کد خبر 129119
۲۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۰:۰۰

دوران اسارت، همچون یک دانشگاه انسان ساز بود

دوران اسارت، همچون یک دانشگاه انسان ساز بود

آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه من درس های فراوانی از همرزمان و دیگر اسرا آموختم، گفت: دوران اسارت برای من همچون یک دانشگاه بود و در کلاس اتحاد و همبستگی درس صبر و مقاومت آموختم .

به گزارش خبرگزاری حیات از شیراز، در آستانه 26 مرداد ماه سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی با چند تن از این اسوه های صبر و استقامت به گفتگو نشستیم. متن زیر حاصل گپ و گفتگویی صمیمی با آزادگان سرافراز محمد قاسم پرستش ، یوسف صادقی ، امیدوار فروغی رودباری، ناصر قاعد و رامین رادمهر است:محمد قاسم پرستش با بیان اینکه علاقه زیادی برای رفتن به جبهه های نبرد و مبارزه با دشمن داشتم، اظهارداشت: به دلیل داشتن سن کمتر از 18 سال، پشت جبهه ها خدمت کرده و در جمع آوری تدارکات و مواد غذایی برای رزمندگان اسلام در جبهه ها از هیچ اقدامی دریغ نکردم و سرانجام در 5 فروردین سال 60 برای نخستین بار به جبهه اعزام شدم و در مدت 21 ماه حضورم در جبهه ها، افتخار حضور در عملیات های والفجر مقدماتی ، کربلای 6 و زبیدات 1 و 2 را داشتم.این آزاده دوران دفاع مقدس در خصوص نحوه اسارتس گفت: روز 21 تیرماه سال 65 براثر اصابت ترکش خمپاره دشمن از ناحیه  دو پا، دست و صورت زخمی شدم و در نهایت به اسارت نیروهای رژیم بعثی عراق درآمدم. خوب به خاطر دارم که دشمن نیروهای زخمی را با شلیک تیر خلاص مظلومانه به شهادت می رساند و تعداد زیادی از نیروهای خودی بدین نحوه به فیض شهادت نائل آمدند .وی در ادامه افزود: دشمن به منظور شناسایی فرماندهان ایرانی، عده ای از اسرا را به استخبارات یا اداره بازجویی در شهر بغداد منتقل می کرد.پرستش در ادامه افزود: حدود 25 روز پس از اسارت، به اردوگاه الرمادی منتقل شدم. در آن جا علاوه بر کمبود آب و امکانات بهداشتی، با کمبود فضا و جا نیز مواجه بودیم، چون نیروهای بعثی در کمپ های بسیار کوچک، بیشترین تعداد اسرا را اسکان داده بودند و حتی شب ها برای خوابیدن و استراحت با کمبود جا روبرو می شدیم.این آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه با وجود تمام این مشکلات، من درس های فراوانی از همرزمان و دیگر اسرا آموختم، گفت: دوران اسارت برای من همچون یک دانشگاه بود و در کلاس اتحاد و همبستگی درس صبر و مقاومت آموختم .در ادامه یوسف صادقی با بیان اینکه سال 63 با تیپ 55 هوابرد به جبهه ها اعزام شدم و در عملیات های قادر، بدر، کربلای 6 و والفجر 8 و 9 شرکت داشتم، گفت: از ابتدای ورود اسرای ایرانی به اردوگاه های رژیم بعثی، آنها را مجبور به عبور از تونل مرگ می کردند و سربازان و شکنجه گران بعثی، آنها را با کابل و وسایل شکنجه بیرحمانه کتک می زدند .این آزاده دفاع مقدس در ادامه اظهارداشت : دوست را در سفر باید شناخت. در سختی ها و مشکلات است که در کنار هم بودن و همدلی معنا می یابد. اتحاد و همدلی بین آزادگان مهمترین راه تحمل سختی ها و مشکلات بود و اکنون نیز که سال ها از آن دوران می گذرد انسجام و وحدت میان آزادگان سرافراز وجود دارد و مایه دلگرمی آنهاست .امیدوار فروغی رودباری نیز که به عنوان یکی از مفقودین در اردوگاه رژیم بعثی عراق به اسارت در آمده و هیچ نام و نشانی از او در لیست های صلیب سرخ و مجامع بین المللی ثبت نشده بود، اظهارداشت: اسارت در اردوگاه مفقودین نسبت به سایر اردوگاه های رژیم بعثی عراق سخت تر بود چرا که شکنجه گران و دژخیمان رژیم بعثی عراق با استفاده از این موضوع ، اسرا را بیرحمانه شکنجه کرده و تعدادی از آنان را مظلومانه به شهادت می رساندند .وی با اشاره به دوران 4 ساله اسارت خود گفت: این دوران بهترین دوران زندگی بود و دوستان زمان اسارت نیز بهترین دوستان در طول زندگیم بوده اند.این آزاده دوران دفاع مقدس با بیان اینکه ما بر خلاف دستورات و فشارهای آنها مراسم معنوی و نمازهای جماعت مان را بر پا کرده و شکنجه ها و تهدیدهای آنها نیز ما را انجام تکالیف و اعتقادات مذهبی مان منصرف نمی کرد، افزود: ما اسیر نیروهای بعثی عراق و شکنجه های آن ها نبودیم بلکه آن ها اسیر مقاومت و شجاعت آزادگان ایرانی بودند.در ادامه این نشست صمیمی ناصر قاعد با بیان اینکه در زمان اسارت 15 سال داشتم، تصریح کرد: مرا به همراه عده دیگری از نوجوانان بسیجی به کمپ اطفال منتقل کردند و حدود 9 سال از دوران نوجوانی و جوانیم را در این اردوگاه گذراندم.وی در ادامه اظهارداشت: درابتدای ورودمان به این اردوگاه ، دشمن با تبلیغات وسیع رسانه ای سعی بر آن داشت تا چهره ای ساختگی و مخدوش از جمهوری اسلامی ایران به جامعه بین المللی معرفی کند اما اسرای ایرانی با وجود شکنجه های فراوان در برابر این توطئه های دشمن مقاومت و نقشه های آنان را نقش بر آب کردند.رامین راد مهر دیگر آزاده حاضر در این جمع با بیان اینکه برای اعزام به جبهه های نبرد، درس و مدرسه را رها کردم، گفت: آن زمان 15 ساله بودم و پس از گذشت 2 ماه و نیم از حضورم در جبهه در جزیره مجنون به اسارت نیروهای رژیم بعثی عراق در آمدم و بیش از 2 سال از در اردوگاه های نیروهای بعثی عراق بودم و خاطرات زیادی از دوران اسارت دارم.وی گفت: نیروهای بعثی از ورزش کردن، برگزاری نماز جماعت و مراسم معنوی و هر گونه تجمع و اتحاد اسرای ایرانی بسیار وحشت داشتند و در برابر انجام هر کدام از این موارد، با ما به شدت برخورد می کردند و علیرغم این موضوع ما در برابر فشارها، تهدیدات و شکنجه های آنها کوتاه نمی آمدیم و از اعتقادات و خواسته هایمان دفاع می کردیم .این آزاده سرافراز در پایان افزود: در برابر خواسته های غیر منطقی دشمن تسلیم نشدیم هر چند سختی ها و مشکلات فراوان بود اما صبر و مقاومت اسرای ایرانی تحمل این رنج ها را آسان می کرد.انتهای پیام /  

برچسب‌ها