کد خبر 151635
۲۷ آذر ۱۴۰۰ - ۱۵:۲۷

گفت‌وگو با خانم ژیلا قدیری همسر شهید و از چهره‌های برگزیده جامعه ایثارگری

در تنگناها به روح شهدا توسل می‌جویم

در تنگناها به روح شهدا توسل می‌جویم

خانم ژیلا قدیری از چهره‌های برگزیده در میان جامعه فرهیخته ایثارگری است که همه سال‌های عمر خویش را با عشق و ایمان در خدمت آموزش و تعلیم فرزندان این مرز و بوم سپری کرده است. وی همسر شهید خلبان داود صفرزاده است.

به گزارش حیات طیبه، خانم قدیری خدمت در عرصه جهاد علمی را از روستای دور افتاده اصفهان در نهضت سوادآموزی آغاز می‌کند و در این مسیر همه سختی‌ها و مرارت‌ها را به جان می‌خرد. او سپس خدمات آموزشی خود را به سطح مدارس و مراکز مختلف توسعه می‌دهد. خانم قدیری موفقیت خویش را مدیون همسر شهیدش می‌خواند و خرسند است که فرزندش به عنوان یادگار آن شهید در شمار نخبگان علمی کشور قرار گرفته است. گفت‌وگوی ما با این بانوی تلاشگر عرصه فرهنگ و خادم علم و آموزش را می‌خوانید.

ابتدا نگاهی به سوابق علمی‌تان بیندازیم و بعد وارد جزئیات فعالیت حرفه‌ایتان بشویم؟

من فعالیت خود را در عرصه علمی و آموزشی از سال 64 شروع کردم. ابتدا در نهضت سوادآموزی روستای دورافتاده اصفهان خدمت می‌کردم. می‌دانید خدمت در نهضت سوادآموزی دشواری‌های خاص خود را دارد. چون در این حرفه باید آموزش‌یار دنبال سوادآموز بگردد. آموزش دادن افراد بزرگسال آن‌هم بدون امکانات در یک روستای دور آسان نیست. از ابتدا معتقد بودم که منشأ مشکلات جامعه ما در فقر فرهنگی و بی‌سوادی است. توفیق این را داشتم که 4 سال در خدمت آموزش افراد بی‌سواد بزرگسال روستایی قرار بگیرم. در این مدت به لطف الهی مشکلات مختلف مثل؛ آمد و رفت به نقاط دور دست و دوری از خانه و خانواده را تحمل کردم. تنها با عشق و ایمان به آموزش افراد مناطق محروم می‌توان در نهضت سوادآموزی نقش‌آفرینی کرد.

بعد از این وارد آموزش و پرورش شدم. دوره روش تدریس را در دانشگاه فرهنگیان گذراندم. در این مقطع همه تلاشم این بوده که معلم و مدرس تأثیرگذار و لایقی برای جوانان جامعه شوم. سعی کرده‌ام به حرفه معلمی و تدریس به‌عنوان یک شغل و منبع درآمد نگاه نکنم. متأسفانه در فضای امروز جامعه، عده‌ای تدریس را در قالب‌های اقتصادی و به صورت وسیله کسب سود نگاه می‌کنند. عده‌ای نیز این کار خطیر را سهل و ساده می‌گیرند و تلاشی برای بالابردن سطح توانایی علمی و به روز کردن دانش خویش انجام نمی‌دهند. در حالی که به‌نظرم کار تدریس و آموزش بسیار امر سترگی است و تنزل شأن تدریس و آموزش، جامعه ما را از داشتن نیروی انسانی توانمند و کارآمد بی‌بهره می‌کند.

شنیده‌ام فرزندتان نیز جزو چهره‌های موفق دانشگاهی شده است؟

بله، با عنایت خداوند، «سیما» علاوه براین که اکنون دانشجوی پزشکی است، همزمان در وزارت بهداشت مشغول به خدمت است. او نامش میان نخبگان جوان است.

در پروسه موفقیت تحصیلی و علمی شما چه کسی بیشترین نقش را داشته است؟

من در فعالیت حرفه‌ای بیش از همه مدیون همسرم هستم. او همیشه حامی اصلی و مشوق بزرگ من بوده است. ایشان از ابتدا مخالف برخی تصورات و افکاری بود که معتقد بودند وظیفه زنان صرفاً خانه‌داری است یا آن که نسبت به اشتغال زنان توجهی نشان نمی‌دادند. ما بسیاری از دشواری‌ها و موانع زندگی را با تفاهم و همفکری پشت سرگذراندیم و همسرم همواره به علایق و انتخاب‌های من احترام می‌گذاشت.

خوشبختانه این تجربه مشترک ما در زندگی دخترم نیز تکرار شد و او نیز در سایه تشویق و همراهی همسرش توانست راه‌های موفقیت تحصیلی و شغلی را طی کند. علی‌رغم آن که چندی پیش همسرش را براثر بیماری کرونا از دست داد اما در عزم و اراده‌اش برای خدمت مردم و جامعه خللی وارد نشد.

خانم  قدیری در طول دوران خدمت‌تان شیرین ترین لحظه چه زمانی بوده است؟

باور کنید بهترین لحظات زندگی من در همان دوران نهضت سوادآموزی سپری شده است و شیرین‌ترین خاطرات من نیز به همان دوران برمی گردد. کار آموزش و تعلیم اساساً اگر همراه با عشق و علاقه باشد لذت بخش است. اما یادگیری و سوادآموزی افراد بزرگسال و بی‌بهره از خواندن و نوشتن، لذت دیگری دارد. روح انسان در این کلاس‌ها جلا پیدا می کند. شما وقتی عشق به آموختن و آگاهی را در چشم یک فرد کهنسال روستایی می‌بینی، زیباترین لحظه است. تلاش و بی‌قراری آنها برای باسواد شدن به من خیلی انرژی و نشاط می‌داد. باعث می‌شد در آن چهار سال هیچ‌گاه من احساس خستگی نکنم یا مشکلات ناشی از دوری خانواده و سختی رفت و آمد به چشمم نیاید.

این احساس که شما جزو خانواده معظم شهدا هستید چه بازتابی در روند فعالیت شغلی شما دارد؟

وقتی به جامعه ایثارگری تعلق دارید، مسئولیت سنگینی را بردوش خود حس می‌کنید. همواره به ارزیابی و تطبیق عملکرد خود با انتظارات خانواده شهدا سرگرم هستید. وقتی من به‌عنوان یک دبیر و همسر شهید در رفتار و موقعیت اجتماعی خود به این مسئله فکر می کنم که چگونه می توانم رفتاری داشته باشم که برای دیگران سرمشق و الگو قرار بگیرد. می‌دانم که دانش‌آموزان و نسل جوان نگاهی متفاوت نسبت به من دارند و انتظار دارند که امثال من در فعالیت خود آئینه شخصیت و اندیشه شهدای بزرگوار باشم. این توقع به جایی است بالاخره همه ما بازماندگان شهدا باید طوری عمل کنیم که نام و راه شهدا زنده بماند.

نسبت به مسئولیت‌ها و وظایفی که عهده‌دار بوده‌اید چه اندازه خود را موفق می‌بینید، چه اهداف دیگری هنوز در ذهن دارید که به آنها دست نیافته‌اید؟

شکر خدا، تا اینجا فکر می‌کنم به سهم خودم گام‌های موفقی را در عرصه آموزش و ترویج علم برداشته‌ام و چنان‌که  قبل از این اشاره کردم، همین رشته فعالیت خود را مدیون شهید بزرگوارم هستم. تا زمانی که در قید حیات بودند بیش‌ترین حمایت را از تحصیل و فعالیت علمی من می‌کردند. بعد از شهادت‌شان هم یاد و خاطره‌شان همیشه آرامش بخش زندگی ما بوده است. حقیقتاً من در همه فعالیت‌های شغلی و اجتماعی از روح شهدا مدد جسته‌ام و بزر گترین هدف و آرمانم عمل به توصیه‌های آنها بوده است. الان خدا را شاکرم که فرزندم نیز همان راه توصیه شده پدر را با موفقیت طی می‌کند و در تحصیل و خدمت سعی می‌کند یک فردی شایسته جامعه ایثارگران شود.

اگر بخواهید به نسل جوان و کسانی که الان در مراکز دانشگاهی و علمی مشغول به تحصیل یا کسب مهارت هستند توصیه کنید چه می‌گویید ؟

من همواره به دانش آموزانم نیز می‌گویم، دو بال موفقیت و پیشرفت انسان، ایمان و اراده است. قبل از هر چیز انسان باید توکل و یاد خدا را در دل زنده نگه دارد. باور قلبی به خداوند باعث بالا رفتن قدرت روح انسان و مایه آرامش و اعتماد به نفس او در همه فعالیت‌های زندگیش می‌شود. عامل موثر دیگر، اراده است. این جمله حکمت آمیز را باید همیشه نصب‌العین قرار دهیم که خواستن توانستن است. وقتی انسان در زندگی هدف خاصی را برای فعالیت تحصیلی یا شغلی انتخاب کرد باید ابزار و اسباب آن را که عزم و تلاش است، فراهم کند. اراده و عزم انسان باید به اندازه‌ای محکم باشد که موانع و مشکلات مسیر باعث سرخوردگی یا ناامیدی او نشود. به تعبیری حتی از شکست و ناکامی خود بتواند پیروزی بسازد و بعد از هر بار زمین خوردن بتواند سرپا بایستد.

پایان بخش گفت‌وگوی ما این سوال حسّی و دلی است که آیا هنوز دلتان برای شهدا تنگ می‌شود؟

من سال 59 با سرهنگ خلبان شهید داود ازدواج کردم و ثمره این ازدواج سه فرزند یک دختر و دو پسر است. ما 13 سال زندگی مشترک پراز خاطره داشتیم. اگر بخواهم آن شهید بزرگوار را در یک کلمه توصیف کنم، باید بگویم که عاشق پرواز بود. در طول 8 سال جنگ تحمیلی بیشترین پرواز را در جبهه داشتند. سعی کرد با اخلاص و ایثار خدمت کند. چندین بار هلی‌کوپترش مورد اصابت موشک عراقی‌ها قرار گرفت. ماجرای شهادتش به این صورت بوده که سال 74 در یک مانور نظامی هفته بسیج در منطقه خرم‌آباد رباط نمکی درحال پرواز بودند که هلی‌کوپترش در آسمان دچار نقض فنی می‌شود. گویا هلی‌کوپتر حامل مهمات بوده است و برای آن که به اردوگاه نیروهای عمل‌کننده مانور که در صدها چادر مستقر بودند، برخورد نکند ایشان تغییر مسیر می‌دهند و در این هنگام به کوه برخورد می‌کنند و هلی‌کوپتر آتش می‌گیرد و خلبان و کمک خلبان به درجه رفیع شهادت نائل می‌شوند. ایشان با آن که مزارشان در همدان واقع است اما طی این سال‌ها هر زمان که مشکلات زندگی طاقتم را طاق می کند به دیدارشان می روم و از روح والای‌شان استمداد می‌طلبم. یاد او حقیقتاً مایه قوت قلب و امید و آرامش من و بچه‌هاست.

انتهای پیام/

برچسب‌ها