به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، هجدهم فروردین ۱۳۶۴، روز شهادت یکی از یادگاران بدر و بچههای هور است: شهید ولیالله چراغچی مسجدی، فرمانده لشکر پنج نصر سپاه پاسداران، که سرو بلندقامت جبهههای عشق و شهود و شیدایی بود.
خمس بچههایت را بده مادر!
شهید ولیالله چراغچی مسجدی «قائم مقام فرمانده لشکر ۵ نصر (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)»، اول مهرماه سال ۱۳۳۷ در مشهد به دنیا آمد. پدربزرگ او در زمان حیات خادم مسجد گوهرشاهد بود و فانوسهای مساجد را روشن میکرد. بههمین دلیل فامیلی چراغچی را انتخاب کرد. در کودکی به یکی از مدارس علمیـمذهبی به نام «مقویه» رفت و مدت ۳ سال در آنجا به تحصیل پرداخت. سپس برای گذراندن دوره ابتدایی پا به مدرسه نهاد و مجدداً شروع به درس خواندن از پایه اول کرد.
پس از پایان دوره ابتدایی، تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان دانش بزرگنیا و فردوسی در رشته ریاضیات آغاز کرد. او هر سال با دریافت بهترین نمرات و اخذ بهترین رتبه، دبیرستان را به پایان برد. در سال ۱۳۵۷- ۱۳۵۶ پس از شرکت در کنکور، در رشته مهندسی علوم دانشگاه بیرجند پذیرفته شد.
با اوجگیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، فعالیت سیاسی مذهبی خود را قوت بخشید و در صحنه مبارزه با رژیم منفور پهلوی مشتاقانه گام نهاد.
در سال ۱۳۵۸- ۱۳۵۷ با تعطیلی دانشگاهها، فعالیت خود را در ارتش آغاز کرد و در کلاسهای نظامی به تعلیم افراد پرداخت. در همین سالها بود که با تشکیل سپاه به این ارگان انقلابی – اسلامی رو نهاد و درس و دانشگاه را رها کرد. با آغاز اولین خیانتهای ضد انقلاب داخلی در گنبد، به این منطقه رفت و از خود در آنجا دلاوریها به جا گذاشت.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به جبهههای نبرد شتافت و در مدت حضورش در جبهههای حق علیه باطل، مسئولیتهایی او مانند فرمانده گردان، مسئول طرح و عملیات منطقه ۶ سپاه، مسئول طرح و عملیات نصر ۵ خراسان و قائم مقام فرمانده لشکر ۵ نصر را برعهده داشت. به اعتراف برادران همسنگرش پستها و مقامهایی که به او تفویض میشد، از او انسانی مصممتر میساخت.
ولیالله در دوران جنگ تحمیلی به صورت مداوم در جبهه حضور داشت. آنها پنج برادر بودند که سه نفرشان همزمان در جبهه حضور داشتند. ولیالله به مادر میگفت باید خمس پسرانت را بپردازی و با شهادت خمس برادرانش را پرداخت کرد.
شهید چراغچی از قدرت برنامهریزی و طراحی بینظیری برخوردار بود به گونهای که در عملیات بستان، طرح او برای تصرف آنجا مورد توجه و تصویب تمامی فرماندهان قرار گرفت. دکتر «تهمینه عرفانیان امیدوار مسجدنشین» همسر شهید ولی الله چراغچی است که سال ۱۳۶۱ هنگامی که ۱۶ سال بیشتر نداشته، به عقد شهید چراغچی در می آید و نتیجه ۳ سال زندگی با شهید او را به مرتبه ای از رشد می رساند که سال ها پس از شهادت همسرش، ادامه تحصیل داده و امروز به عنوان پزشک عمومی در شهر مشهد، راه شهید را در جبهه خدمت به مردم ادامه داده است.
خطبه عقدی که «امام» جاری کرد
همسر شهید چراغچی زندگی کوتاه اما پُربار همسرش را این گونه روایت میکند: سال ۱۳۶۱ به روش سنتی با شهید ازدوج کردیم. دهم دیماه همان سال خدمت امام خمینی (ره) رسیدیم و ایشان خطبه عقدمان را جاری کردند و پس از دو سال، هفتم آّبان سال ۱۳۶۳ دخترمان «فاطمه» متولد شد.
دیر به دیر به خانه زنگ میزد. یک روز تماس گرفت و با جدیت گفت: بالاخره خدا ما را طلبید. همسرش گفت: دوباره خودت را لوس کردی؟ آقا ولیالله گفت: نه جداً این دفعه خدا طلبیده. همسرش ناراحت شد و گفت: عوض اینکه دلداری بدهی، خوب بلد هستی دل من را خون کنی. گفت: «نه خانم! اسمم برای مکه در آمده است. چند تا عکس و فتوکپی شناسنامه برایم بفرست.»
همه چیز برای اعزام آماده بود، اما به خاطر شرکت در عملیات از زیارت خانه خدا منصرف شد.
آقا ولیالله آخرین باری که تماس گرفت، گفت: این آخرین باره که زنگ میزنم! همسرش باز به او گفت: خودت را لوس نکن! مادر ببین! آقا ولی پشت تلفن چه حرفها میزند؟ اما آقا ولی مصممتر گفت: خیلی واضحه اگر تا ۱۵ روز دیگر تماس نگرفتم، بدانید خدا من را قبول کرده!
هیکل پسر من این نبود!
شهید چراغچی هیکلی تنومند و قوی داشت. گاهی از جبهه که میآمد، برایم فیگور ورزشی میگرفت و من میگفتم «جبهه به شما ساخته است». بعد از صحبت من خموده میشد، دست به پهلویش میزد و میگفت تا «تا اینها آب نشود، خدا من را قبول نمیکند». این اتقاق افتاد و در ۲۱ روزی که در اتاق آی.سی.یو بود، جثهاش استخوانی شده و از آن هیکل تنومند چیزی باقی نمانده بود. هنگامی که پیکر شهید را به مشهد آورند، مادر ایشان شهید را نمیشناخت و میگفت «این ولی الله من نیست، هیکل پسرم اینگونه نبود.»
ای یاوران! باید «ولی» را یاوری کرد
آنطور که دکتر عرفانیان همسر شهید میگوید، علاقه پدر شهید چراغچی به شهید غیرقابل وصف بوده و اگرچه امروز در قید حیات نیست اما اطرافیان دلبستگی او به فرزند شهیدش را فراموش نکردهاند. همسر شهید این دلبستگی را با بیان یک خاطره تعریف کرد: مادر ایشان تعریف میکند هر زمان که شهید از جبهه بر میگشت، پدرش گوسفند قربانی میکرد. البته شهید ولیالله از این موضوع ناراحت بود و میگفت چرا برای سلامتی من خون میریزید، باید برای سلامتی امام زمان (عج) قربانی کرد.
همسر شهید در ادامه خاطرهای شیرین از شهید چراغچی روایت کرد و گفت: یک روز از حرم برمیگشتیم. من گریه میکردم که چرا زود بر میگردی. دستش را روی زانویم گذاشت و این شعر را خواند: «فرمان رسید: این خانه از دشمن بگیرید!/ تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید!/ یعنی کلیم، آهنگِ جان سامری کرد/ ای یاوران! باید ولی را یاوری کرد»...
ای خوشا آن دم که آید پیک جانان، بیخبر....
همرزم و بیسیمچی شهید چراغی بیان میکند: در جریان عملیات بدر ما در منطقه به عنوان بیسیمچی آزاد بودیم و مأموریت داشتیم تا هر یک از مسئولان که قصد سرکشی به خط مقدم را دارند همراهی کنیم؛ آن روز قرعه به نام من افتاد و به همراه آقا ولی عازم خط شدم. با دیدن وی، نیروهایی که تعدادشان حدود ۲۰ نفری میشد، روحیه تازهای گرفتند. وضعیت در آن روز کمی سخت شده بود از یکطرف بعضی فرماندهان تقاضای نیرو و مهمات داشتند و فشار بسیار زیادی بود و از طرفی هم دشمن پاتک بسیار شدیدی را آغاز کرده بود، بهنحویکه به چهل یا پنجاه متری ما رسیده بودند و صدای تانک شنیها را بهخوبی میشنیدیم، دشمن خاکریز را مورد هدف قرار داده بود.
ما با آنچه در دست داشتیم مقاومت کردیم تا جایی که تانکهای دشمنروی خاکریز آمد اما نیروهای پیادهنظام و خدمه تانک فرار کردند. غروب آن روز خاکریزی پشت خاکریز اول زدند و با آقا ولی جهت بررسی شرایط به آنجا رفتیم و شهید چراغچی نیازها را از طریق بیسیم به عقب اعلام کرد. نماز مغرب را خواندیم و من مختصر استراحتی کردم، وقتی بیدار شدم دیدم آقا ولی هنوز در حال نماز است و این کار تا صبح ادامه داشت بعد از نماز صبح باز دشمن اقدام به پاتک کرد.
زمانیکه وی برای بررسی وضعیت دشمن سر خود را از خاکریز بالا برد، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. در آن شرایط وی را با موتور به عقب انتقال دادیم و چون سردار قالیباف وضعیت شهید چراغچی را از نزدیک دید، دستور داد که وی را با بالگرد به تهران منتقل کنند که باخبر شدم در بیمارستان شهدای تجریش بستری شده و در روز ۱۸ فروردین بعد از گذشت ۲۵ روز به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
فرازی از وصیتنامه شهید
«انقلاب اسلامی با رهنمودها و رهبری صحیح امام امت (خمینی بت شکن) میرود تا جهانی شود و تمامی ابر قدرتها را نابود کند و انقلاب را به صاحب اصلیاش امام زمان (عج) تحویل دهد، پس بر همه شما وظیفه شرعی است که در هرکجا که باشید از اسلام و جمهوری اسلامی دفاع کنید... از ولایت فقیه و روحانیت مبارز اطاعت و پشتیبانی کنید که هر دو ضامن پیروزی و پشتوانه اسلام هستند»...
نظر شما