به گزارش حیات به نقل از فارس؛ نویسنده و پژوهشگر فلسطینی در تاریخ باستان احمد الدبش با انتشار یادداشتی در الجزیره به بررسی ریشه بحران کنونی در خاورمیانه و منازعه فلسطینی اسرائیلی پرداخت. وی در این یادداشت ثابت کرد که درگیری بر سر فلسطین، شکاف میان کشورهای عربی و استمرار نفوذ قدرتهای جهانی در منطقه مشرق عربی، همگی حلقههایی از زنجیرهای هستند که از نشست قدرتهای بزرگ در لندن در سال ۱۸۴۰ آغاز شد. در مقدمه این یادداشت آمده است: از نیمه قرن نوزدهم، قدرتهای بزرگ نقشی تعیینکننده در شکلگیری ساختار سیاسی مشرق عربی ایفا کردند. توافقنامه لندن در ۱۵ ژوئیه ۱۸۴۰ نقطه عطفی در تاریخ منطقه بود؛ جایی که بریتانیا و متحدانش موفق شدند پروژه نوسازی محمدعلی پاشا را که موازنه قدرت منطقهای و جهانی را تهدید میکرد، مهار کنند.اما این توافقنامه تنها به محدود کردن جاهطلبیهای محمدعلی بسنده نکرد، بلکه پایههای راهبردی بلندمدتی را بنا نهاد که هدف آن تجزیه جهان عرب بود. در این میان، فلسطین بهعنوان مانعی جغرافیایی و جمعیتی میان مصر و شام در مرکز این طرح قرار گرفت؛ گامی اولیه که بعدها زمینهساز شکلگیری پروژه صهیونیستی شد.امروز، پس از گذشت بیش از ۱۸۰ سال از آن توافق، میتوان وضعیت فعلی جهان عرب را امتداد مستقیم سیاستهایی دانست که قدرتهای استعمارگر از قرن نوزدهم آغاز کردند.
محمدعلی پاشا و پروژه امپراتوری عربیظهور محمدعلی پاشا در آغاز قرن نوزدهم با تثبیت قدرتش در مصر و بنیانگذاری دولتی نیرومند از نظر نظامی و اقتصادی همراه بود. در کمتر از سه دهه (۱۸۱۱ تا ۱۸۴۰)، او توانست نفوذ خود را بر مساحتی وسیع گسترش دهد؛ از فلات حبشه و ارتفاعات یمن در جنوب تا حومههای استانبول در شمال و بیشتر مناطق شبهجزیره عربستان.بدین ترتیب، مصر تحت فرماندهی او کنترل مهمترین مسیرها و ایستگاههای تجارت جهانی میان شرق و غرب را در دست گرفت؛ همان گذرگاههایی که از عصر اکتشافات جغرافیایی، محور رقابت قدرتهای جهانی بود.اما این صعود سریع، روابط محمدعلی با دولت عثمانی را بهشدت پیچیده کرد؛ روابطی که میان همکاری و تقابل در نوسان بود و میتوان آن را به دو مرحله اصلی تقسیم کرد:مرحله نخست: همکاری محتاطانه (۱۸۱۱–۱۸۲۷)در آغاز حکومتش، محمدعلی دریافت که تثبیت قدرت داخلی و اجرای اصلاحاتش نیازمند نزدیکی با سلطان عثمانی است. از این رو، خدمات نظامی مهمی به او ارائه داد:_ بین سالهای ۱۸۱۱ تا ۱۸۱۷، محمدعلی فرماندهی لشکرکشیهایی علیه وهابیها و سعودیهایی را بر عهده گرفت که در پی تسلط بر مکه و مدینه بودند. او پیروزیای موقت بهدست آورد که امکان گسترش نفوذش در شبهجزیره عربستان و بهرهبرداری از مسیرهای تجاری دریای سرخ را فراهم کرد._ در سال ۱۸۲۱، بار دیگر به درخواست سلطان پاسخ داد و نیروهایش را برای مقابله با انقلاب یونان اعزام کرد. اما جاهطلبیهای او برای تقویت نفوذ مصر با منافع بریتانیا و فرانسه در تضاد قرار گرفت؛ کشورهایی که به دلایل راهبردی و فرهنگی از جنبش ملیگرای یونان حمایت میکردند.
این مرحله نشان داد که همکاری میان مصر و دولت عثمانی، اتحاد موقتی بود که شرایط زمانه آن را تحمیل کرده بود، در حالی که اختلاف در اهداف همچنان بهطور جدی وجود داشت.مرحله دوم: رویارویی آشکار (۱۸۳۰–۱۸۴۰)با گذشت زمان، روشن شد که محمدعلی در پی اجرای پروژهای مستقل و خارج از سلطه عثمانی است. در سال ۱۸۳۰، تصمیم گرفت مستقیماً با سلطان عثمانی روبرو شود؛ بنابراین، پسرش ابراهیم پاشا را در رأس ارتشی نیرومند به سوریه فرستاد. ابراهیم بدون هیچ مقاومتی وارد دمشق شد و سپس بهسوی شمال پیشروی کرد و در سال ۱۸۳۳ به قونیه رسید؛ جایی که در آستانه ورود به استانبول قرار گرفت.این پیشروی سریع، سلطان عثمانی را وادار کرد از روسیه کمک بخواهد. نتیجه آن، صلح کوتاهیه در سال ۱۸۳۳ بود که به محمدعلی کنترل تقریباً کامل بر مصر، سودان، شبهجزیره عربستان، جزیره کرت، سوریه، فلسطین و کیلیکیه را اعطا کرد. این توافق، نقطه اوج قدرت محمدعلی و نقطه عطفی در توازن قدرت منطقهای بهشمار میرفت.
شبح امپراتوری عربیظهور محمدعلی پاشا و گسترش سریع نفوذش، نگرانی قدرتهای بزرگ اروپایی بهویژه بریتانیا، فرانسه و روسیه را برانگیخت. آنان جاهطلبیهای او را بهمثابه طرحی برای ایجاد امپراتوری عربی قدرتمند میدیدند که منافع راهبردیشان در مشرق عربی را تهدید میکرد.در سال ۱۸۲۵، محمدعلی در گفتوگویی با ژنرال فرانسوی بواَیِه اعلام کرد قصد دارد ارتشی جدید برای تسلط بر شام، رسیدن به دجله و فرات، کنترل یمن، تنگه بابالمندب، بندر سواکن و برافراشتن پرچم مصر در خلیج فارس تشکیل دهد.پسرش ابراهیم پاشا نیز همین آرمان را دنبال میکرد و تأکید داشت که ارتش او تا «مرز کشورهایی که مردمشان عربی سخن نمیگویند» پیش خواهد رفت؛ عبارتی آشکار از رؤیای وحدت عربی.در گزارشی از فرستاده اتریشی در سال ۱۸۳۳ آمده است که سیاست محمدعلی در پی تأسیس امپراتوری عربی شامل مصر، سودان، شبهجزیره عربستان، شام و عراق است. این جاهطلبی باعث شد بریتانیا دریابد که محمدعلی در پی کنترل مسیرهای تجارت جهانی از طریق دریای سرخ است؛ تهدیدی مستقیم برای راه ارتباطیاش با هند.دیپلمات اتریشی بروکس فون اوستن، هشدار داد که ارتش محمدعلی «آموزشدیده، مغرور از پیروزیهایش، دارای ناوگان قدرتمند و منابع کافی برای ساختن یک قدرت منطقهای بزرگ» است و به خطر بیداری روح ملیگرایی عربی اشاره کرد که میتواند موازنه قدرت در منطقه را دگرگون سازد.بهدلیل همین نگرانیها، قدرتهای اروپایی پروژه محمدعلی را «شبح امپراتوری عربی» نامیدند و تلاش کردند با اتحاد، آن را مهار کرده و از شکلگیری هرگونه موجودیت عربی واحد در مشرق جلوگیری کنند.
توافقنامه لندن ۱۸۴۰: آغاز تجزیه هدفمندبا رسیدن نیروهای محمدعلی به آستانه آناتولی، قدرتهای بزرگ جهانی دریافتند که وضعیت نیازمند مداخله فوری و جمعی است. پس از یک سال مذاکره، در ۱۵ ژوئیه ۱۸۴۰ توافقنامه لندن میان بریتانیا، اتریش، پروس و روسیه امضا شد؛ در حالی که فرانسه در انزوا قرار گرفت. مفاد اصلی این توافقنامه عبارت بود از:- اعطای حکومت موروثی مصر به محمدعلی - واگذاری اداره فلسطین (ایالت عکا) به او فقط تا پایان عمر - الزام به بازگرداندن سایر مناطق تحت کنترلش به سلطان عثمانی - در صورت مخالفت، محدود شدن حکومت او به مصر - و اگر باز هم مخالفت میکرد، اجرای اقدامات نظامی مشترک برای برکناریاشمحمدعلی در ابتدا این شروط را نپذیرفت، اما بریتانیا و متحدانش نیروهایی را در بیروت پیاده و شهر عکا را محاصره کردند؛ شهری که در نوامبر ۱۸۴۰ سقوط کرد و محمدعلی را وادار به پذیرش توافق کرد. طبق تسویه نهایی در سال ۱۸۴۱، حکومت او صرفاً به مصر و سودان محدود و با محدودیتهای سختی مواجه شد:- تعیین سقف ارتش به ۲۸ هزار نفر- ممنوعیت ساخت کشتیهای جنگی- پرداخت خراج سالانه به دولت عثمانیهدف این توافقنامه تنها محدود کردن محمدعلی نبود، بلکه بازطراحی ساختار مشرق عربی برای جلوگیری از ظهور هرگونه قدرت منطقهای در آینده بود.فلسطین بهعنوان مانعی راهبردیپس از مهار پروژه محمدعلی، بریتانیا طرحی راهبردی بلندمدت را تدوین کرد که بر موارد زیر تمرکز داشت:- تجزیه مشرق عربی به واحدهای کوچک برای تضعیف هر قدرت منطقهای بالقوه؛ - ایجاد مانعی انسانی در فلسطین برای جداسازی مصر از شام و جلوگیری از هرگونه پروژه وحدت عربی.
در این چارچوب، نقش لرد پالمرستون، وزیر خارجه بریتانیا، برجسته شد؛ کسی که دیدگاه خواهرزادهاش، لرد شفتسبری، را پذیرفت. این دیدگاه تلفیقی بود از باور پروتستانی بازگشت یهودیان به «سرزمین موعود» و منافع راهبردی بریتانیا در منطقه.پالمرستون در نامههایش تأکید کرد که «اسکان یهودیان در فلسطین» دو هدف اصلی را محقق میکند:- تقویت نفوذ بریتانیا در مشرق عربی- ایجاد مانعی جمعیتی برای جلوگیری از تکرار تجربه محمدعلی یا ظهور هر قدرت عربی متحد.به این ترتیب، سیاستهای سال ۱۸۴۰ پایه عملی مفهوم «مانع انسانی» را بنا کردند؛ مفهومی که بعدها به پروژه صهیونیستی تبدیل شد و امروز در قالب اشغال اسرائیلی فلسطین نمایان است.جمعبندیتوافقنامه لندن ۱۸۴۰ نقطهای محوری برای درک ریشههای وضعیت کنونی جهان عرب است. این توافق آغازگر پروژهای استعماری بلندمدت بود با اهدافی چون:- تجزیه مشرق عربی و جلوگیری از هرگونه وحدت منطقهای - تضعیف مصر و منزوی ساختن آن از محیط پیرامونیاش - استفاده مجدد از فلسطین بهعنوان موقعیتی راهبردی در خدمت منافع قدرتهای جهانینویسنده در خاتمه یادآور شد که امروز، با گذشت نزدیک به دو قرن، منطقه همچنان تحت تأثیر آن سیاستهاست؛ از درگیری بر سر فلسطین گرفته تا شکافهای عربی و استمرار نفوذ خارجی که همگی حلقههایی از زنجیرهای هستند که در سال ۱۸۴۰ در لندن آغاز شد.وی افزود: «خوانش این دوره تاریخی، درکی ژرفتر از گذشته و حال منطقه به ما میدهد و نشان میدهد که چگونه پروژههای استعماری کهن هنوز هم در شکلدهی به واقعیت امروز نقش دارند».
نظر شما