کد خبر 243065
۱۴ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۰:۲۰

گزارش «حیات» از سالگرد شهادت فرمانده لشکر ۱۷ سپاه قم:

شهید «دل‌آذر»؛ خورشید «خط شیر»

شهید «دل‌آذر»؛ خورشید «خط شیر»

از تیم حفاظت امام تا مبارزه با قاچاق مواد مخدر، از کمیته قم تا درافتادن با ضدانقلاب در سنندج، از جنوب لبنان در خط مقدم مصاف با صهیونیسم تا رویاروشدن با منافقین و تا جبهه فاو... بخشی از زندگی پرماجرای شهید محمدجواد دل‌آذر است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، چهاردهم اسفند ۱۳۶۲ سالروز شهادت سرداری است که در آغاز جوانی از ارتش شاهنشاهی استعفا داد و سپاه انقلاب و امام، عاقبت حلقه وصلش به خدا شد. منطقه «دارخوین» در جبهه جنوب را «خط شیر» می‌گفتند و محمدجواد، «خورشید خط شیر» بود...

اسمش «جواد» شد

فروردین ۱۳۳۷ در قم بدنیا آمد. قبل از تولد، مادربزرگش زیارت جواد الائمه (ع) را برایش خوانده بود و چنین شد که نامش را «جواد» گذاشتند. از پنج سالگی به مکتبخانه رفت و پس از آن در سن هفت سالگی وارد دبستان شد.

از همان دوران کودکی به همراه پدر در آیین های مذهبی و نماز جماعت حضور می‌یافت و این امر سبب شد با مسائل دینی و مذهبی و مراجع عظام و علما آشنا شود. جواد پس از پایان دوره ابتدایی، مقطع راهنمایی را شبانه خواند چرا که در کنار تحصیل کار هم می کرد و پس از آن به عنوان درجه دار وارد ارتش شد.

درجه‌داری که از ارتش گریخت

جوّ ناسالم ارتش، مجال ماندن را از او گرفت از اینرو، پس از ۲۰ ماه ماندن در ارتش و گذراندن آموزش‌های نظامی و کسب تجربه رزمی، استعفا داد تا به نوعی از ارتش گریخته باشد. وی سپس خارج از ارتش مشغول به کار شد، ولی در کنار کار کردن از مطالعه غافل نبود و با مطالعه و انس با طلبه‌های علوم دینی بر شناخت و بینش اسلامی و سیاسی خود می افزود.

جواد از قبل از انقلاب، فعّالیّت و مبارزه علیه رژیم شاه را شروع کرد. در این رابطه عدّه‌ای از جوان‌ها را می‌برد خارج شهر و به آنها آموزش دفاع شخصی می‌داد.

یک بار هنگام تحویل سال نو، جواد، یارانش را به دسته‌هایی چندتایی تقسیم کرد. همین که سال تحویل شد، اینها در همه جای صحن حضرت معصومه (س) شروع به شعاردادن علیه رژیم پهلوی کردند و همینطور مأمورین را دنبال خودشان به خارج صحن کشیده و به زد و خورد با آنها پرداختند و از این راه روحیّه انقلابی مردم را تحریک کردند.

شهید «دل‌آذر»؛ خورشید «خط شیر»

با تیشه به جان اعلیحضرت، درازکش جلوی تانک!

جواد، سردمدار تظاهرات‌های خیابانی در قم بود. خیابان‌های چهار مردان و آذر، هیچ وقت خاطره فداکاری‌های جواد را فراموش نمی‌کنند. بارها مأموران به تعقیب او پرداختند، اما هر بار با چابکی تمام، از چنگشان گریخت. یک بار برایش پیغام دادن، بیا و دست از این کارها بردار، اگر دستگیرت کنیم بلایی بر سرت بیاوریم که آن سرش ناپیدا! جواد هم گفته بود: «ما که خربزه خوردیم، پای لرزش هم وایستاده‌ایم. شما هم هرچه از دست‌تان بر می‌آید کوتاهی نکنید؛ همان طور که ما کوتاهی نمی‌کنیم!»

همین شجاعتش هم موجب شد تا یک روز تیشه برداشته و اسم شاه را از بالای حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) بکند و عکس امام خمینی (ره) را به جای آن نصب کند. معروف است که وقتی تانک‌های طاغوت برای سرکوبی تظاهرات مردم قم به خیابان‌ها آمدند، او با همدستی چند نفر از همرزمانش جلوی تانک‌ها دراز کشیدند و بدین ترتیب مانع حرکت آنها به سمت تظاهرکنندگان شدند.

مجروح محافظت از امام(ره)

در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ جزو کمیته استقبال از امام خمینی (ره) بود و پس از ورود ایشان به میهن، او یکی از اعضای گروه جیپ اسکورت مسلّحانه خودروی حامل ایشان بود. در حالی که جیپ، اتومبیل حامل امام را همراهی می‌کرد واژگون شد و جواد به سختی از ناحیه کمر آسیب دید و به بیمارستان منتقل شد.

شدت جراحت به حدی بود که او را به بیمارستانی در تهران منتقل کردند. با لطف خدا عمل جراحی، نتیجه‌ای معجزه‌آسا داشت. جواد پس از این عمل چند ماه قادر به حرکت نبود، اما جراحت کمر او کم کم رو به بهبودی گذاشت. انتقال او به بیمارستان آیت‌الله گلپایگانی قم و سپس به منزل درحالی صورت گرفت که تقریبا نیمی از بدنش در گچ بود. جواد که همچون موج دریایی پر تلاطم اهل آرامش نبود، پس از مدتی گچ‌ها را از کمرش جدا کرد.

شهید «دل‌آذر»؛ خورشید «خط شیر»

از «کمیته» تا «کردستان»

با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در قم، به عنوان عضو فعال گروه ضربت این کمیته در دستگیری عوامل رژیم پهلوی و قاچاقچیان مواد مخدر تلاش بسیاری کرد. با آغاز درگیری در کردستان، از سوی کمیته راهی آن دیار شد و چند ماه در سنندج و دیگر شهرهای آن منطقه به مبارزه با عناصر ضد انقلاب مشغول شد.

از ستیز با صهیونیسم در «لبنان» تا سرشاخ شدن با «نفاق» در تهران

در آذر سال ۱۳۵۸ به اتفاق شهید محمد منتظری، برای مبارزه با صهیونیست‌ها به جنوب لبنان مسافرت کرد و شش ماه در آنجا به فعالیت و نبرد دلاورانه با رژیم اشغالگر صهیونیستی پرداخت.

بازگشت جواد از لبنان با دور تازه‌ای از مبارزات یعنی مبارزه با عناصر فریب خورده منافق در سطح شهر و خنثی کردن تلاش‌های مذبوحانه آن‌ها بر علیه خط اصیل انقلاب همراه بود. فعالیت‌های چشمگیر وی و دوستانش به گونه‌ای بود که با وجود شهید دل‌آذر و عناصر حزب الله، جایی برای عرض اندام منافقین و منحرفین باقی نمی‌ماند.

و سرانجام، سفره سبز سلوک «جهاد»

و جنگ، از راه رسید و راه جهاد و شهادت گشوده شد و عرصه تعالی روح مردترین مردان خدا در افق آرمانهای معنوی این دفاع، شکل گرفت و میدانی برای ظهور و درخشش عظمت‌ها و قابلیت‌های این انسان‌های شگفت آفرید. محمدجواد نیز همچون بسیاری دیگر از جوانان مومن این نسل شهادت طلب، در سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران درآمد و بعد از گذراندن یک دوره آموزشی کوتاه مدت، به سوی جبهه‌های نبرد شتافت و چندین بار مجروح شد.

در روزهای ابتدای جنگ با حضور در جبهه‌های دارخوین، سلیمانیه و محمدیه با مسئولیت واحد خمپاره انداز شجاعانه مقابل دشمن بعثی ایستاد. تجربه و آموزش‌هایی که او در دوران حضور در کادر درجه داری ارتش کسب کرده بود، در این جا به کمک وی آمد.

لیاقت و شایستگی‌های جواد کم کم او را آماده پذیرش مسئولیت‌هایی خطیر در عرصه دفاع مقدس کرد. مسئولیت فرماندهی عملیات لشکر ۱۷ امام علی بن ابی طالب (ع) آزمون سنگینی بود که این فرمانده لایق توانست از آن سر بلند بیرون آید. او در بیشتر عملیات‌هایی که لشکر ۱۷ به عنوان یگان عمل کننده شرکت داشت، با شجاعت و زیرکی خود نقشی تعیین کننده در پیروزی‌های لشکر ایفا کرد.

شهید «دل‌آذر»؛ خورشید «خط شیر»

اسوه «فرماندهی نظامی» و «اخلاقمداری»

شهید دل‌آذر بارها در جبهه ها مجروح شد ولی هیچگاه از جبهه فاصله نگرفت و با بهبودی از جراحت، بار دیگر در جبهه حضور می‌یافت.

به رعایت حقوق همسایگان بسیار اهتمام داشت و با دوستان، مهربان و در مقابل دشمنان، شیری قوی پنجه بود. پدرش می گوید: هنگامی که به شهادت رسید، برابر پیکر مطهّرش شکسته ایستادم و چنین با او درد و دل کردم: بابا! درست است که من پدرت بودم، ولی در حقیقت تو برایم پدری کردی! تو به ما عزّت دادی! ما باید به تو افتخار کنیم! ما پنجاه شصت سال مسجد رفتیم، نماز خواندیم، به خیال‌مان که کاری کرده‌ایم، اما وقتی شماها آمدید، دیدیم ما هیچ نیستیم! هیچ ... .

شهید دل‌آذر معتقد بود که بعد از هر پیروزی، ما باید خدا را سجده کنیم و دور از کبر و غرور، شب و روز به درگاه او گریه کنیم... پس از هر پیروزی باید بیشتر به خدا نزدیک شد و به درگاه با عظمتش، احساس نیازمندی کرد. احساس نیازمندی فرمانده‌هان ما، باید نسبت به دیگران بیشتر باشد ...

شیر «دارخوین»، خورشید «خط شیر»

دارخوین منطقه‌ای بود که شهیدانی همچون خرازی در آن حضور داشتند و برخی از رزمندگان قمی نیز در این منطقه بودند که فرماندهی آنها با شهید دل‌آذر بود. خط دارخوین مبدا عملیات بیت‌المقدس در آزادسازی خرمشهر (۱۳۶۱) بود. از زمان‌های قدیم خط دارخوین به خط شیر معروف بوده و شهید دل‌آذر فرمانده آن قسمت بود. شهید دل‌آذر از کسانی بود که از ابتدا تا پایان عملیات های لشکر ۱۷ امام علی ابن ابیطالب (ع) قم در منطقه حضور داشت

سردار حاجی‌زاده درباره ویژگی‌های این شهید می‌گوید: نماز شبش ترک نمی‌شد و این را کسی جز افرادی مانند ما که همراهش بودیم نمی‌دانستند، شهید دل‌آذر شهیدی مظلوم بود و دلِ شیر داشت و یک شیرمرد واقعی و شیر لشکر ۱۷ امام علی ابن ابیطالب (ع) بود.

دوستانش می‌گویند که شهید دل‌آذر هرگز به فکر گرفتن مأموریّت‌های آسان و کم زحمت نبود بلکه هر کجا سخن از سختی و مشقّت بود جواد در آنجا می‌درخشید! و نه تنها نسبت به مأموریّت‌های مشکل، اِبایی نداشت، بلکه با اقبال و رویی گشاده به سراغ آنان می‌رفت و با شادابی و نشاط انجامشان می‌داد.

جواد، آن چنان در جنگ پخته شده بود که به آسانی اقدامات آتی دشمن را پیش‌بینی می‌کرد؛ به عنوان مثال گاه می‌گفت: امشب دشمن دست به حمله یا پاتک خواهد زد! و بعد می‌دیدند که سخنش به حقیقت پیوسته است.

بین او و افراد تحت امرش حرمت بود، اما حریم نبود و اگر چه میان آنها فاصله‌ای نبود، ولی همه او را دوست داشتند و امرش را با جان و دل پذیرا بودند چرا که عاشق بسیجیان بود، به آنها احترام می‌گذاشت و به درد دلشان گوش می‌داد، با آنان نشست و برخاست داشت و چنان صمیمانه برخورد می‌کرد که نیروها، مطیع و فرمانبر او می‌شدند و نسبت به وی ارادت می‌ورزیدند.

در میدان رزم، جلودار واقعی بود و در عمل، چنان چالاک و بی باک می‌نمود که «شیر شجاع لشگر» لقب گرفت. او از گرد و غبار جبهه که بر سر و رویش می‌نشست، لذت می‌برد و در حقیقت این خاک را زلال تر از آب می دانست و به آن تبرّک می‌جست.

در عملیّات والفجر ۸، خط نخست نبرد را ترک نکرد و مثل همیشه نگران اوضاع بود. پس از این عملیات، با شهامت تمام، مقابل پاتک‌های سنگین دشمن ایستاد و منطقه را از خطر سقوط حتمی به کمک بسیجیان نجات داد. جواد، در عین آنکه خود یک فرمانده نظامی بود، تخلّق به اخلاق اسلامی و آشنایی عمیق با مسائل سیاسی را برای فرماندهان نظامی ضروری و لازم می‌دانست.

او همیشه برابر نظرات فرمانده و مافوق خود، مطیع بود و در صورت تصادم و تضادّ نظر او و فرمانده بالاترش، نظر فرمانده را مقدّم می‌شمرد. عشق به خدمت، تمام وجودش را فراگرفته بود. خود را از دوران نوجوانی وقف خدمت به خلق کرده بود.

در فعالیّت‌های پر خطر قبل و بعد از انقلاب، در تمام عرصه‌ها، می‌درخشید. سردار گمنام لشگر ۱۷ امام علی ابن ابیطالب (ع) قم را هنوز مردم شهر به یاد دارند. او که از هیچ قدرتی باکی نداشت و صدایش پشت دشمن را به لرزه می انداخت.

شهید «دل‌آذر»؛ خورشید «خط شیر»

پیوستن به معشوق، در لحظه‌ی قنوت نماز...

سرانجام پس از سال‌ها مجاهدت شجاعانه و شرکت در عملیات‌های محرم، رمضان، خیبر، والفجر ۴ و بدر و تحمل مجروحیت و ترکش های متعدد، مزدش را گرفت و روز ۱۳ اسفند سال ۱۳۶۴ در عملیات ظفرمند والفجر ۸ در منطقه فاو، در لحظه قنوت نماز که با معبود خویش در راز و نیاز و معاشقه بود، بر اثر ترکش خمپاره به آرزوی دیرینه‌اش شهادت در راه خدا رسید و پس از تشییع باشکوه، در گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) به خاک سپرده شد.

مادر این شهید که چندی پیش به فرزند پیوست نقل می‌کند: آرزوی هر مادر این است که دامادی پسرش را ببیند، امّا «جواد» از آنانی نبود که به آسانی خودش را پابند زن و فرزند کند. هر وقت که مسأله ازدواج را مطرح می‌کردیم، می‌گفت: بماند برای بعد!

حتّی دوستانش بارها به او اصرار کردند، اما نپذیرفت. همیشه می‌گفت: تا موقعی که در این کشور جنگ است، ازدواج نمی‌کنم! می‌گفتیم: مادر! معلوم نیست که جنگ کی تمام شود. می‌گفت: این، راهی است که انتخاب کرده‌ام و معلوم نیست که زنده بمانم، و راضی نیستم یک نفر به عنوان همسر، اسیر من باشد!

خلاصه، هر بار که در این موضوع به وی فشار می‌آوردیم، می‌گفت: ان‌شاءالله بماند برای بعد از عملیات آتی.

تا اینکه عملیّات والفجر ۸ آغاز شد. موقعی که می‌رفت، گفتم: جواد! قول بده بعد از این عملیات ازدواج کنی! گفت: اگر زنده ماندم، چشم!

ما هم فوراً دست به کار شدیم و همسر آینده‌اش را انتخاب کردیم و در انتظار پایان عملیات نشستیم. اما انتظارمان دیر نپایید؛ چرا که قبل از ما «عروس شهادت»، او را انتخاب کرده بود!

نامش تا قیامت، اذانی بر مناره‌ی عاشقی باد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha