کد خبر 129172
۲۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۰:۰۰

دیدار زندانبانان عراقی با آزادگان در ایران / خدماتی که در ایران به اسرای عراقی ارائه می‌شد

دیدار زندانبانان عراقی با آزادگان در ایران / خدماتی که در ایران به اسرای عراقی ارائه می‌شد

اسرای عراقی در ایران از تمام امکانات تهیه صنایع دستی بهره‌مند بودند. حتی معلمی برایشان انتخاب می‌شد تا خیاطی، گل‌کاری و قالی‌بافی را آموزش ببینند. درحالی‌که اسرای ایرانی از کم‌ترین امکانات بی‌بهره بودند.

به گزارش خبرگزاری حیات، در میان خاطرات تمام اسرا و خانواده‌های شهدا و مفقودین دوران دفاع مقدس خانمی که دلسوزانه مسائل مربوط به اسرا را پی‌گیری می‌کرد، وجود دارد. خانمی که مرحوم ابوترابی او را «ام الاسرا» نامید. بهجت افراز از سال 63 با دعوت آقای صدر جذب هلال احمر شد و 18 سال خدمت صادقانه داشت. تمام اسرا او را همچون مادری می‌دانند که حتی تا به امروز با آن‌ها در ارتباط بوده و وی را در مراسم و جشن‌ ازدواج خود دعوت می‌کنند.به مناسبت بیست و ششمین سالروز ورود غرورآفرین آزادگان به میهن اسلامی به گفتگو با بهجت افراز، معروف به ام‌الاسرا پرداخت؛ که ماحصل آن را در ادامه می‌خوانید.از سنین جوانی در آموزش و پرورش خدمت کردم و از سال 1330 تا 1361 فعالیت فرهنگی داشتم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مدیریت مجتمع بزرگ آموزشی حضرت زینب(س) در مهرشهر کرج را برعهده گرفتم. بعد از بازنشستگی به سفارت جمهوری اسلامی در هند دعوت به کار شدم. در آنجا فعالیت‌های سری را انجام می‌دادم. نزدیک به یک سال در هندوستان بودم.پس از بازگشت به ایران خدمت مرحوم دکتر وحید دستجردی که آن زمان رئیس هلال احمر بود، رفتم. آقایی هم در اتاق حضور داشتند که بعدها متوجه شدم آقای صدر، فرزند امام موسی صدر هستند.در آن جلسه دکتر دستجردی خطاب به آقای صدر گفتند که خانم افراز همان شخصی است که شما به دنبال او هستند. آنها به دنبال شخصی می‌گشتند که پیگیری کار اسرا و مفقودین جنگ را در هلال احمر بر عهده گیرد. آقای صدر در آن مقطع زمانی مدیرکل هلال احمر بین‌الملل بود. قرار بر این بود که خانمی را استخدام کنند تا بتواند خانواده‌های اسرا و مفقودین که به هلال احمر مراجعه می‌کنند، را توجیه کند.چند روز بعد جلسه دیگری در دفتر آقای صدر در هلال احمر برگزار کردیم و شرح کار به‌صورت کامل برای من توضیح داده شد. در زمانی که مدیر مجتمع حضرت زینب(س) در مهرشهر کرج بودم، با کمک دانش‌آموزان و خانواده‌هایشان کمک‌های زیادی برای جبهه جمع‌آوری و به ستاد کمک‌رسانی ارسال می‌کردیم؛ اما دلم می‌خواست مستقیماً با جنگ در ارتباط باشم. این پیشنهاد آرزوی قلبی من بود. به همین جهت پیشنهادشان برای فعالیت در هلال احمر را پذیرفتم.از اوایل سال 63 کار خدمت‌رسانی به خانواده اسرا و مفقودین را آغاز کردم و به مدت 18 سال فعالیتم را ادامه دادم.** خبر اسارت را به خانواده‌های رزمندگان می‌دادیمبه نظر من آنها اسیر نبودند؛ بلکه آزاده بودند؛ زیرا رشادت‌های‌شان در اردوگاه‌های صدام زبانزد حتی صلیب سرخ بود. جریان کار اداره امور اسرا و مفقودین به این صورت بود که از طرف مناطق عملیاتی نامه‌ای گواهی بر مفقودیت یک رزمنده را به خانواده‌اش می‌دادند. خانواده آن مفقود هم نامه را به اداره ما می‌آورد. ما هم فرمی را در اختیار خانواده‌ها قرار می‌دادیم تا مشخصات فرد مفقود را بنویسند. آن گواهی را به زبان لاتین برمی‌گرداندیم و برای دفتر صلیب سرخ در تهران می‌فرستادیم.این گواهی هم از طریق دفتر صلیب سرخ به ژنو سپس به دفتر صلیب سرخ در بغداد ارسال می‌شد. آنها هم با اجازه دولت عراق به اردوگاه‌ها سرکشی می‌کردند. در صورت پیدا شدن آن مفقود، صلیب سرخ دو کارت به اسیر ارائه می‌کرد تا مشخصات خود را بنویسد. یک کارت در صلیب سرخ بایگانی و دیگری برای رسیدن به دست خانواده برای اداره ما ارسال می‌شد. همچنین لیست مفقودینی که در اردوگاه‌ها بازدید می‌شدند به دست ما می‌رسید. ما موظف بودیم که خبر اسارت این رزمنده‌ها را به خانواده‌شان برسانیم.** 6 میلیون نامه بین آزادگان و خانواده‌ها مبادله شدکاغذ فرم‌هایی به رنگ آبی و سفید برای نوشتن نامه داشتیم. آنها را در اختیار خانواده‌ها قرار می‌دادیم تا برای عزیزشان که در بند رژیم بعث بود، نامه بنویسند. این نامه از دفتر ما به دفتر صلیب سرخ در تهران سپس به ژنو و بغداد و در نهایت با کمک رژیم بعث در اردوگاه‌ها توزیع می‌شد. به این ترتیب با اسرا در ارتباط بودیم.نامه‌ها توسط منافقین سانسور می‌شد؛ اما بعضاً در نامه‌ها مشاهده می‌کردیم که اسرا می‌نوشتند که بیمار هستند و یا به عینک و وسایل شخصی نیاز دارند. در این صورت وسایل مورد نیاز را تهیه کرده و به روندی که عرض کردم به دست اسرا می‌رساندیم. اگر به‌طور اتفاقی مشکلات اسرا از سانسور می‌گذشت و به دست ما می‌رسید از طریق صلیب سرخ پیگیری می‌کردیم. در طول 10 سال تقریباً 6 میلیون نامه بین آزادگان و خانواده‌ها مبادله شد.صلیب سرخ و دولت عراق تنها اجازه داده بود که در کنار نامه، عکس‌ خانوادگی و کارت پستال برای اسرا ارسال شود.** آموزش صنایع دستی به اسرای عراقی/ گلدوزی اسرا در اردوگاه‌هارژیم بعث عراق هرگز برای اسرای ایرانی امکانات تهیه صنایع دستی را مهیا نکردند؛ اما اسرا با حداقل امکاناتی که داشتند صنایع دستی درست می‌کردند. به‌عنوان مثال با هسته خرما تسبیح می‌ساختند و یا با پارچه آستین لباس اسرایی که دست‌شان قطع شده بود و با نخی که از حوله‌ها می‌کشیدند گل‌دوزی می‌کردند. سوزن هم از طریق سابیدن سیم‌ها تهیه می‌شد. رژیم بعث و صلیب سرخ اجازه نمی‌دادند که صنایع دستی اسرا به دست خانواده‌هایشان برسد.این درحالی است که اسرای عراقی در ایران از تمام امکانات تهیه صنایع دستی بهره‌مند بودند. حتی معلمی برایشان انتخاب می‌شد تا خیاطی، گل‌کاری و قالی‌بافی را آموزش ببینند.** وکالت‌نامه اسرا از اردوگاه‌های بعثیآزادگان بعضاً نیاز به یک وکیل در کشور داشتند تا کارهای اداری آنها را پیگیری کنند. صلیب سرخ وکالت‌نامه‌ای تهیه کرده بود که به تایید وزارت خارجه رسیده بود. آزادگان این فرم‌ها را پر و یک وکیل را معرفی می‌کردند. سعی می‌کردیم نامه‌ها و فرم‌های مربوط به اسرا را به سرعت پی‌گیری کنیم. وقتی فرم وکالت به دست ما می‌رسید اگر برای تهران بود وکیل را دعوت می‌کردیم تا به هلال احمر بیاید. در غیر این‌صورت به شهرستان مربوطه ارجاع می‌دادیم. این وکلا فعالیت‌های حقوقی و ملکی را پی‌گیری می‌کردند.باید بر روی فرم وکالت هر فرد، مهر صلیب سرخ و هلال احمر خورده باشد تا کارت معتبر شود. در طول 10 سال 10 هزار وکالت‌نامه از اسرا به دست ما رسید.** دیدار شکنجه‌گران بعثی بعد از جنگ با اسرامتاسفانه رژیم بعث در طی 10 سال اسارت رزمندگان اجازه دیدار خانواده‌ها با اسرا را نداد. اما اسرای عراقی با خانواده‌هایشان در ایران دیدار داشتند. خانواده‌های اسرای عراقی به ما مراجعه می‌کردند و ما واسطه بین آنها و ارتش می‌شدیم تا دیدار صورت گیرد.حدود 9 هزار اسیر عراقی به جمهوری اسلامی پناهنده شدند، در ایران ازدواج کردند و ماندند. البته برخی از آنها بعد از برکناری صدام به کشورشان برگشتند.چندین بار شنیدم که سال‌ها بعد از پایان جنگ تحمیلی، عراقی‌ها به کشور ما آمدند و بعضا با آزادگانی که روزی در زندان‌های عراق شکنجه‌شان می‌دادند، دیدار داشتند.** اسرای آزاد شده به جبهه برگشتند/ 19 بار آزادی کوچک در دوران دفاع مقدسدر طول این 10 سال، 19 بار آزادی کوچک تا حداکثر 100 نفر داشتیم. رژیم بعث برخی اسرای مجروح، پیرمردها و نوجوانانی که اسیر شده بودند، را آزاد کرد. اوایل اسرا را به نماینده هلال احمر و نماینده بنیاد شهید در ترکیه تحویل می‌دادند. اما بعدها اسرا مستقیماً در فرودگاه مهرآباد تحویل مسئولین کشور می‌شدند.هنگام آزادی اسرا خانواده‌های مفقودین عکس‌های عزیز خود را می‌آوردند تا خبری از او به دست آورند.اسرا از فرودگاه به بیمارستان منتقل می‌شدند تا معاینات پزشکی صورت گیرد و لباس‌های‌شان تعویض شود. پس از گذراندن دوره قرنطینه به هلال احمر واقع در سیدخندان تحول داده می‌شدند. مردم از رادیو و تلویزیون متوجه می‌شدند که اسرا چه روزی و در کجا به خانواده‌هایشان تحویل داده می‌شوند؛ بنابراین برای استقبال به آنجا می‌رفتند. اسرای شهرستانی هم توسط یک نماینده به شهرستان خود فرستاده می‌شدند.اسرایی که زمان جنگ آزاد می‌شدند اکثرا مشکلات جسمانی داشتند؛ ولی برخی از آن‌ها مجددا به جبهه برگشتند.**علت آزادی اسرای دربند رژیم بعثپس از امضای قطع‌نامه، صدام اجازه رد و بدل شدن نامه بین اسرا و خانواده‌‌شان را نمی‌داد. همچنین اجازه نمی‌داد صلیب سرخ از اردوگاه‌ها بازدید کند.روز چهارشنبه 24 مرداد سال 69 جلسه‌ای در ستاد آزادگان داشتیم. وقتی به هلال احمر برگشتم، همکارانم خبر دادند که از رادیو و تلویزیون عراق اعلام کردند که صدام قصد دارد بلاعوض اسرای ایرانی را آزاد کند. حتی دلشان نمی‌خواست اسرای خودشان را برگردانند.با وزارت خارجه تماس گرفتیم و این خبر را تایید کردند. عصر آن روز خانواده‌های اسرا و مفقودین به هلال احمر آمدند. وزیر امور خارجه برای آرامش خانواده‌ها سخنرانی و آنها را توجیه کرد.از 26 مرداد تا 24 شهریور 69 هر روز هزار اسیر آزاد شده و به میهن برگشتند. البته عده‌ای را عراق نگه داشت که بعدها به‌صورت تدریجی آزاد ‌کرد. 10 تا 15 نفر و حتی تک نفره آزاد می‌شدند.علت آزادی اسرا این بود که صدام قصد حمله به کویت را داشت و می‌خواست خیالش از بابت اسرای ایرانی راحت شود. علاوه بر این دلیل آزادی اسرا را مستجاب شدن دعای مادر یا همسر یک رزمنده می‌‎دانم. معجزه الهی بود که صدام چنین تصمیمی گرفت.40 هزار نفر اسیر به میهن برگشتند و باقی مفقود ماندند.** اسرا من را به مراسم خود دعوت می‌کنند8 سال بعد از جنگ تحمیلی این مسئولیت را در هلال احمر برعهده داشتم. بعد از اتمام جنگ فعالیت‌های اداری را انجام می‌دادیم.از دوران دفاع مقدس تا به امروز اسرا گاهی با من تماس می‌گیرند و یا به دیدنم می‌آیند. همچنین در مراسم‌ و جشن‌های ازدواج خود نیز من را دعوت می‌کنند.** سنگ یادبود برای یک شهید و بازگشتش از اسارتاز دوران خدمتم خاطرات زیادی به یادگار مانده است؛ از جمله فیلم علیرضا رحیمی در گفتگو با خبرنگار هندی. چند رزمنده هم شهید اعلام شدند؛ مانند بهروز قاسمی حتی برای‌شان مراسم ختم هم برگزار شد ولی نام‌‌شان در لیست اسرا آمد. خاطره دیگر مربوط به مرحوم حسن حسین‌زاده است که حتی برایش سنگ یادبودی در بهشت زهرا تهیه کردند؛ اما هنگام آزادی اسرا، بر روی برانکارد به کشور برگشت و خاطره شیرینی برای‌مان ایجاد کرد.منبع:دفاع مقدسانتهای پیام/  

برچسب‌ها