رزمندگانی که هنوز در منطقه بودند توانستند در مقاومتی جانانه که به عملیات «دفاع سراسری» شناخته میشود در وقت اضافۀ جنگ به پیکار با دشمنان بپردازند. در همین راستا «علی محمد اسدی» -رییس سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه سیدالشهدا (ع) استان تهران- چند روایت حماسی و تحلیلی در اختیار هفتهنامه «حیات طیبه» قرار داده است که به مرور آن خواهیم پرداخت.
پس از پذیرش قطعنامه عراق دست به تحرکاتی زد
این رزمندۀ دفاع مقدس روایت میکند: «پس از پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ عملیات «دفاع سراسری» در تاریخ 1/ 5/ 1367 اجرا شد. اسم این عملیاتها را سراسری گذاشتهاند چون بدون هیچ طرح و برنامهای از قبل تعیین شده انجام شد و در حقیقت مجموعه ای از چند عملیات بودند.
با توجه به پذیرش قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران، صدام و حامیانش فکر کرده بودند که شاید ایران از موضع ضعف این قطعنامه را پذیرفته است و بنابراین دست به تحرکاتی زدند. پس از پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ عراق در محور جنوب چند عملیات انجام داد که رزمندگان ایرانی توانستند با طراحی و اجرای عملیاتهایی همچون «دفاع سراسری» و «الغدیر» دشمن را به عقب برانند.
تعداد زیادی شهید دادیم
در روز سی و یکم تیرماه سال ۱۳۶۷ نخستین یگانی که در مقابل تحرک عراق حضور یافت تیپ ۴ لشکر ۱۰ سید الشهدا (ع) بود؛ اما متأسفانه این تیپ فاقد ارتباط بود برای همین هنگامی که وارد عمل شد به دلیل فقدان ارتباطات و تحرک وسیع دشمن تعداد زیادی شهید داد؛ اما با این حال توانست از الحاق نیروهای دشمن در «سه راهی صاحبالزمان» در اهواز جلوگیری کند چرا که اگر اینگونه نمیشد، بیشک اهواز سقوط میکرد. در ادامۀ این حمله روز یکم مرداد ماه نیز تیپ حضرت زهرا (س) عملیاتی انجام داد و ۴۸ ساعت بعد عملیات دیگری به نام الغدیر با بهرهگیری از تیپهای ۱و ۲ و باقیماندۀ تیپ ۴ طراحی و اجرا شد. حدود ۱۵۰ شهید بعد از پذیرش قطعنامه تا روز هشتم مرداد ماه تقدیم کردیم و خوشبختانه توانستیم مقابل دشمن بایستیم و از سقوط اهواز جلوگیری کنیم.»
اسدی با اشاره به روایتی از سردار معزز «خادم حسینی» - فرماندۀ تیپ حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) لشکر 10- یادآور میشود: «سردار خادم حسینی در همین رابطه میگوید که ظهر سی و یکم تیرماه 67 که دشمن روی جادۀ اهواز- خرمشهر آمده بود، ما آن موقع در مقر سد دز بودیم که اطلاع دادند چنین اتفاقی افتاده است و بلافاصله به همراه بچهها راه افتادیم و به سمت جادۀ اهواز-خرمشهر رفتیم.
حماسۀ رزمندگان لشکر 10 و جوانان اهوازی
پس از آن به سمت مرز حرکت کردیم و ساعت یک نیمه شب بود که رسیدیم. آنجا بود که احساس کردیم دشمن در مرز نیست ولی آنها آماده بودند. چند ساعت به کمین دشمن نشستیم و حدس می زدیم که با روشن شدن هوا عملیات خود را آغاز کنند. درگیری رزمندگان تیپ حضرت زهرا (س) از ساعت 5 صبح روز اول مرداد 67 با دشمن آغاز شد. اول گردان امام حسین (ع) درگیر شد و بعد گردان امام حسن (ع) و گردان حضرت زینب (س) و گردان حضرت علی اکبر (ع) هم وارد عمل شدند. نزدیکیهای ظهر بود که جوانان اهوازی به صورت خودجوش و بعضیها هم با لباسهای شخصی خودشان را رساندند. پیام امام (ره) همه را به خط کرد و فوج فوج راهی نبرد جانانه با دشمن شدند. گردانهای ما زمانی که میخواست به خط بزند 100 نفر بیشتر نبودند اما بعد از پیام امام (ره) دهها برابر شدند.
حلقۀ مفقودۀ جنگ
سه روز بعد از قطعنامه جبههها مملو از نیرو شد و پنج روز بعد وارد پاسگاه شلمچه شدیم و به سمت بصره رفتیم. دشمن وقتی سیاسیون ما را ناامید دید و در جبهۀ ما احساس ضعف مشاهده کرد، به ما حمله کرد؛ اما وقتی رزمندگان به جبهه آمدند و دشمن حضورشان را در صحنه دید، به لرزه افتاد و جبهۀ ما قدرت گرفت و ما 7 مرداد ماه وارد خاک عراق شدیم و نتیجه این شد که صدام در 11 مرداد ماه قطعنامه را قبول کرد. اگر صدام مرد صلح بود باید همان 27 تیر ماه قبول میکرد. این دو هفته حلقۀ مفقودۀ جنگ است و خیلی از سیاسیون که تحلیل جنگ میکنند به این دو هفته نمیپردازند.»
اسدی با اشاره به روایت دیگری از همرزمش به نام «حسین گودرزی» میگوید: «آقای گودرزی هم از دیگر مجاهدانی است که در عملیات دفاع سراسری حضور داشت. او برای ما دربارۀ شهادت یکی از همرزمانمان به نام «محیالدین خانی فرسنگی» تعریف کرده است: «روز سوم مرداد ماه 1367 در جریان عملیات دفاع سراسری فشنگ اسلحهام تمام شد و دیگر کاری از دستم بر نمیآمد. فقط یک نارنجک در جیب بغلم نگه داشته بودم تا اگر بحث اسارت پیش آمد از آن استفاده کنم. شهید خانی فرسنگی چند بار تلاش کرد بستههای ۱۰ تایی فشنگ را برایم پرت کند که به من نمیرسید. عراقیها هم که من را تنها دیده بودند، با انواع مهمات (آر.پی.جی، تیربار و نارنجک) به سمت من شلیک میکردند. در دو مرحله که نارنجک انداختند دو تا ترکش نارنجک به دست و پای چپم خورد.
خانی فرسنگی و بقیه بچهها برای اینکه من را نجات بدهند، دائم به سمت دشمن آتش میریختند و به من میگفتند که به سمت عراقیها تیراندازی میکنیم تا سرشان گرم شود و تو هر طور که شده به عقب باز گرد. شهید خانی فرسنگی چند بار سرش را از خاکریز بالا آورد و با اسلحه کِلاش (کلاشینکف) آتش میریخت و من هر بار میدیدم تک تیرانداز عراقی به سمتش شلیک میکند. دفعه آخری که او سرش را بالا آورد دیدم که عراقیها گلولهای به گونهاش نشاندند و او شهید شد.
درسی که باید از پایان جنگ بگیریم
رییس سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه سیدالشهدا (ع) استان تهران در پایان خاطرنشان کرد: «در محورهای این دو عملیات رزمندگانی از لشکر ۱۰ سیدالشهدا، لشکر ۲۵ کربلا، لشکر ۴۱ ثارالله و بخشی از لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) حضور داشتند. در این بازۀ زمانی حدوداً پنج روزه، ۳۰۰ نفر از رزمندگان لشکر ۱۰ به شهادت رسیدند. متأسفانه این عملیات به دلیل اینکه با عملیات «مرصاد» همزمان شده است، تاکنون ناگفته باقی مانده است. درس بزرگی که میتوانیم از عملیات الغدیر بگیریم، این است که بدانیم هیچگاه دشمن قابل اعتماد نبوده است و حتی آنها به قطعنامههای بینالمللی نیز پایبند نیستند؛ بنابراین در هر شرایطی باید آمادگی خود را حفظ کنیم. یکی از شهدای شاخص این عملیات «شهید محمدتقی خلج» یا «تقی چریک» است. او در این عملیات فرماندهی گردان زهیر را بر عهده داشت.»
انتهای پیام/