کد خبر 264448
۱۵ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۵:۰۵

«حیات» از بازگشت پدری بعد از 44 سال گزارش می‌‎دهد؛

پایان چشم انتظاری، پشت شیار ۱۴۳

پایان چشم انتظاری، پشت شیار ۱۴۳

پیکر شهید حسین سامی‌مقدم پس از ۴۴ سال در اطراف زندان «دوله تو» پیدا شد، اما فرزندانش پس از چهار دهه دوری و بی‌خبری از پدر نمی‌دانستند که باید خوشحال باشند یا غمگین.‌

به گزارش خبرنگار اجتماعی حیات؛ «شهدای مفقود الاثر» فقط یک لقب نیست، بیان احساساتی است که نمی‌توان در کلمه و جمله آنها را توصیف کرد. چه جملات یا کلماتی می‌تواند چند ده سال دلتنگی و چشم انتظاری را توصیف کند؟ چه کسی می‌تواند یک جمله در وصف مادر یا همسری بگوید که با هر صدا زنگ تلفن یا خانه‌اش، قلبش می‌ریزد و می‌میمرد و زنده می‌شود که خبری از فرزند یا همسرش برایش آورده‌اند؟ قطعا یک «هیچ» بزرگ در ذهن تداعی می‌شود. هیچی که هر ثانیه، دقیقه، ساعت، روز، هفته و سال را به یک عمر تبدیل می‌کند، آن هم در غم فراق و چشم انتظاری...

نرگس آبیار در فیلم «شیار ۱۴۳» گوشه‌ای از چشم انتظاری مادری را نشان می‌دهد که برای یک یافتن خبری از فرزندش، تمام تلاشش را می‌کند. اما شاید این فیلم در واقعیت یک تصویر کوچک از این حس بود. مادر شهیدی که حدود ۳۰ سال، هر لحظه و هر ثانیه منتظر خبری از رادیو، تلفنی از دوستان و همرزمان سابق فرزندش، نشان یا پلاکی از فرزند شهیدش نشست، تا اینکه استخوان‌های فرزند شهیدش را که به اندازه یک کودک در کفن پیچیده شده بود، به آغوش کشید.

اما این احساس را چند روز پیش به نظاره نشستیم. نگاه فرزندان شهید حسین سامی‌مقام که پس ۴۴ سال انتظار و بی‌خبری به پیکر پدرشان نگاه می‌کردند؛ هیچ قلمی قادر به توصیف آن لحظه نیست. یک دوگانگی عجیب که نمی‌دانستیم چشمان گریان‌شان را باور کنیم یا آرامش خاطری که پس از چهار دهه بلاتکلیفی که در فراق پدرشان گذشت.

پدری که یک روز صبح زود و در سپیده آفتاب برای نجات جان فرمانده‌اش که به دست ضد انقلاب اسیر شده بود (سرهنگ شهید نصرت‌زاد) به شکل داوطلبانه برای آخرین بار فرزندانش را در خواب بوسید و دیگر برنگشت و تنها یادگار و آخرین لحظه که فرزندان از پدر به یادگار داشتند، جای بوسه بر پیشانی بود.

شهید سامی‌مقام، در مردادماه ۱۳۵۸ توسط ضد انقلاب در اطراف زندان «دوله تو» سردشت به شهادت رسید و پس از تیرباران، جسد او را به پایین از کوه پرت کردند و خاک آهسته آهسته او را در آغوش کشید و شهید مفقود الاثر لقب گرفت. در این سال‌ها نه خبری از او بود، نه نشانی و نه آدرسی، آنچه که بر خانواده سامی مقام گذشت، فقط امید به تیم تحقیق و تفحص بود که یک نشانی از پدر بیاورد. بالاخره چندی پیش این تیم از روی کارت شناسایی در جیب لباس یک شهید، نام حسین سامی مقام را دیدند و جسدش را شناسایی کردند.   

اما از آن صبح نوروزی سال ۵۸، ۴۴ سال گذشته و پسر بزرگش که ۱۴ سال سن داشت، حالا خود پدری ۶۰ سال است. فرزند دیگرش که پدر آخرین بار پیشانیش را بوسید،  ۵۸ سال سن دارد و توانست روی پیکر پدر فاتحه بخواند، دختری که با غم فراق و بی‌خبری از پدر بزرگ شد، در سن  ۵۵ سالگی برای او اشک ریخت و همسری که طی این سال‌ها تنها نشانی مردی که همواره به او عشق می‌ورزید، در قلبش مدفون شده بود و بدون دیدار همسرش، در سال ۱۳۹۹ به آن دنیا شتافت، تا شوهرش را در جهانی دیگر و در بهشت ملاقات کند. خواهری که از شدت بیماری، حتی یادش نیست که برادرش در ۴۴ سال پیش چه فرد شجاعی بوده است.

وصف لحظاتی که دوربین ما ثبت کرد، در کلمات و جملات نمی گنجد. هیچکس، حتی خود فرزندانشان نمی‌دانستند که از شهادت پدرشان ناراحت هستند، یا خوشحال که پس ۴۰ سال می‌توانند برای آخرین بار پیکر پدرشان را لمس، او را در آغوش بگیرد و برای آخرین بار  از او خداحافظی کنند. آری حالا شهید حسین سامی‌مقام دارای مزاری است که جسم پاکش را در خود نگاه دارد و فرزندانش یک نشانی از پدر داشته باشند.

حس دوگانه‌ای که قابل توصیف نیست

فرزند ارشد شهید سامی مقام و وصف شرایط دیدار پدر به خبرنگار حیات؛ گفت: پس از این همه سال، وقتی شنیدیم که پیکر پدرمان به وسیله کمیته تحقیق و تفحص پیدا شده، خوشحال شدیم که ماجرا تمام شد، چون همیشه در بلاتکلیفی این موضوع و در حس عجیبی زندگی می‌کردیم.

وی افزود: روزهای خیلی سختی را پشت سر گذاشتیم، پدر من شهید شد و در این مدت خواهرش در غم فراق برادر از دنیا رفت و یک خواهر دیگرش به دلیل بیماری حتی متوجه نمی‌شود که برادرش برگشته است. من ۴۴ سال با این حس بزرگ شدم، اما تمام خاطراتی که در سال ۵۹ بر ما گذشته بود [اخباری در رابطه با اسیر شدن و تیرباران شهید سامی مقام منتشر شد]، مجددا زنده شد و شاید سختی این موضوع، در این شرایط است که اندوه آن زمان که پدرمان را از دست دیدیم، و کمبودش را  احساس می‌کردیم، امروز دوباره زنده شد.

فرزند ارشد شهید سامی مقام در ادامه تاکید کرد: این دو گانگی [آسودگی خاطر و غم] در تضاد با یکدیگر هستند و بیان آن سخت و غیر قابل توصیف است، اما حداقل می‌دانیم که پدرمان چطوری شهید شده و در لحظات آخر زندگی چه شکلی بوده. ما فقط به او افتخار می‌کنیم. مادر ما فداکاری کرد و با وجود اینکه در سن ۳۲ سالگی همسرش را از دست داد، اما همیشه منتظر پدرمان ماند و ازدواج نکرد. او همیشه چشم انتظار بود و سختی بزرگ کردن سه فرزند را تنهایی به دوش کشید. او تنها امیدش، عمل به وصیت پدرمان بود که ما درس بخوانیم و به کشورمان کمک کنیم که این وصیت در زمینه علم پزشکی محقق شد و حالا سه فرزند شهید سامی مقام، پزشک هستند.

گزارش: وحید استرون

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha