به گزارش حیات؛ نیمه جانشان رفت همان زمانی که پا به عرصه دفاع از کشور گذاشتند، بزرگمردانی که در زمانهای مختلف اعم از گذشته و جنگ هشت سال دفاع مقدس تا دفاع از خاک، مرز و بوم و مردم کشورمان و دفاع از حرم اهل بیت (ع) دلاورانه جنگیدند.
کارشان قیمتی ندارد، کارشان، رشادتشان و مردانگیشان بی نهایت است، تنها از یک تصمیم بزرگ شروع شد و در نهایت هم به فداکاری و اثبات مردانگیشان ختم گشت.
جانبازان کسانی هستند که نیمه جان زندگی میکنند، شاید گفتنش راحت باشد اما درک حقیقت تا واقعیت فرسنگها فاصله است. نمیدانم نام این رشادتشان را چه میشود گذاشت؟ زمانی که با وجود تیرباران و حمله دشمن عقب نشینی نکردند و سنگر را رها نکردند، حتی به قیمت از دست دادن خودشان؛ برای تفسیر زندگیشان نام «نیمه جان زندگی کردن» را انتخاب کرده ام.
جانبازانی که روزگاری برخی از نعمت چشم، برخی دست، برخی پا، ریه، کلیه وغیره در جسمشان بهره مند بودند اما حالا تنها گوشه ذهنشان تنها خاطره ای از آن نعمت ها برایشان مانده بدون وجود آن ها و تنها خاطره از دست دادن سلامتی شان در آخرین روزی که سلامت بودند.
نمی شود در مورد جانباران کلی سخن گفت و درد همه را با هم یکی بدانیم زیرا جانبازی درجات مختلفی دارد، البته رشادت و بزرگ مردیشان همیشه ستودنی ست اما بهتر است برای درک وضعیت آن ها جزئی نگر شویم.
به عنوان مثال این عکس، تصویر یک جانباز است.
وقتی آن جانباز را دیدم تصمیم گرفتم برایش بنویسم با وجود اینکه نامی از او نمیدانستم ولی وی شخصی بود که جزو نخبگان ایثارگر است.
آن جانباز در اثرات حملات دشمن نابینا شد و دو چشمش را از دست داد، با خود گفتم چقدر سخت میشود بدون وجود آن مرواریدهای سیاه زندگی کند، همین که در بحر وضعیت آن جانباز فرو رفته بودم، دست هایش را بلند کرد تا بتواند عصایش را نگه دارد اما سخت تر از آن صحنه قبلی صحنه ای بود که دیدم انگشتان دست راستش نیز قطع شده بود.
وی در جلسه چند ساعتی که حضور داشت تمام حواسش به حرف های باقی جمع بود و از شنیدن صحبتهای آن ها خسته نمی شد و تا آخر جلسه سر تا پا گوش بود، هر چند چشمانش را از دست داده بود اما دلش به روشنایی نور بود وقتی که تنها صبوری را پیشه کرده بود و ایثارش را به رخ کسی نمی کشید و از کارش راضی بود.
جانبازان صبوری را پیشه راه خود کرده اند همان کسانی که برای دفاع از وطن، آرامش ملت و حفظ و برقراری اسلام در جامعه و کشورمان نیمه جان شدند. گاهی برای شنیدنها باید ساعت ها گوش داد یا برای بیان زندگی آن ها ساعت ها حرف زد؛ اما برخی اوقات کافیست به یک جانباز اینچنینی یا جانبازی که در بستر است و همچنان در راه حق است نگاه کرد و گفت که چگونه میشود با وجود از دست دادن بیشتر خدا را به دست آورد ؟ همان جانبازانی که برای هر افتخار و موفقیت ایرانی ها لبخند می زنند و منت نمیگذارند هر چند خیلی هایشان نتوانستند به آرزوهای دنیوی شان برسند اما با رشادت هایشان امنیتی را فراهم کردند تا راه رسیدن به اهداف مردم پاک سرزمینمان هموارتر شود.
آن ها در مسیری نیمه جان زندگی میکنند که همه زندگیشان ایثار شده، کاش بشود قدردان آن ها بود و نگذاریم دل هایشان غصه دار شود، البته ناگفته نماند که هر وقت نام جانباز نابینا ، ویلچرسوار را می شنوم دلم می لرزد از اینکه ای کاش می شد آن ها در جامعه از تمامی وسایل عمومی به راحتی استفاده کنند آن ها برای راحتی ما جنگیدند و اکنون حقشان آسایش و راحتی است.
آن جانبازی که اتفاقی روبرویم نشست یک عضو از جامعه جانبازان و ایثارگران بود؛ باقی آن ها را با شرایط سخت تر از نزدیک ندیده ام ولی زیاد شنیده ام که سخت می گذرانند روزهایشان را به خاطر تصمیمی که برای امنیت جان های ما گرفتند و اکنون نیمه جان زندگی می کنند.
نظر شما