کد خبر 244649
۲۴ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۰

گزارش «حیات» از سالگرد شهادت فرمانده لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص)؛

شهید «حاج عباس کریمی»؛ ماه «دجله»، خورشید «بدر»

شهید «حاج عباس کریمی»؛ ماه «دجله»، خورشید «بدر»

می‌گفتند عملیاتی نبود که در آن سهمی از مجروحیت نداشته باشد. می‌گفتند همیشه آخرین نفری بود که از خط خارج شد، آخرین مجروح عملیات را به دوش داشت و به عقب می‌آورد. می‌گفتند... و این گفته‌ها اسطوره‌ای ترسیم می‌کند فراتر از فهم زمانه از خورشید «بدر»: «حاج عباس کریمی»...

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، بیست و چهارم اسفند امسال، چهل سال از شهادت بزرگمردی می‌گذرد که در کنار یار و همراه همیشگی‌اش: «حاج همت»، چهره‌ای افسانه‌وار در حکایت‌ها و خاطره‌ها یافته است؛ چهره‌ای که هرچه زمان می‌گذرد، درخششی دیگر به خود می‌گیرد. تلفیقی شگفت از مدیریت و روحیه نظامی، هوشمندی و ابتکار عمل، طراحی و سازماندهی استراتژیک و ترسیم الگویی تمام عیار از فرماندهی جنگ، با اخلاص و پارسایی و زیست مومنانه و عارفانه در سلوک و رفتار. فرمانده‌ای خالص‌تر و خاکی‌تر از هر رزمنده بسیجی و چشمه زلال معنویت و مهر که وجود پرصفایش آینه ارزش‌های متعالی و فضیلت‌های والای اخلاقی و معنوی بود. کهکشانی از کرامت‌هایی که تربیت یافتگان مکتب جهاد و شهادت را بر قله معجزه آفرینی نشاند و فراسوی زمان، به معراج جاودانگی برد.

نذر «قمر بنی‌هاشم» شد «عباس»

سال 1336 هجری شمسی در «قهرود» کاشان چشم به جهان گشود. کربلایی احمد، پدر کشاورز آن شهید، برای زنده‌ماندن فرزندش به آستان با کرامت حضرت عباس نذر کرده بود، تا نام او را به عشق سقای کربلا، «عباس» بگذارد. کربلایی احمد می‌گفت به حرم حضرت ابوالفضل دخیل بستم و زار زده بودم که یا قمر بنی هاشم من سلامت بچه‌هایم را از تو می‌خواهم. خلاصه اینکه کربلایی احمد این پسر اول را تحفه حضرت عباس می‌دانست، برای همین هم اسمش را گذاشت «عباس»...

عباس دوران دبستان را در روستای قهرود به پایان رسانید. برای دوران دبیرستان راهی تهران شد و تا سال دوم را در دبیرستان دارالفنون درس خواند. در آغاز سال سوم دوباره به کاشان بازگشت و وارد هنرستان شد. پس از دریافت دیپلم در رشته نساجی، به سربازی رفت. دوران خدمت وظیفه او با مبارزات انقلابی امت اسلامی ایران همزمان بود. عباس از راه ارتباط با برخی دوستان روحانیت مبارز، با پخش اعلامیه‌ها و نوارهای سخنرانی امام خمینی(ره) فعالیت خود را علیه حکومت دست‌نشانده استعمارگران آمریکایی و انگلیس محمدرضا شاه پهلوی آغاز کرد.

در همین دوران، ساواک وی را دستگیر و زیر شکنجه‌های وحشیانه قرار داد. عباس با وجود خفقان حکومت پهلوی که بر همه جنبه‏های زندگی روزمره مردم سایه تاریک خود را گسترانده بود، همچنان اعلامیه‌ها و رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره) را پنهانی به پادگان عباس‌آباد تهران منتقل و پخش می‌کرد. پس از فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر ترک پادگان‌های ستم‌شاهی، خدمت سربازی خود را رها کرد و با پیوستن به صف مبارزین در راه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی فعالیت کرد و در جریان تشریف فرمایی حضرت امام(ره) نیز جزو نیروهای انتظامی کمیته استقبال بود.  

«عباس» و «انقلاب»

حکومت شاهنشاهی پهلوی را انگلیسی‌ها با کودتایی بر سر کار آوردند تا نفت و دیگر دارایی‌های ایران را به تاراج ببرند؛ این دزدی آشکار را آمریکایی‌ها با کودتای دیگری در ایران ادامه دادند، ولی مردم به‌پاخاسته ایران به رهبری امام خمینی(ره) که در آن زمان در تبعید به سر می‌بردند، برابر حکومت وابسته پهلوی و استعمارگران آمریکایی ایستادند و خواهان بازگشت ایشان از تبعید و برقراری حکومت اسلامی در کشور شدند.

شاه در ۲۶ دی ۱۳۵۷ فرار را بر قرار برگزید و طومار فرمانروایی پهلوی درهم پیچیده شد؛ شادی سراسر ایران را فرا گرفت و امام امت از تبعید بازگشت و به ملت خویش پیوست. شهید کریمی هم که نور انقلاب بر دلش تابیده بود، شادی خود را نمی‌توانست پنهان کند. دست به کار شد و در جریان بازگشت امام خمینی به خاک میهن اسلامی، در شمار نیروهای انتظامی کمیته استقبال از امام به خوبی درخشید.

ده روز پس از بازگشت امام(ره) به میهن، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و دستگاه ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در ایران به زباله‌دان تاریخ سپرده شد. پنجاه هزار مستشار نظامی آمریکایی که ایران را در اشغال خود آورده بودند، اخراج شدند، سفارت اسرائیل در تهران تعطیل شد، نفت و بیشتر دارایی‌های ایران از چنگال بیگانگان درآمدند، ایران اسلامی به آزادی و استقلال حقه خود دست یافت و اندکی بعد، نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران پایه‌گذاری شد.

شهید «حاج عباس کریمی»؛ ماه «دجله»، خورشید «بدر»

به‌دنبال پاسداری انقلاب؛ از «ایرانشهر» تا «پیرانشهر»

عباس در بهار ۱۳۵۸ به هنگام پایه‌گذاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهر کاشان، به سپاه پیوست و در بخش اطلاعات آن مشغول به خدمت شد. کمی پس از ورودش به سپاه، طی مأموریتی، گروهی بیست نفره از سپاه پاسداران کاشان به فرماندهی شهید علی معمار برای حفاظت از بیت حضرت امام(ره) رهسپار قم شدند. آن روزها فتنه حزب خلق مسلمان در قم و آذربایجان بیداد می‌کرد و ضدانقلاب می‌خواست در قم شورشی برپا کند. آنگاه که آشوب‌افکنی ضدانقلاب در گنبد کاووس و ترکمن صحرا بالا کشید، به همراه پاسداران سپاه کاشان به آن سامان شتافت. در پی آن، در شمار گروهی دیگر از سپاه کاشان برای خاموش کردن آشوب بلوچستان، به ایرانشهر در استان سیستان و بلوچستان رفت.

در آشوب ایرانشهر نقش او در گردآوری اطلاعات و طراحی عملیات برای سرکوب خان‌های شورشی و تبهکاران مسلح چشمگیر بود. او با تغییر چهره و پوشیدن لباس محلی به میان مردم می‌رفت و اطلاعات دست اول را جمع‌آوری می‌کرد.

تابستان ۱۳۵۹ داوطلبانه برای پیکار با ضدانقلاب راهی استان کردستان شد و در سپاه مریوان، به گروه سردار بزرگ «حاج احمد متوسلیان» پیوست. از کوشش‌های عباس در استان کردستان، شناسایی و آزادسازی منطقه دزلی بود، که به کمک نیروهای زیر فرمان او انجام گرفت. به‌دنبال آن، در سپاه پاسداران شهرستان پیرانشهر در استان آذربایجان غربی نیز با یگان اطلاعات‌ـ‌عملیات آنجا همکاری خود را آغاز کرد.

وی با شایستگی‌هایی که از خود نشان داد، به مسئولیت اطلاعات‌ـ‌عملیات سپاه پیرانشهر برگزیده شد. پس از مدت کوتاهی، به واسطه بروز رشادت و دقت عمل، به عنوان «مسئول اطلاعات – عملیات» این سپاه معرفی شد. از جمله فعالیت‌های شهید در منطقه «خونرنگ» کردستان، انجام شناسایی عملیات و آزادسازی منطقه دزلی و ... بود که توسط نیروهای تحت امر و با هدایت او صورت گرفت. شهید کریمی بعدها همراه سردار «حاج احمد متوسلیان» و شهید چراغی به جبهه‌های جنوب عزیمت کرد و به عنوان مسئول اطلاعات – عملیات «تیپ محمد رسول الله(ص)» به فعالیت خود ادامه داد.

از «فتح المبین» تا «فتح الفتوح»

شناسایی دقیق و خوب این سردار دلاور اسلام در عملیات «فتح‌المبین» باعث موفقیت عملیات شد. عباس در این عملیات از ناحیه پا بشدت مجروح شد و حدود دو ماه بستری بود. به توصیه پدر، در این ایام مقدمات ازدواج خود را فراهم کرد. بنابه اظهار همسر شهید، مراسم عقد آنان در 21 مهر سال 1361 انجام شد. فردای آن روز با هم به گلزار شهدای دارالسلام رفتند و با شهدا تجدید عهد و پیمان کردند.

نزدیکی‌های عملیات «مسلم بن عقیل(ع)» بود که عباس عصا به دست به صف رزمندگان لشکر پیوست. حضور او با این حال، در تقویت روحیه رزمندگان اثر به سزایی داشت. پس از این عملیات شهید کریمی دیگر به واحد اطلاعات نرفت و با تجربه و شم بالای نظامی، فرماندهی یکی از تیپ‌های لشکر محمدرسول الله (ص) را پذیرفت. در عملیات‌های والفجر مقدماتی، والفجر یک و والفجر 4، فرمانده تیپ بود.

پس از شهادت سردار شهید همت، فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص)، شهید کریمی به‌دلیل لیاقت و شایستگی، به‌عنوان فرمانده لشکر معرفی شد. حدود یک سال فرماندهی بر عهده حاج عباس بود.

اسوه «اخلاق»، الگوی «ابتکار عمل»

ویژگی‌های بارز اخلاقی، از عباس، شخصیتی ساخته بود که ناخودآگاه دیگران را مجذوب خود می ساخت. روزانه حتماً آیاتی از کلام الله مجید را تلاوت می‌کرد. به تعقیبات نماز اهمیت می‌داد. همواره با وضو بود. رفتار، گفتار و برخوردهای شهید در خانواده، اجتماع و سپاه حاکی از آن بود که او سعی می‌کرد برنامه‌های تربیتی اسلام را در هر جا که حضور دارد، به مورد اجرا بگذارد.

به‌شدت از غیبت دوری می‌کرد و اگر کوچکترین سخن و سعایتی از کسی می‌شد، اظهار ناراحتی می‌کرد و نمی‌گذاشت صحبت او ادامه یابد. به کودکان احترام می‌گذاشت. هر وقت به آنها اشاره می‌کرد، می‌گفت: «اینها مردان آینده هستند، دلیرمردان جبهه‌اند». مانند سایر سرداران غیور جبهه اسلام، با صلابت و استواری، رزمندگان را در جهت عقب زدن و تعقیب قوای مضمحل دشمن هدایت می‌کرد و لحظه‌ای از این امر مهم غفلت نداشت.

در سررسید شخصی و به خط خودش نوشته بود:«خصوصیات یک فرمانده به این شرح است: سلامتی جسم و فزونی علم، مشورت با نیروها، سعه صدر و نداشتن حس انتقام، برخورد با افراد تحت فرماندهی از راه ارشاد و موعظه، در کنار همه تاکتیک‌ها، از همه مهم‌تر، فاصله نگرفتن از خداست. فرمانده‌ای که ابتکار عمل نداشته باشد، تسلیم است. ابتکار عمل، سلاح برنده مومن است».

حاج عباس طراح بسیار خوبی بود و از تجارب اطلاعاتی خود برای طراحی عملیات به خوبی استفاده می کرد.به خاطر شجاعتش به عمق منطقه دشمن نفوذ داشت و مسائل را با دقت تمام، بررسی و ارزیابی می‌کرد.

سروها در عجب از قامت «عباس» تواند...

و سرانجام، شهادت... عباس ما در کنار دجله، با پیکری پاره عهدش را ادا کرد و سر در دامن «قمر العشیره» گذاشت و خورشید بدر، با ماه حسین، دست در دست شد...

دستی افتاد ز تن، دست دگر یاری کن
گرچه بی تاب شدی خوب علمداری کن

مشک! نومید مشو، تا به حرم راهی نیست
تو در این معرکه ی درد مرا یاری کن

تیر! در چشم برو، لیک سوی مشک میا
به هوای سر زلفش تو هواداری کن

تیر بر مشک، نه! بر این جگر تشنه نشست
عشق! ساکت منشین با دل من زاری کن

چشم! دیدی علم و مشک به خاک افتادند
قطره‌ای اشک، تو در غربت من جاری کن

بانوی تشنه لبان! دست روی سینه مَنِه
لااقل بهر من سوخته دل، کاری کن

آب را تا به در خیمۀ اصغر برسان
بعد آن بر من بی دست عزاداری کن...

24 اسفندماه 1363 در چهارمین روز عملیات «بدر» در منطقه عملیاتی شرق رودخانه «دجله» بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به پشت سرش شهید شد. پیکر غرق در خون حاج عباس زمانی به تهران منتقل شد که تنها چند روز از اولین سالگرد شهادت فرمانده پیشین لشکر محمد رسول الله (ص) «حاج محمد ابراهیم همت» می‌گذشت. «عباس» هم عاقبت پس از یکسال علمداری لشکر، با «ابراهیم» همخانه شد.

شهید «حاج عباس کریمی»؛ ماه «دجله»، خورشید «بدر»

وصیتنامه سردار سرلشکر شهید «حاج عباس کریمی»

«بسمه تعالی»

«وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ ...»

چرا در راه خدا و در راه آن مردم بیچاره از مردها و زن‌ها و بچه‌هائی‌که در تحت شکنجه قرار گرفته‌اند، نمی‌جنگید؟

«وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ»

بکشید کافران را تا برکنده شود ریشه فساد و دین منحصر به دین خدا شود.

هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت، در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست و من می‌خواهم که با این قطره خون به عشقم برسم که خداست. شهید کسی است که حقیقت و هدایت الهی را درک کرد و برای این حقیقت، پایداری کرد و جان داد. شهادت در اسلام نه مرگی است که دشمن بر مجاهد تحمیل می‌کند بلکه انتخابی است که وی با تمام آگاهی و شعور و شناختش به آن دست می‌یازد.

«وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَٰکِنْ لَا تَشْعُرُونَ»

به آنها که در راه خدا کشته می‌شوند، نگوئید مردگان بلکه آنها زنده‌اند ولی شما درنمی‌یابید. (بقره آیه 155)

شهادت برای من، یک فیض بزرگ بود، من لیاقت یک شهید را نداشتم و امیدوارم آنهائی که قبل و بعد از من به شهادت نائل آمده‌اند، من را در آن دنیا شفاعت نمایند؛ ان‌شاء‌الله.

و از قول من به تمام اقوام و خویشاوندان خصوصاً پدر و مادر و خواهر و همسرم و برادرانم بگویید بعد از مرگم برای من گریه و زاری نکنند و در عوض به همه دوستان و آشنایان با چهره ای خندان تبریک بگویند.

و به آنها بگویید جان او هدیه‌ای برای اسلام عزیز و امام امت و امت امام بود و در رابطه با شهادت من و بقیه برادرانم که اگر لیاقت شرکت در جبهه‌های حق علیه باطل را داشتند خانواده من صبر را پیشه خود گیرد و صبر، نه اینکه در مقابل باطل و ناحق تسلیم شدن بلکه استواری و ایستادگی در برابر تمام ناملایمات، در برابر تمام سختی‌ها، در مقابل گرفتاری‌ها و مبارزه سرسخت با مشکلات زندگی، مبارزه با هواهای نفسانی اجرای کلیه دستورات امام، مبارزه با منافقین داخلی که خود نیز یک نوع جبهه داخلی است و طبق فرمایشات قرآن کریم:

«وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»

هرجا مشرکان را یافتید، به قتل رسانید و از شهرهای‌شان برانید، چنانکه آنان شما را از وطن آواره کردند و فتنه‌گری که آنان کنند، سخت‌تر از جنگ است و فسادش بیشتر است.

و در رابطه با رزمندگان اسلام باید بگویم که همیشه با توکل به خدا و ائمه معصومین و اجرای دستورات رهبر عزیز و عالی قدرمان بر دشمنان بتازید تا آنها را از صحنه روزگار بردارید و هیچ وقت بر پیروزی هایتان مغرور نشوید چون در مرحله اول این شما نیستید که می جنگید و این شما نیستید که شلیک می کنید ؛ بلکه طبق آیه قرآن مجید:

«وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ وَ لٰکِنَّ اللهَ رَمیٰ» و شما باید مجاهد فی سبیل الله باشید؛ آن کسی که جهاد کند تا «لیکون کلمه الله هی العلیا»

تا اینکه اراده خدا حاکم بر اراده ها شود و این همان راه خداست.

وصیت من به خانواده‌ام این است که با همسرم با کمال احترام و محبت رفتار شود و همسر نیز متقابلاً با آنها، اسلحه و کلیه وسایلی که متعلق به بیت‌المال است، توسط همسرم تحویل سپاه شود و سایل شخصی‌ام از لباس و غیره را به همسرم تحویل دهید و کلیه موجودی پولهایم را به همسرم بدهید و همسرم نیز مقداری از نصف این پول‌ها را در جهت کمک به جبهه‌ها و مستضعفین بدهد و بقیه را هم هرطور خودش می‌داند، به مصرف برساند. و وصیتنامه‌ام را قبل از به خاکسپاری به همسرم بدهید.

و وصیت من به همسرم این است که از این لحظه به بعد مسئولیت خانواده ما را باید قبول کنی و در خانواده ما اضافه بر مسئولیت خانه‌داری، به تعلیم و تربیت بقیه افراد بپردازی و بالاخره رسالتی که بر دوشت گذاشته شده به سر منزل مقصود برسانی.

والسلام؛ دعای همیشگی‌تان را فراموش نکنید.(عباس کریمی 1361/8/27 - صفر 1402)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha