به گزارش حیات به نقل از موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، در تاریخ انقلاب، نام اسدالله لاجوردی با موضوعات و نامهای مختلفی گره خورده است. اولین ماههای پس از پیروزی انقلاب، اولین گروهی که دست به ترور سران نظام زد، فرقان بود که اردیبهشت 58 را با خون قرنی و مطهری گلگون کرد. هشت ماه بعد وقتی اعضای جوان و کم سن و سال فرقان دستگیر شدند، میزبانشان اسدالله لاجوردیِ چهل و چندساله بود که تا همین پارسال جزو زندانیان رژیم شاه بود.
لاجوردی که تجربه چندسال زندانش باعث شده بود جریانات فکری مختلف را بشناسد، همان روزهای اول دریافت بدنهی نوجوان و جوان فرقان، ناآگاهانی هستند که در مسیر غلطی گرفتار شدهاند. این شد که آقای دادستان پرونده فرقان، برایشان پدری کرد. با آنها همسفره شد، گپ زد، بحث عقیدتی کرد، پای شبهات عقیدتیشان نشست و پاسخ گفت، کتاب داد، خلاصه صبح تا شب و شب تا صبح با آنها زندگی کرد تا برسند به اینکه انتخابشان اشتباه بوده است. نتیجه اینکه تعداد قابل توجهی از بچههای فرقان، تواب و پس از مدت کوتاهی، آزاد شدند.
لاجوردی که آنها را خوب میشناخت و میدانست توبهشان واقعی است، در سالهای بعد هم هوایشان را داشت. در پیدا کردن شغل و استخدام، در گرفتاریهای زندگی. اوایل دهه هفتاد، یکی از بچههای فرقان ناگهان متوجه شده بود به بهانه یک موضوع فرعی، پرونده اش را مجددا به جریان افتاده است. لاجوردی که حالا ریٔیس سازمان زندانهای کشور بود دست به قلم شد و به دادستان تهران نامه نوشت و به صدق و سلامت او شهادت داد.
ماجرای نامه شهید لاجوردی به آیتالله ریٔیسی
اول شهریور 1377 که منافقین، لاجوردیِ شصت و چندساله را در حجره کوچک روسری فروشی اش شهید کردند، شاید کمتر کسی حواسش بود بچههای فرقان هم داغدار مردی هستند که مسیر زندگیشان را تغییر داد.
شهید لاجوردی در سال 1314 در تهران متولد شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا سال 1363 عهده دار مسئولیت دادستانی انقلاب اسلامی بود. وی از سال 1368 به عنوان دومین رییس سازمان زندان ها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور برگزیده شد و قریب به یک دهه این مسئولیت را به عهده داشت