کد خبر 215443
۱۴ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۳:۲۸

به بهانه سالروز شهادت شهید علی اوسطی «حیات» گزارش می دهد؛

نیروهای ساواک از ترس مردم پیکر شهید اوسطی را ربودند

نیروهای ساواک از ترس مردم پیکر شهید اوسطی را ربودند

زمانی که نیروهای ساواک شهید حجت الاسلام علی اوسطی را به شهادت رساندند، از ترس این که تشییع پیکر وی به قیامی مردمی بر ضد رژیم پهلوی تبدیل شود پیکرش را ربودند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ شهید علی اوسطی که در دوران قبل از انقلاب و بحبوحه شکل‌گیری آن بی‌حرکت نبود و ساکت ننشست از کسانی بود که پیروزی جمهوری اسلامی را به چشم ندید اما برای آن هدف بسیار تلاش کرد و مجاهدت‌هایش به ثمر نشست. وی در این راه به فیض شهادت نائل آمد.

 حجت الاسلام علی اوسطی یک روحانی مبارز و مجاهد فی سبیل الله بود و از همان دوران شروع قیام امام خمینی (ره) مخالفت خود را با رژیم پهلوی آغاز کرد و از کسانی بود که در راه امام خمینی (ره) بود و بر ضد رژیم پهلوی مردانه ایستاد و  مبارزه و جهاد کرد.

این شهید گرانقدر در سال 1310 در تهران دیده به جهان گشود، پدرش ملا محمود اوسطی نیز از روحانیان معروف آن دوران بود؛ اما تقدیر این بود که پدرش در پنج سالگی شهید اوسطی از دنیا برود. با این حال وی به دلیل گرایش، استعداد و میل باطنی‌اش مانند پدر، راهش را ادامه داد و به یادگیری معارف دینی روی آورد، البته چون دیگر پدر نبود که نان آور خانواده باشد، از دوران نوجوانی در خارج از خانه برای معیشت خانواده در معادن استخراج سنگ مسگرآباد تهران کار کرد. در کنار کار  فراگیری علوم دینی را ترک نکرد و به تهذیب نفس نیز می پرداخت.

شهید اوسطی همیشه با افراد مذهبی همراه بود و به مساجدی از جمله مسجد یا همان مدرسه حاج ابوالفتح و مسجد حاج شیخ جعفر مجتهدی، برای یادگیری بیشتر به دین و مذهب رجوع می کرد. ایشان از نظر تواضع و مسائل اخلاقی زبانزد و بسیار اهل محبت بود، سعه صدر بالایی داشت و همیشه به اقوام و خویشاوندان سرمی‌زد و ارتباط بسیار خوبی با دوستان و نزدیکانش داشت و زندگی‌اش برای بسیاری از افراد جامعه، سرمشق شده بود.

تظاهرات ۱۵ خرداد، مجموعه وقایعی است که در سال ۱۳۴۲  در پی بازداشت امام خمینی (ره) در انتقاد به لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید رخ داد، قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ نقطه‌ی آغاز انقلاب بود، شهید اوسطی نیز که خود از طلایه داران خط مبارزه با رژیم پهلوی و شاهنشاهی بود همراه با دیگر مبارزان در صف نخست اعتراضات قرار گرفت و همزمان با آن دوران به حوزه علمیه قم رفت تا در جایگاه روحانیت به مبارزه با رژیم پهلوی بپردازد.  وی در همان سال نیز پای درس امام خمینی (ره) می نشستند و با جان و دل به سخنانشان گوش فرا می دادند.

این شهید بزرگوار در سال 1356 پس از شروع مبارزه مجدد و جدی مردم با رژیم سلطنتی همراه دیگران به مبارزات خیابانی پرداخت و  برای دفاع و مبارزه با رژیم شاهنشاهی با فلاخن انداز (سنگ قلاب) گاردی ها و کماندوهای شاه را هدف قرار می‌داد و چند نفر را به این شکل به هلاکت رساند. ایشان به همین دلیل معروف به شیخ سنگ و قلاب شده بود.

شهید اوسطی در صحنه های مختلف مبارزه با رژیم پهلوی حضوری پررنگ داشت؛ از جمله اینکه اعلامیه های امام را پس از تبعید ایشان تکثیر و توزیع می کرد؛ همچنین در مراسم چهلم شهدای 19 دی و در راهپیمایی ها و تظاهرات قبل از انقلاب حضور فعالی داشت و در همان ماه‌های ابتدایی سال پیروزی نیز مجاهدت های فراوانی از خود نشان داد.

در بخشی از فداکاری های این شهید بزرگوار نقل شده است که کماندوها در زیرگذرخان می‌خواستند سید احمد خمینی (ره) را دستگیر کنند، شهید اوسطی عبای خود را دوردستانش بست و محافظ سید احمد شد و آن‌قدر کماندوها با چوب به دست ایشان زدند که از قدرت و ایستادگی ایشان که یک روحانی بود تعجب کردند.

علاقه و ارادت شهید اوسطی به امام خمینی (ره) بسیار زیاد بود تا جایی که همسر شهید اوسطی می‌گوید: «شب 21 ماه رمضان بود؛ ایشان دعایی کرد که خدایا، 10 سال از عمر من بردار و به عمر حضرت امام خمینی (ره) بیفزا تا ایشان ریشه شاه را بخشکاند، از سال 57 که شهید اوسطی چنین دعایی کرد تا سال زمان رحلت امام راحل، 11 سال طول کشید و این جزء ناگفته های زندگی شهید اوسطی است»

این شهید گرانقدر بچه های محله چهارمردان قم را برای مقابله با عوامل رژیم شاهنشاهی بسیج می‌کرد و فعالیت های انقلابی اش سبب حساسیت شدید نیروهای رژیم شاهنشاهی قرار گرفته بود و به همین خاطر تحت تعقیب افراد ساواک قرار داشت؛ گفته شده به ایشان در شب قبل از شهادتش در محله چهارمردان قم تیراندازی شد و تیر به عمامه‌اش برخورد کرد و اتفاقی برای شهید اوسطی در آن شب رخ نداد.

وی که آرزوی دیرینه شهادت در راه خدا را داشت در وصیت نامه اش نیز به آن اشاره کرده بود و اینگونه نوشت: «خدایا! در شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن هستند. خدایا! تو جانم دادی و جانم خواهی گرفت، مرا در آن صراطی‌ گذار که هیچ‌گاه از لحظه‌ جان دادن غفلت نکنم. خدایا! می‌دانم آنچه را بخواهی انجام می‌دهی، پس مرا بر آن راهی بگذار که مصلحت توست...»

سرانجام نیز همین شد شهید گرانقدر در روز سیزده شهریور ماه سال 1357 در سن 47 سالگی به آرزوی دیرینه اش رسید. همزمان با روز عیدفطر بود که بر سر خیابان چهارمردان قم درگیری‌ شروع شد، شهید اوسطی نیز در حال مبارزه با رژیم منحوس شاهنشاهی بود و به همان روش «سنگ قلاب» با آن ها مبارزه می کرد که ناگهان با ضرب 3 گلوله به ناحیه سر و سینه اش در مقابل خانه آیت‌الله گلپایگانی به فیض شهادت نائل آمد. از این شهید گرانقدر 3 فرزند دختر و 2 پسر به یادگار مانده است.

بر اساس روایت‌ها گفته شده زمانی که نیروهای ساواک شهید اوسطی را به شهادت رساندند، از ترس این که تشییع پیکر وی به قیامی مردمی بر ضد رژیم پهلوی تبدیل شود پیکرش را ربودند؛ مردم نیز به همین دلیل چند روز تحصن و اعتراض کردند و رژیم پهلوی مجبور شد پیکرش را تحویل دهد.

در روز تشییع پیکر شید اوسطی مردم در حالی که شعارهایی علیه آن رژیم سر می دادند، برای طواف پیکر شهید وارد حرم حضرت معصومه (س) شدند؛ در این مراسم  آیت الله مرعشی نجفی نیز سخنرانی کوبنده و افشاگرانه ای برضد سردمداران پهلوی ایراد فرمود و بعد از این که بر پیکر شهید نماز خواند، اعلام کرد: «بدانید علمدار دسته از بین ما رفت».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha