به گزارش سیدامیرحسین امامی: سردار شهید سید محمدسعید جعفری نخستین فرمانده سپاه در غرب کشور است که مقام معظم رهبری وی را شهید پیشتاز و پیشرو خطاب کردند. ایشان یکی از چهرههای برجسته و شاخص کشورمان است. سوابق نظامی این شهید بزرگوار در قبل و بعد از انقلاب و نقششان در مبارزات و اخلاق پسندیده وی سبب شد که این شهید گرانقدر از جمله شهدای شاخص کشورمان محسوب شود.
به مناسبت سالروز شهادت این شهید گرانقدر با سید شهابالدین جعفری برادر سردار شهید سید محمدسعیدجعفری به گفتگو پرداختیم. متن گفتگو در ذیل آمده است.
حیات: درباره ویژگیهای اخلاقی شهید جعفری توضیحی بفرمایید.
برادر شهید: اگر به پیشینه زندگی برادرم نگاه کنید متوجه خواهید شد که ایشان انگار شهید متولد شده بودند. ما خانواده پرجمعیتی بودیم تنها کسی که با وجود اینکه سن کمی داشت او را تنها به اسم کوچکش صدا نمیزدند، برادرم بود. او را آقا سعید خطاب میکردند. هیچ کسی بدون ذکر «آقا» از ایشان نام نمیبرد حتی پدرمان هم او را اینگونه صدا میزد. خیلی از فامیل و نزدیکان خوب به یاد دارند که رفتار برادرم یعنی اخلاق و منش برادرم به گونه ای بود که در همان دوران کودکی متفاوت بود.
حیات: درباره یکی از کارهای خاص شهید در سن کودکیاش بگویید.
برادر شهید: در سن 12 سالگی برادرم اولین کُنش اجتماعی و اعتقادی ایشان را شاهد بودیم. در آن زمان یک گروه از مبلغین مسیحی که به کرمانشاه برای تبلیغ آیین خود آمده بودند. عده زیادی دور آنها در جلوی کلیسا و در خیابان جمع شده بودند و گفته هایشان به گونه ای بود که به شکل ارادی و عمدی تاثیر بر افراد و شنونده ها می گذاشت که یکآن ایشان در عین اینکه سن کمی داشت به جلو رفت و از مقام پاسخگویی برآمد. به گونه ای که جمعیت متوجه این نوجوان میشوند و با صلوات اعلام حمایت از او میکنند و آن لژیونرها از صحنه خارج شدند.
حیات: در دوران جوانی شهید با دوستان و اطرافیانش چگونه رفتاری داشت؟
برادر شهید: مرحله به مرحله زندگی ایشان پر از خوبی بود، خلق و خوی برادرم چنان بود که از هم بازیهای دوران کودکی گرفته تا هم کلاسیهای دوران ابتدایی و متوسطه و دوست و دشمن همه به اتفاق از مهربانی و عطوفت قدیس گونه او تاثیر می گرفتند. چه دوست هایی که با وی عناد پنهان داشتند و بدخواه ایشان بودند و در حضورش اظهار ارادت میکردند ولی در خلوت به گونه ای دیگر بودند. برادرم چنان جذبه و رفتار تاثیر گذار و خلق بَیِن و دلچسبی داشت که حتی کسانی که چه به لحاظ اعتقادی با ایشان مشکل داشتند چه اسیر حسادت بودند در حضورشان اظهار ارادت و دوستی میکردند و این ممکن نیست جز اینکه فرد خُلق کریمه ای داشته باشد که هیچ کسی به خودش اجازه ندهد در حضور ایشان، با ایشان برخورد خشن و غیردوستانه ای شود. اما متأسفانه در خفا بودند کسانی که سعی داشتند ایشان را تخریب کنند به دلیل اینکه نمی توانستند بپذیرند که یک جوان در حدود سن 21 سالگی جامعه روحانیت کرمانشاه از ایشان خط میگرفت و این مورد، برایشان دشوار بود. در جامعه هستند کسانی که در زمان حیات برادرم با او مواجه شدند و برای همه عمر زندگیشان به گواهی خودشان متحول شد و مسیر زندگی هایشان تغییر کرد.
طبیعتا از همه موارد می شود فهمید چه خُلق کریمی داشته و چطور میشد که هر کسی با هر جایگاه اجتماعی در برخورد و مواجه با ایشان این چنین تاثیر می پذیرفت و مجذوب میشد. به این خاطر است که با دوستان که درباره زندگی برادرم پژوهش می کردیم می گفتیم برادرم شهید متولد شد.
حیات: بیشتر درباره نوع نگاه شهید به زندگی و ویژگی ایشان بگویید.
برادر شهید: زندگی مبارک برادرم پر از ویژگیهایی بود که منحصر به فرد است. در عدالت گری و محافظت از حقوق همگان مواظبت میکرد،در حیا ایشان واقعا اسطوره حیا بودند. چنان زیبا در زندگی حیا می ورزیدند که دوستان و دشمنانش این را اذعان میکردند. ایشان تقوای حقیقی و خدا بینی داشت و بسیار سفارش می کرد که همیشه ببینید و بدانید که خداوند بر شما ناظر و آگاه است و هر قدم، تفکر و هر کلامی را میخواهید اعلام کنید، اول بسنجید که آیا خرسندی خداوند در آن است یا خیر! به همین جهت بود که این خداترسی به ایشان شهامت و جسارتی داده بود که در خطرناک ترین میدانهای نبرد و جدال و مقابله با دشمن در ایام جنگ و غائله های سیاسی با صلابت بایستد و همه را از شهامت و نترسیدشان از مرگ متعجب میکرد.
حیات: درباره مبارزات شهید در قبل از انقلاب و اوایل انقلاب صحبت کنید.
برادر شهید: ایشان به طور کلی از همان ابتدای دوران دبستان تا جوانی به اذعان همه کسانی که فرمانده هستند و شناخت کاملی درباره شخصیت ایشان و نگرشش داشتند، میدانستند دغدغه اصلیاش جهان اسلام بود. شهید سردار جعفری پیوسته تلاش میکرد در مدرسه و در همه مجامعی که حضور داشت جوانان جامعه را که آن زمان به شدت تحت تاثیر القائات فرهنگ بیگانه و غربی گری بودند را با مفاخر مسلمان آشنا کنند و حتی شخصیتهای مسلمان سراسر جهان اسلام را ایشان به جوان ترها در جلسات معرفی می کردند و از ابعاد شخصیتی آنها برای ایجاد خودباوری میگفتند.
برادرم این طرح و نقشه ها را از اوایل دهه چهل آغاز کرده بود، ایشان ده سال پیش از انقلاب یک کاری را شروع کرد و نسلی را پرورش داد که در مقطع انقلاب یکباره کرمانشاه به تنها استانی تبدیل شد که در خلأ قدرتهای انتظامی و نظامی کشور و مراجع قانونی از یک کادر قدرتمند نظامی و انتظامی برخوردار بود، علاوه بر آنکه مشکلات و چالشهای استان را به راحتی فیصله میداد و مدیریت می کرد، دو استان آن سوتر تا استان آذربایجان غربی را به محض اینکه غائلهای شکل میگرفت، رأسا اقدام میکردند و نسلی از جوانان مؤمن، ایثارگر و شهادت پذیر را تربیت کرده بودند.
کما اینکه کردستان در کشور ما مدیون تدبیرهای ایشان در همان اندک سالهای انتهای حیات شریفشان قبل از شهادتشان بود. در سال های 1357 تا 1359 ایشان کردستان را کاملا مدیریت میکرد و دوستانش که در دانشگاه سنندج و جاهای دیگر بودند را مکلف کرده بود که مراقبت کنند، چون گروهکها هم کردستان را مناسب ترین جا میدانستند و همه غائلهها را آنجا برنامه ریزی میکردند. بلافاصله ایشان به مقابل ابتدا تئوری سرانشان را دعوت به مناظره میکرد و با توجه به لزوم با کمک همان طیف جوانانی که در رکاب ایشان آماده جانبازی بودند هر کار که لازم بود انجام میداد، حضرت آقا خیلی صریح فرمودند: «آن زمانی که سران کشور حتی نمیدانستند خطر چه است و کجا است، ایشان مراقب بود و به محض احساس خطر دیگر منتظر نمی شد و بلا فاصله اقدام می کردند. اقدام و تشخیص به موقع ایشان باید برای همه ما درس باشد.»
ایشان در دانشگاه های کرمانشاه، سنندج، مازندران، قم و بسیاری از استان ها رفت و آمد داشت و با طیف های دانشگاهی مرتبط بود و در همه دانشگاه هایی که رفت و آمد داشت جلسات هفتگی برای مناظره و مبارزه تئوریک با جریان چپ گرا و اساتید زیادی که ایدئولوژی چپ را ترویج میدادند مناظره می کرد و پیروز مبارزه نیز می شد و به همین خاطر همیشه مورد دشمنی این گروهکها بود.
حیات: به شکل خلاصه بگویید که در زمان پیروزی انقلاب چه فعالیت خاصی در کردستان داشتند؟
برادر شهید: در زمان پیروزی انقلاب نتیجه تلاشهای ده سال قبل شهید جعفری بود که باعث شد روزهای آسیبپذیر انقلاب را به خوبی مدیریت کنند. بعد از مناطق غرب کشور که از آسیب پذیرترین مناطق بود، بزرگترین و اولین چالش انقلاب و جمهوری اسلامی کردستان بود که آنجا را به خوبی مدیریت کرد تا بعد از ایشان تشکیلات کشوری و نظام سرو سامان گرفت و موفق شدند غائله را ریشه کن کنند.
حیات: چه شد که در جنگ هشت سال دفاع مقدس شرکت کردند؟
برادر شهید: در یک مقطعی که به شدت توطئهها علیه ایشان از اصفهان و تهران مدیریت میشد و برخی تمام تلاششان را برای تخریب برادرم میکردند و بعضا موفق میشدند که نظرات بعضی از اولیاء امور را در مورد ایشان تغییر دهند به همین دلیل در مواردی برخی از نزدیک برای بررسی میآمدند وقتی شخصیت و منش برادرم برایشان آشکار می شد، اظهار شرم و استغفار میکردند از سوء ظنی که به ایشان پیدا کرده بودند. آنچنان عرصه را برایشان تنگ کردند که مسئولیت سپاه را رها کرد و حدود دو ماه فقط فعالیت فرهنگی داشت و جلسات سخنرانی و روشنگری سیاسی برای ارتقا سطح بینش سیاسی شهر برگزار می کرد که جلساتش بسیار پر بار و باارزش بود تا اینکه یکباره جنگ شروع شد، انگار که رویاهایش به نتیجه رسیده بود با وجود اینکه سپاه را در غرب تشکیل داده بود، بلافاصله مانند یک بسیجی خالصانه به جبهه رفت و حضورشان به گونه ای بود که در حالی که در همه محورها، ارتش عراق پیشروی میکرد جلوی حمله و پیشروی دشمنان را گرفت و پنج کیلومتر پیش رفت. تنها با تدبیر ایشان و شهامت، دلاوری و ایثار آن جمع پنجاه، شصت نفره از جوانانی که همراهشان بودند، پس از عقب راندن نیروهای عراق تا پایان جنگ از آن محور یک سانتی متر دشمن نتوانست پیشروی کند.
ایشان در مدت کوتاهی و در مدت یک ماهی که از آغاز جنگ که در آنجا حضور داشت، شروع به پی ریزی فرهنگ جهاد و شهادت کرد. اما هیچ کسی نفهمید چه کسانی بودند که این مکتب مقدس و ارزشمند را در جبهه ها را ایجاد کردند که تبدیل به دانشگاه انسان ساز شد، یکی از این شخصیتها ایشان بود که این منطقه جبهه غرب را تبدیل به یک بخش عرفانی برای تقرب و تزکیه جوانان کرد. همان فرهنگی که بعد از ایشان توسط شاگردان و دیگرانی که در نقاط دیگری با ایشان هم فکر بودند، گسترش پیدا کرد و خدا را شکر به عنوان یک مکتب قابل افتخار در تاریخ جهان، فرهنگ دفاع مقدس و ایثار و شهادت را به ارث گذاشتند. شهید جعفری یکی از نخستین آموزگاران این مکتب در ابتدای دفاع مقدس بود.
حیات: آخرین دیدارتان با شهید را به خاطر دارید. توضیحی بفرمایید.
برادر شهید: در آخرین دیدار با برادرم چهرهای از ایشان دیدم که حقیقتا در همه 28 سال عمر ایشان که ده سال آن در شاگردیاش بودم هرگز ندیده بودم. انگار که تمام دغدغهها و مشکلات ایشان تمام شده و میدانست که دیگر مثل کسی که یک ماموریتی را به اتمام رسانده و برای استراحت آماده میشود، بود. یک آرامش عجیبی در وجود ایشان موج میزد که سابقه نداشت، همیشه نگران دیر شدن جلسه، یا رخ دادن حادثه ای و خیلی موارد دیگر بود اما آن روز آخر انگار همه کار دنیا به خیر و ثواب منتهی شده بود و دیگر دغدغه ای نداشت. انگار با آگاهی تمام سر میعادی میخواست برود.
حیات: خاطره ای از شهید که در ذهنتان بیشتر مرور می شود و دوست دارید را تعریف کنید.
برادر شهید: یکی از خاطرات فراموش نشدنی از برادرم مربوط به دوران نوجوانی ام پیش از انقلاب بود که به اتفاق دو نفر دیگر از برادران هم سن خودم جمعهها ساعتی را برای آموزش و تفسیر قرآن به ما اختصاص داده بودند که به منزل ایشان می رفتیم و ایشان آیاتی از سوره مبارکه آل عمران را برایمان تفسیر کردند که در خصوص واقعه طالوت بود. خودشان هم به این شخصیت قرآنی علاقمند بودند. مرحوم پدرم صنایع چوبی داشت که بعد از ایشان برادرم متصدی آن شد، اسم خاصی را که برای فعالیتش می خواست نامگذاری کند نام طالوت را گذاشته بود که پیش از انقلاب برای جامعه آن زمان ناشناخته بود ولی چنان این داستان شخصیت طالوت را به زیبایی برای ما توصیف کرده بود که هرگز فراموش نخواهم کرد.
حیات: درباره نحوه شهادت ایشان بگویید.
برادر شهید: میدان در نزدیکی ما بود آن زمان هنوز اطلاعات نظامی ما خیلی گسترده نبود و برای کمک به گروهی که دچار سانحه شده بودند، اقدام کردیم و ایشان اصرار کردند که خودشان هم میخواهند برای کمک حضور پیدا کنند که ایشان در حین ماموریت بر اثر انفجار مین به فیض شهادت نائل آمد.
نظر شما