به گزارش گروه سیاسی حیات؛ به نقل از ایسنا امروز نوزدهم آذر 1401 سومین روز اعلام برائت بدرالسادات خامنهای خواهرِ تنی رهبر انقلاب اسلامی از برادرش آیتالله سید علی خامنهای و نظام جمهوری اسلامی است.
هماو که در دامن آیتالله سید جواد خامنهای و خدیجه میردامادی دخترِ آیتالله سید هاشم میردامادی نجفآبادی، همان روحانی مجتهدی که در قیام مسجد گوهرشادِ مشهد فعال بود و بهای کارش را با تبعید به سمنان و ری پرداخت، پرورش یافت.
بدرالسادات خامنه ای خواهر تنی رهبر انقلاب
بدرالسادات
بدرالسادات ملقب به سیده بدری در سال 1321 متولد شد. او چهار برادر تنی به نامهای محمد، علی، هادی و محمدحسن و سه خواهر ناتنی از ازدواج اول پدرش داشت که فقط یک نفر از خواهرها به نام فاطمه سلطان در سن 86 سالگی و در قید حیات است.
سیده بدری هفت سال از سید محمد و سه سال از سید علی کوچکتر است.
او تا 19 سالگی در خانه پدر تحت تعالیم فکری، دینی و اخلاقی سید جواد و پرورش قرآنی مادر متدینش بود. خدیجه خانم، مادر بدرالسادات با قرآن و داستانهای قرآنی و دیوان حافظ مانوس بود.
یک فکر در دو سر
این وضعیت تا باز شدن پای حجتالاسلام علی مرادخانی معروف به شیخ علی تهرانی به خانه سید جواد و انتخاب توسط سیده بدری به عنوان همسر ادامه داشت اما بدرالسادات بعد از رفتن به خانه شوهر، آرام آرام با افکار و اندیشههای همسر مانوس شد.
شیخ، روحانیایی به ظاهر روشنفکر اما تند و انقلابی بود. به تایید برخی شخصیتهای دینی و سیاسی کشور از ابتدا در اندیشه و آثار مکتوب شیخ رگههای سوسیالیسم اسلامی و مارکسیسم نمایان بود.
اوج مخالفتهای او که به تدریج به عناد و دشمنی تبدیل شد، در نامه سرگشادهای که در تاریخ 25 خرداد 1360 در نشریه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق – منافقین – علیه رهبر فقید انقلاب اسلامی چاپ شد، نمود یافت.
شیخ در همه آن سالها و در همه موضعگیریهایش، حمایت و همراهی همسرش بدرالسادات خامنهای و فرزندان جوانش که همگی در مکتب فکری خودش تربیت شده و پرورش یافته بودند را با خود داشت.
او پس از ناکام ماندن سازمان مجاهدین خلق و بنی صدر در سکانداری نظام جمهوری اسلامی ایران با چراغ نیمه خاموش شائبه جدایی دین از سیاست و ممنوعیت ورود روحانیت به امور سیاسی را دنبال کرد و از آن تاریخ، علنیتر از گذشته به مخالفت با رهبر و نظام سیاسی ایران پرداخت. این تزر بعدها توسط فرزندش محمود رساتر از پدر در مجامع بینالمللی و ضد انقلاب فریاد زده شد.
آیتالله سید مصطفی موسوی خمینی، همدرس و همبحث شیخ علی تهرانی در دوران آموزش علوم دینی نظرش را درباره شخصیت و روحیات انقلابی شیخ علی این گونه توصیف کرد: «من قسم میخورم، اولین کسی که با آقای خمینی دشمن شود، شما هستی.» شیخ علی تهرانی با ناراحتی به ایشان گفته بود: «شما روی چه حسابی این حرف را میزنی؟» آقا مصطفی گفت: «افرادی که خیلی احساساتی پیش میروند، عاقبت ندارند و به همان شدت که پیش میروند به همان شدت هم بر میگردند.»
شیخ علی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به تدریج مخالفتش را با افکار، اندیشهها و تصمیمات بنیانگذار جمهوری اسلامی و سیاستهای تشکیلات نوپای سیاسی انقلاب اسلامی آشکارتر کرد.
ریشههای اختلاف
با آن که شیخ علی تهرانی در همان روزهای ابتداییِ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ریاست دادگاه انقلاب مشهد و ریاست دادگاه انقلاب اسلامی اهواز منصوب شد و در مرداد سال 1358 با حمایت حزب جمهوری اسلامی مشهد به مجلس خبرگان قانون اساسی راه یافت اما از اواخر سال 1358 با انتقاداتی که نسبت به عملکرد برخی مسوولان کشور داشت، مورد توجه و حمایت سازمان منافقین قرار گرفت و از آن پس اکثر نامهها و انتقاداتش را در نشریه مجاهد و با عنوان استاد تهرانی به چاپ رساند.
اولین زمزمههای مخالفت شیخ علی و تخریب چهرهای انقلابی در غائله تسخیر لانه جاسوسی و استعفای دولت موقت ظهور کرد. این زمزمهها در پی ماموریت شورای انقلاب اسلامی برای مقدمهچینی جهت برگزاری اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری شدت گرفت.
او ابتدا نسبت به مخالفت امام با مشارکت نامزدهایی که در رفراندوم قانون اساسی شرکت نکردند اعتراض کرد چرا که این تصمیم امام منجر به حذف مسعود رجوی سرکرده اصلی سازمان منافقین و سایر همفکرانش از فهرست نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری شد. بعد از آن با انتشار نامهای به قول خودش «افشاگرانه» موضوع ایرانیالاصل نبودن جلالالدین فارسی را که به عنوان نامزد اصلی حزب جمهوری برای تصدی کرسی ریاست جمهوری مطرح بود را مورد توجه و حساسیت قرار داد تا موجب حذف او از رقابتهای انتخاباتی شد. شیخ با این کار بیشترین کمک را به پیروزی سید ابوالحسن بنیصدر در این انتخابات کرد.
شیخ علی در نامه مذکور به صورت هم زمان به آیات عظام سید محمد حسینی بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنهای اتهامات متعددی زد.
شیخ همچنین در این نامه به انتصاب آیتالله سید علی خامنهای برادر زنش به عنوان سومین امام جمعه تهران اعتراض کرد.
روزنامه جمهوری اسلامی در شماره 30 دی 1358 درباره نامه شیخ این چنین نوشت: «شخصی این نامه را نوشته که خود را استاد اخلاق نامیده و در این زمینه ساعتها برای دیگران سخنرانی کرده و کتابها نوشته است. وی میگوید «علما و فضلا از این که امام خمینی [آیتالله] خامنهای را به سمت امامت جمعه تهران منصوب کرده است، ناراحتند» و بلافاصله مینویسد که «من جز کار علمی برای هیچ کار دیگری مهیا نیستم.»
روشن و مبرهن است که استاد اخلاقِ مشهور که عمری را در مبارزه گذرانده نتوانسته بر نفس خود غلبه کند و این بار در متنی که هیچ گونه پیچیدگی در آن دیده نمیشود نفس خود را در پوششی از الفاظ به میدان آورده است. او با زبان بیزبانی مینویسد: چرا من امام جمعه تهران نشدم؟
او اسم سه تن از بزرگان حزب جمهوری اسلامی را میبرد و مینویسد: «اینان میخواهند با راه یافتن به مجلس کشور را در دست گیرند.» و سپس ادامه میدهد که «اسنادی درباره دو تن از این سه نفر در لانه جاسوسی وجود دارد.»
این نحوه نگارش به خوبی عیان میسازد که او تیری در تاریکی انداخته است چرا که اگر او اطلاعات دقیقی داشت و میدانست در مورد چه کسی سندی در لانه جاسوسی وجود دارد و محتوای آن سند چیست بیشک از آن برای اثبات مدعای خود بهره میجست. ولی این بار یکی را استثنا میکند بیآنکه نامش را ببرد و دو تن دیگر را متهم میسازد، باز بیآن که نامی از آن دو به میان آورد.»
جرقه اختلافات
آتش اختلافات شیخ با انقلاب اسلامی با رای عدم کفایت سیاسی مجلس به سید ابوالحسن بنیصدر و برکناری او از فرماندهی کل قوا توسط امام امت، شلعهورتر شد. او بار دیگر وارد میدان شد و این بار با نوشتن خطابهای بلندبالا به حمایت از بنیصدر و تخریب مخالفانش پرداخت.
همزمان با این اتفاقات، تظاهرات خیابانی یا قدرتنمایی سازمان منافقین در روزهای 30 و 31 خرداد 1360 رقم خورد. این تظاهرات درگیریهای خونینی را در شهرهای مختلف از جمله مشهد که شیخ علی تهرانی در آنجا نقش فعالی در برگزاری میتینگ سازمان منافقین داشت، سبب شد.
پس از غائله خونین مشهد، شیخ علی توسط مقامات قضایی دستگیر و زندانی شد. او یک سال بعد از زندان آزاد شد و تحت نظر مقامات قضایی در خانهاش زندگی کرد تا اینکه با هماهنگی مقامات ارشد سازمان منافقین در سال 1363 از ایران فرار کرد و در اردوگاه آنان در عراق ساکن شد.
او در طول سالهای جنگ تحمیلی در رادیوی فارسیزبان عراق بر علیه نظام جمهوری اسلامی صحبت کرد.
از شیخ علی و خانوادهاش طی سالهای 1367 تا 1374 خبری نبود تا اینکه او در این سال جلای وطن کرد و به محض ورود به کشور توسط مقامات قضایی دستگیر و زندانی شد. شیخ به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق، فرار از حصر خانگی و پناهندگی به عراق، زندگی در اردوگاه اشرف در کنار عناصر ضد انقلاب و تبلیغ علیه نظام جمهوری در رادیو و تلویزیون سراسری به 20 سال زندان محکوم شد اما بعد از تحمل نیمی از زندانیش مشمول عفو شد و در سال 1384 از زندان آزاد شد.
او و خانوادهاش از این تاریخ تا دی 1395 بار دیگر به سایه رفتند. اما گفتوگوی شیخ در 90 سالگی با ویژهنامهای که به مناسبت بزرگداشت آیتالله سید محمدهادی میلانی در شهر قم منتشر شد، بار دیگر خاطراتِ موضعگیریها و دشمنیهای او علیه نظام جمهوری اسلامی را زنده کرد.
او در این مصاحبه به بنیانگذار فقید انقلاب اسلامی سه تهمت ناروا زد. اول، تفاهم امام با ساواک و امضای تعهدنامه. دوم، اعتراض نکردن در خارج کشور برای آزادی از حبس و حصر و سوم، مخالفت نکردن امام خمینی با تحریم انتخابات در سال 1342.
همسر شیخ
شیخ علی تهرانی در تاریخ 27 مهر 1401 سر به تیره تراب گذاشت اما عَلَم مخالفت با نظام جمهوری اسلامی، کوبیدن بر تز جدایی دین از سیاست و مخالفت با دخالت روحانیون در سیاست را به دست ورثهاش سپرد.
بدرالسادات خامنهای 49 روز بعد از درگذشت همسرش و در شرایطی که مدتی از شدت آشوبها و اعتراضات خیابانی در تهران و سایر شهرهای ایران میگذشت، هم زمان با روز دانشجو در 16 آذر 1401 اقدام به انتشار بیانیهای کرد.
او که اکنون در تهران سکونت دارد، بیانیه را برای پسرش محمود که از سال 1365 در فرانسه زندگی میکند، فرستاد و او هم آن را در سایت شخصیش منتشر کرد.
هم زمان با انتشار بیانیه بدرالسادات خامنهای ضد انقلاب و رسانههای معاند سنگپرانی علیه جمهوری اسلامی را شدت بخشیدند.
بدرالسادات در این بیانیه با اعلام قطع رابطه خانوادگی با رهبر انقلاب اسلامی با قلمی عنادآمیز نسبت به رهبر فقید انقلاب اسلامی و برادر بزرگتر خود آیتالله سید علی خامنهای نوشت: «رهبر جمهوری اسلامی گوش شنوایی ندارد و راه [آیتالله سید روحالله] خمینی را در سرکوب و کشتار مردم بیگناه ادامه میدهد.
برادرم صدای مردم ایران را نمیشنود و به نادرستی صدای مزدوران و جیرهخوارانش را صدای مردم ایران میشمارد و آنچه را برازنده خودش است به مردم غیور و ستمدیده ایران اطلاق میکند.
مناسب دیدم همراه با برائت جستن از برادرم، مراتب همدردی خود را با همه مادران عزادار جنایات رژیم جمهوری اسلامی، از زمان [آیتالله سید روحالله] خمینی تا دوران کنونی خلافت مستبدانه [آیتالله سید] علی خامنهای، اعلام دارم. من نیز چون همه مادران عزادار ایرانی، در غم دوری از فرزندم هستم.»
بدرالسادات خامنهای تا لحظه انتشار این گزارش به زندگی عادی خود در تهران ادامه میدهد.
فرزندان شیخ
خط فکری شیخ علی تهرانی وقتی به همسر و فرزندانش به ارث رسید دچار دگردیسی شد و بیپردهتر و عیانتر در ایران و جهان انعکاس یافت به نحوی که از پنج فرزند شیخ علی به نامهای وحیده، سعیده، فریده، محمود و احسان، محمود و فریده یکی در قلب اروپا و دیگری در شهر تهران، همنوا و دست در دست دشمنان قسم خورده جمهوری اسلامی و ضد انقلاب اندیشه پدر را در جدایی دین از سیاست و ممنوعیت ورود روحانیت به سیاست میدانند و وحیده و سعیده و احسان نیز به دور از سیاست به زندگی روزمره خود در ایران و طبابت، تحقیق و پژوهش و روزنامهنگاری مشغولند.
محمود با حضور فعال در مجامعی که با حمایت و هدایت دشمنان نظام جمهوری اسلامی، ضد انقلاب و اپوزیسیون خارج از ایران طرحریزی و برگزار میشود علیه نظام سخنرانی میکند.
محمود و فریده به مناسبتهای مختلف از جمله تولد فرح دیبا معروف به فرح پهلوی، ناآرامیهای پاییز 1401 ایران، اعتصابات سراسری و توطئه براندازی جمهوری اسلامی در کنگرهها و مجامع بینالمللی، رادیو بینالمللی فرانسه، بخش فارسی شبکه جهانی بیبیسی و سایر رادیوها و تلویزیونهای معاند شعر میخوانند و درباره آینده ایران و نظام جمهوری اسلامی تحلیل سیاسی میدهند.
محمود مرادخانی
محمود مرادخانی یک روز بعد در تاریخ 17 آذر 1401 با اشاره به انگیره مادرش در صدور بیانیه، گفت: «انگیزه مادرم این بود که مردمی که به اشتباه فکر میکنند خواهر رهبر ایران، همراه حکومت است، بدانند که خانواده آنها از ابتدای انقلاب، راهشان را پس از افشای قضیه «آتشسوزی سینما رکس آبادان» از حکومت جدا کردند.
... مساله اصلی، مخالفت با کلیت نظام است.
پس از یک مبارزه آهسته و طولانی توسط مردم، برای سرنگون کردن رژیم لازم است که حرکتی کوبنده انجام گیرد و یک ضربه نهایی زده شود.»
محمود علاوه بر انتشار بیانیه مادرش در آذر 1401، خود 11 سال قبل در دی 1390 به دنبال شکلگیری کمپین نامهنگاری به رهبر ایران با مخاطب قرار دادن «ایران» نامهای سرگشاده نوشت و در این نامه به بنیانگذار جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری توهین کرد و «جمعی متوهم و باورمند به اعتقاداتی بدوی و جاهلی» را بر ایران مسلط دانست.
فرح و فریده
فریده مرادخوانی خواهر محمود از خرداد 1397 تا آذر سالجاری به دلیل برخی اظهارنظرها و اقداماتش علیه نظام و در حمایت از معترضان و اغتشاشگران خیابانی سه بار بازداشت و بعد از مدتی آزاد شد.
او نیز به شیوه خود با حضور مجازی در پلتفرم زوم به مناسبت هشتاد و چهارمین سالگرد تولد فرح دیبا که با مشارکت حزب مشروطه ایران و اعضای شورای شهر فرزنو در غرب ایالات متحده برگزار شد، شعری پر احساس در ستایش فرح خواند.
فریده در شعارش فرح را «مادر» خطاب کرد و گفت: «علاقمند بودم هدیهای برات بفرستم اما امکانش نیست.»
او در قطعهای از این شعر گفت: «جای جای خانهام بوی تو را میدهد... . ما امیداریم که بیایی و نور امید بیاوری و ظلمتها را بشکنی ... . پرنده را پرواز بدهی، مرغان را دان بدهی ... . از زمانی که تو رفتی فرهنگ و هنر ما هم رفت.»
فرح پهلوی هم در پایان این مراسم مجازی برای فریده دست تکان داد و لبخند زد.
فریده مرادخانی در جدیدترین موضعگیری سیاسیش با حمایت از اغتشاشات پاییز 1401 از رهبران سیاسی جهان خواست تا روابط سیاسیشان را با مقامات سیاسی کشورمان قطع کنند.
منابع:
صحیفه امام، ج 20، ص 71
هفتهنامه مجاهد، ش 126 صفحه 3
روزنامه جمهوری اسلامی، 30 دی 1358، شماره 190
در کشاکش سیاست و فرهنگ، خاطرات محمدجواد صاحبی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی