کد خبر 143619
۳ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰

لذت اولین نماز در مسجد جامع پس از ازادی خرمشهر را همیشه یادم هست

لذت اولین نماز در مسجد جامع پس از ازادی خرمشهر را همیشه یادم هست

حیات: راوی باغ موزه دفاع مقدس خرمشهر است و به روایت کردن داستان پیروزی های عملیات الی بیت المقدس و آزادی خرمشهر عادت کرده اما اشتیاقش برای گفتن داستان آزادی شهرش با ذکر جزئیات، از پشت تلفن هم مخاطب را به وجد می آورد و باعث می شود مشتاقانه همراه حقیقتی شوی که برای خرمشهر رخ داد.

از اول جنگ که تنها یک نوجوان بوده در جبهه ها حضور داشته است. با چشم خودش، مقاومت همشهری هایش با دست خالی به مدت بیش از یک ماه در مقابل محاصره دشمن را دیده اما خوشحالیش از آزادی شهر،  بعد از 575 روز اسارت آن هم تنها در کمتر از 24 ساعت را نمی تواند فراموش کند.

تعریف کردن از عملیات آزادسازی شهر را با آب و تاب تا بیش از بیست دقیقه ادامه می دهد. به لحظه پیروزی که می رسد، خدا را گواه می گیرد و از شوق نفسش بند می آید.

عباس، فرزند جانباز متوفی است و شش برادر جانباز دارد. خانواده حربی، اهل خرمشهر هستند و برای به دست آوردن دوباره شهرشان از هیچ کاری دریغ نکرده اند.

در ادامه گفت و گو خبرنگار پایگاه خبری حیات با عباس حربی جانباز 25 درصد و مسئول کمیته راویان و پیشکسوتان دفاع مقدس مرکز فرهنگی خرمشهر را می خوانید:

اشغال خرمشهر توسط انگلیسی ها و عثمانی ها درطول تاریخ بارها اتفاق افتاده و هربار با دادن امتیاز های سنگین از سمت ایران، به کشور پس داده شده بود.

پیروزی رزمندگان اسلام و بازپس گیری خرمشهر،  در مجامع بین المللی بسیار حائز اهمیت بود که خدا را شکر شعار "جنگ جنگ تا پیروزی" تحقق یافت.

الی بیت المقدس، بزرگترین عملیات دفاع مقدس

 اکثر مواضع جنوبی کشور آزاد شده و تنها مواضع جنوب غربی شامل هویزه و خرمشهر هنوز در تصرف دشمن بود.

"الی بیت المقدس" بزرگترین عملیات مشترک ارتش و سپاه در دفاع مقدس بود. این عملیات مساحتی بیش از پنج هزار کیلومتر از جنوب غربی اهواز تا منطقه دشت آزادگان، دشت هویزه، جاده اهواز خرمشهر  و روستاهای غرب و خرمشهر را دربر می گرفت. در این عملیات 125 گردان از رزمنده ها شرکت داشتند که تحت فرماندهی قرارگاه های قدس، فتح، نصر و فجر بودند.

این عملیات بیش از 20 روز و در سه مرحله به طول انجامید. عملیات دهم اردیبهشت ماه سال61، ساعت سی دقیقه بامداد با رمز "یا علی ابن ابی طالب" آغاز شد. 

 در مرحله اول جنوب غربی اهواز(غرب کارون) آزاد شد و رزمندگان به جاده اهواز-خرمشهر رسیدند. در مرحله دوم نیروهای خودی از جاده عبور کردند و به نوار مرزی شهر نزدیک پادگان هویزه رسیدند. پس از رسیدن به نوار مرزی، دشمن بعثی شروع به عقب نشینی کرد و تمام نیروها و تجهیزات خود را در خرمشهر مستقر کرد. به این ترتیب هویزه بدون جنگ تن به تن آزاد شد.

در مرحله سوم به نزدیکی خرمشهر رسیدیم. عقب نشینی آنها به خرمشهر به نفع ما شد و توانستیم دشمن را محاصره کنیم. دشمن بعثی تا دندان مسلح بود و به شدت مقاومت می کرد، از به روزترین تجهیزات جنگی استفاده می کرد و نیروهایش همگی آموزش دیده بودند اما در مقابل جوانان و نوجوانان ما که با کمترین امکانات و بدون آموز ش های تخصصی به صحنه های نبرد آمده بودند کم آورند. سرانجام  در کمتر از 24 ساعت، خرمشهر سوم خرداد 61، آزاد شد.

