیلی می سوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاولهای روی صورتم آویزان شده بود آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد می زد این خواهر جان مرا نجات داد.

آمنه وهاب زاده جانباز ۷۰درصد شیمیایی است که در منزل استیجاری اش در شهرک اکباتان زندگی می‌کند. وقتی با او تماس گرفتم تا به دیدارش برویم صدایی خس ‌خس کنان با چند جمله همراهی‌مان کرد. به سختی می‌توانست صحبت کند و از اینکه نتوانست پذیرایمان باشد عذرخواهی کرد. ما در دوران جنگ تحمیلی از این شیرزنان و شیرمردان بی‌ادعا کم نداریم اما چقدر توانستیم آنها را به جامعه و جوانانمان معرفی کنیم؟ و چقدر جای خالی این عزیزان وقتی که دیگر بین ما نباشند بیشتر خواهد شد.

خبرنگار: ملیحه آدینه

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 3
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بیژن صمدی IR ۰۹:۰۹ - ۱۴۰۲/۰۴/۱۰
    1 0
    لطفا شماره تماس جهت پیگیری اوضاع جسمانی ایشان.ممنونم