کد خبر 151474
۳۰ آبان ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۵

مصاحبه با خانم الهه عبدالله‌پور از مدافعان سلامت خطه گیلان

پدر ایثارگر عشق خدمت به مبتلایان کرونا را در دل فرزند شعله‌ور کرد

پدر ایثارگر عشق خدمت به مبتلایان کرونا را در دل فرزند شعله‌ور کرد

الهه عبدالله‌پور گفت: پدرم اولین مشوّق من در همه ایام خدمت به بیماران کرونا بود. کم نبودند افرادی که به‌عنوان دوست یا فامیل بعد از شدت گرفتن خطر کرونا از من می‌خواستند استعفا بدهم یا مرخصی بلند مدت بگیرم و حتی پیشنهاد کار با حقوق بالاتر و شرایط بهتر را می‌دادند اما یکی از دلایلی که باعث شد من در برابر این حرف‌های وسوسه‌انگیز مقاومت کنم، حمایت‌های خانواده بویژه تشویق‌های پدرم بود.

به گزارش حیات طیبه، از روزی که ایران اسلامی با موج جهش یافته ویروس کرونا دست به گریبان شد، نگاه‌ها به دستان نجات‌بخش پزشکان و کادر درمان دوخته شد. آن‌ها در مبارزه‌ای به گستردگی سرزمین ایران شرکت جستند. مخاطرات و دشواری‌های این جنگ کمتر از دوران دفاع مقدس نبوده و نیست. کادر درمان در این مسیر، ماموریت خطیر نجات جان هزاران شهروند گرفتار این ویروس را بر دوش دارند، ماموریتی که در آن سلامتی خود را نیز به خطر انداخته‌اند. درمیان کادر پزشکی و درمانی حاضر در خط مقدم نبرد با کرونا، نام شماری از یادگاران دوران دفاع مقدس به چشم می‌خورد. این گروه از پزشکان و پرستاران با الهام از تجربه امدادگری دوران جنگ و با همان عشق و اخلاص، برای دفاع از سلامتی مردم آستین همت بالا زده‌اند. گویی برای این خادمان عرصه درمان، بحران کرونا میدان امتحان جدید بود تا با تأسی به تفکر ایثار و فداکاری 8 سال دفاع مقدس این بار در جبهه‌ای جدید برای حفظ آرامش و سلامتی مردم جان‌فشانی کنند. در ادامه سلسله گفت‌وگو با خانواده ایثارگران فعال در جبهه مدافعان سلامت این بار سراغ خانم الهه عبدالله‌پور فرزند جانباز 50 درصد و از آزادگان عزیز ایران اسلامی رفتیم.

خانم عبدالله‌پور شما اکنون در حالی به جمع مدافعان سلامت پیوسته‌اید که 4 دهه پیش پدر گرامی‌تان در صف مدافعان میهن و نظام اسلامی ایستادند و در راه آزادی و امنیت این سرزمین 9 سال دوران سخت اسارت در زندان‌های رژیم  بعث را به جان خریدند، می‌خواهم قبل از پرداختن به فعالیت‌های شما، قدری از دوران زندگی جهادی پدر بگویید؟

چنان‌که می‌دانید پدر همه سال‌های دوران دفاع مقدس را در شکنجه‌گاه‌های صدام گذراندند. ایشان در اوایل جنگ یعنی سال 60 به اسارت درآمده بودند و تا سال 69 به مدت 9 سال در کنار آزادگان عزیز بودند. حقیقتاً جنگ سخت و طاقت‌فرسا است اما اسارت از آن سخت‌تر است. تحمل نزدیک یک دهه دوری و بی‌خبری از پدر برای همه خانواده‌هایی که آن دوران را تجربه کردند، بسیار دشوار بود.
بعد از آن‌که آزادگان ما به کشور بازگشتند و خاطرات‌شان منتشر شد، مردم فهمیدند که آنها چه دوران سختی را گذرانده و چه ستم‌هایی در بیدادگاه‌های صدام متحمل شده‌اند. پدر برای آن‌که خاطر ما مکدّر نشود چندان از خشونت و شکنجه‌هایی که ماموران عراقی بر آزادگان ما اعمال می‌کردند، سخن نمی‌گوید اما همه خاطرات تلخ آن دوران را از همرزمان و هم‌بندهایش شنیده و خوانده‌ام.