در لحظات آخر بازپس گیری خرمشهر، عراقی ها قاب عکسی از حضرت امام علی(ع) بر دست گرفته بودند. در شهر راهپیمایی می کردند و به عربی شعار "سلام بر خمینی" سر می دادند در نتیجه چند هزار نفر خود را تسلیم رزمندگان ایرانی کردند و شکست را پذیرفتند. 

 جمعیت 36میلیون نفری خرمشهر!

آزادی خرمشهر آرزوی همه ایرانیان بود. خرمشهر منطقه استراتژیکی بود که برای هر دو طرف بسیار مهم تلقی می شد. سه هفته پیش از عملیات آزادسازی خرمشهر، شهید دانشجو بهروز مرادی روی تابلویی نوشت "به خرمشهر خوش آمدید. جمعیت 36 میلیون نفر. لطفا با وضو وارد شوید. خرمشهر به خون شهیدان مطهر است" و آن را نزدیکی شهر نصب کرد. منظور شهید از این 36میلیون نفر، جمعیت کل کشور بود که در آن زمان رزمندگان از شهرهای سراسر کشور  برای آزادی خرمشهر می جنگیدند. بهروز مرادی 24 اردیبهشت سال61 به شهادت رسید اما انگار می دانست خرمشهر به زودی آزاد می شود.

آزادسازی خرمشهر با ایثار شش هزار شهید و جانباز محقق شد و جای جای شهر، خون رزمندگان ریخته شده بود.

 مسجد جامع، مادر رزمندگان اسلام

خرمشهر آزاد شد. اما چیزی در شهر سالم نمانده بود. بسیاری از محل های شهر مین کار گذاشته بودند. حتی دورتا دور مسجد جامع مین کاشته بودند و تنها از ورودی خواهران می توانستیم وارد مسجد شویم. پس از پاکسازی، همه وضو گرفتیم و در مسجد جامع شهر اول نماز شکر و سپس نماز ظهر و عصر را اقامه کردیم. مسجد جامع مثل مادری بود که پس از روزها فرزندانش را به آغوش می کشید و از پایان این فراغ خوشحال بود. لذت این نماز هیچوقت از یادمان نمی رود.

بعد از نماز عده ای به تمیز کردن مسجد جامع که پر از خاکستر بود، مشغول شدند. من نیز که اهل خرمشهر بودم برای پیدا کردن خانه مان به شهر رفتم. همه جا ویران شده بود، حوالی خانه مان را پیدا کردم. یک تابلوی چوبی پیدا کردم که روی آن اسم پدرم نوشته شده بود. من نیز اسمم را اضافه کردم. بعد ها اسم پدر و برادرهایم نیز روی این تابلو نوشته شد که نشان می داد همه مان زنده ایم و به شهر بازگشته ایم. من و شش برادرم در  بازپس گیری شهرمان به جانبازی نائل آمدیم.

مادر خرمشهر کیست؟

پس از آزادی شهر، رزمندگان خانواده هایشان را به شهر آوردند اما چون هنوز جنگ ادامه داشت و هیچ امکاناتی نداشت و کاملا تخریب شده بود، مردم بعد از جنگ به تدریج برای زندگی به خرمشهر بازگشتند.

"ننه مریم" هم که مادر شهیدان مرتضی و محمد پورحیدری بود پس از آزادی شهر با این که هنوز احتمال خطر وجود داشت، به خرمشهر بازگشت. شوهر ننه مریم اسیر عراقی ها بود. مرتضی در علمیات الی بیت المقدس و محمد در پاکسازی شهر خرمشهر بعد از بازپس گیری، به شهادت رسید. ننه مریم می خواست در شهری بماند که پسرانش برای آزادی اش جانشان را فدا کرده بودند. او به مادر خرمشهر شناخته می شد و در سال 84 به رحمت خدا رفت.

مبینا آقاخانی

 

 

برچسب‌ها