وقتی شما تصمیم به فعالیت در صحنه پرخطر مقابله با کرونا گرفتید، پدر چه نظری داشتند؟

وقتی موج کرونا پیش آمد، شرایط ترسناکی بر مراکز درمانی ما حاکم شد. بسیاری از همکاران و خانواده‌های آنها به‌درستی نگران امنیت جانی خود بودند. اما از طرف خانواده‌  هیچ گونه مخالفتی با فعالیت من در بخش رسیدگی به مبتلایان کرونا صورت نگرفت. مطمئناً یکی از دلایل همراهی خانواده با مأموریت من در این زمینه، تجربه آنها در دوران جنگ تحمیلی بود. آنها وضعیت بسیار دشوارتر از این را پشت سر گذاشته بودند. پدرم اولین مشوّق من در همه ایام خدمت به بیماران کرونا بود. کم نبودند افرادی که به‌عنوان دوست یا فامیل بعد از شدت گرفتن خطر کرونا از من می‌خواستند استعفا بدهم یا مرخصی بلند مدت بگیرم و حتی پیشنهاد کار با حقوق بالاتر و شرایط بهتر را می‌دادند اما یکی از دلایلی که باعث شد من در برابر این حرف‌های وسوسه‌انگیز مقاومت کنم، حمایت‌های خانواده بویژه تشویق‌های پدرم بود. آنها در واقع طی این دوسال، شور و شوق ماندن در صحنه و یاری رساندن به مردم گرفتار کرونا را در دل ما خادمان سلامت زنده نگه داشتند.

با بسیاری از همکاران شما در عرصه مدافعان سلامت که صحبت کردیم، می‌گفتند؛ میزان خطر فعالیت در بخش ویژه کرونا به اندازه‌ای بالا بود که از جان‌گذشتگی کادر درمان را فقط با فداکاری رزمندگان در دوران جنگ تحمیلی می‌توان مقایسه کرد، آیا شما هم چنین احساس یا باوری دارید؟

بله شباهت‌های وضعیتی را که مراکز خدمات درمانی ما و پزشکان و پرستاران در دوره کرونا گذراندند، فقط با دوران جنگ می‌توان مقایسه کرد. به چند دلیل؛ اولاً، ترس و اضطراب حاکم بر بخش مبتلایان کرونا خیلی خیلی بالا است. تحمل این درجه از اضطراب و خطر برای هر کسی آسان نیست. به قول همکاران، شما در بخش کرونا همسایه مرگ هستی. هر لحظه ممکن است همراه فرد گرفتار ویروس، شما نیز در دام خطر بیفتی. بنابراین کادر درمان ما فداکاری زیادی در این دو سال نشان دادند. همه خطرها را به جان خریدند.

ثانیاً، کادر درمان ما با کمترین امکانات، بار مسئولیت بزرگی را بر دوش گرفتند. شما وضعیت امروز را ملاک قضاوت قرار ندهید که بیش از صد میلیون دز واکسن وارد شده است. دو سال پیش، ما برای نجات بیمارانی که ویروس به ریه آنها چنگ انداخته بود، از داشتن ابتدایی‌ترین ابزار بی‌بهره بودیم و برای تامین داروهای کنترل وضعیت بیماری یا دستگاه تنفسی کل شهر را زیر پا می‌گذاشتیم. درمانگاه‌ها و بیمارستان‌های ما در این مدت واقعاً شرایط جنگی داشتند. من همیشه تصویری که پدرم از اوضاع بیمارستان‌ها و مراکز رسیدگی به مجروحان یا مصدومان شیمیایی دوران جنگ ارائه کرده بود، در ذهنم تداعی می‌شود.

خانم عبدالله‌پور در عرصه فعالیت حرفه‌ای چه مراحلی را گذراندید و در چه مراکزی مشغول فعالیت بودید؟

من دوران کارشناسی خود را در دانشگاه رشت گذراندم. حدود چهار سال دوران آموزش علمی و تئوریک و حدود دوسال طرح عملی را پشت سر گذاشتم. شروع جدی کار عملی من در قالب همان طرح بود که در بیمارستان اعصاب پورسینا گذراندم. پس از مدتی، در بخش داخلی اعصاب بیمارستان گلسار مشغول خدمت شدم. در آزمون‌های پرستاری که معمولاً به طور سالانه برگزار می‌شود، شرکت کردم و در نهایت، توانستم در بخش icu بیمارستان پورسینا فعالیت خود را ادامه دهم و تا به امروز نیز در همین بخش مشغول خدمت به بیماران به‌ویژه مبتلایان به ویروس کرونا هستم.

با تجربه‌ای که در این دو سال خدمت به بیماران کرونا داشته‌اید، فکر می‌کنید برای احیای اعتبار و جایگاه کادر درمان چه باید کرد؟

اگر بگویم، کادر درمان از عملکرد دستگاه‌های ذیربط در امور کرونا رضایت دارند، خلاف واقع است. می‌دانید تا به امروز هنوز بسیاری از منابع و امکاناتی که وعده داده بودند، تأمین نشده است. هنوز هم ما با مشکل کمبود امکانات و نبود تجهیزات کافی برای تأمین نیاز مبتلایان به این بیماری مواجه هستیم. شاید اگر داروها و تجهیزات به موقع تأمین می‌شد تلفات ما در این زمینه کمتر از این بود. اگر حمایت و کمک‌های افراد نیکوکار و خیّر نبود، حتی ما نمی‌توانستیم جوابگوی این همه افراد گرفتار ویروس کرونا باشیم. معتقدم که امثال من در درجه اول با تشویق و دلگرمی خانواده توانستیم در این صحنه پر از خطر به فعالیت خود ادامه دهیم. در کنار این، طی این مدت، مسئولان سپاه گیلان از نظر تأمین امکانات و تجهیزات به یاری مراکز درمانی و بیمارستان‌ها آمدند که اگر این کمک‌ها صورت نمی‌گرفت، از عهده این کار بر نمی‌آمدند.

واقعیت این است که کادر درمان ما در محیط آلوده و بی‌بهره از استانداردهای درمانگاه‌های مخصوص کرونا فعالیت می‌کنند. این‌ که پزشکان و پرستاران ما از ابزارها و وسایل ایمنی در برابر این بیماری از جمله کاورهای خاص و واکسیناسیون مطمئن برخوردار باشند، خواسته زیادی نیست. وظیفه ما به عنوان مدافع سلامت این بوده که همه توان و تجربه خود را برای بهبود و درمان افراد مبتلا بسیج کنیم. همکاران ما در این مدت از هیچ تلاشی برای انجام مسئولیت خویش دریغ نکردند. آنها در شیفت‌های فشرده و با تمام قوا به کار خود ادامه دادند. در نظر داشته باشید که ما نسبت به خیل مراجعان و افراد مبتلا به ویروس با کمبود شدید نیرو مواجه بودیم، برخی از افراد شاغل در این بخش به دلایلی کنار کشیدند. عده‌ای از آنها خودشان مبتلا به بیماری شدند و در منزل بستری شدند و برخی نیز طاقت و توان فعالیت در این بخش را از دست دادند. بالتبع بار مسئولیت آنها را همان افراد معدود باقی‌مانده در بخش‌های ویژه کرونا بر دوش کشیدند.

از هر جهت نگاه کنید، اوضاع شهرستان‌ها مخصوصاً مناطق شمالی خوب نیست. اینجا حجم مراجعه کنندگان و افراد گرفتار خیلی بالاست، در حالی که امکانات اندک موجود پاسخگو نیست. بنابراین تامین و تهیه تجهیزات مورد نیاز اولین انتظار جدی کادر درمان از دولت و دستگاه‌های مسئول در این زمینه است.

دوران خدمت جهت نجات بیماران کرونا برای پرستاران و پزشکان ما سرشار از خاطره است می‌خواهم یکی از صحنه‌هایی که در ذهن شما در مواجهه با این بیماران نقش بسته است تعریف کنید؟

از جمله مواردی که هیچ‌گاه نتوانستم فراموش کنم، ابتلای یک دختر 19ساله به ویروس کرونا بود. او ابتدا با علائم شکم درد شدید به اورژانس مراجعه کرد. من خیلی برای آرامش و درمان او تلاش کردم. چون در حین صحبت‌مان متوجه شدم که از خانواده‌ای فقیر است و به‌عنوان شاگرد در یک کفش فروشی کار می‌کند. او آرزوها و رویاهای زیادی برای آینده داشت. متأسفانه تلاش کادر درمان برای نجاتش به جایی نرسید و غصه از دست رفتن او برای ما خیلی سنگین بود و من هنوز چهره معصوم‌اش و آرزوهایی که برای زندگی آینده داشت را نتوانسته‌ام فراموش کنم.

انتهای پیام/

برچسب‌ها