کد خبر 127799
۷ تیر ۱۳۹۵ - ۰۰:۰۰

آن زخم که بر شانه خورشید زدند...

آن زخم که بر شانه خورشید زدند...

دشمن تلاش کرد با از بین بردن عده‌ای از سران انقلاب حرکت شتابان انقلاب را متوقف سازد، غافل از اینکه خون شهید ضامن بقای انقلاب اسلامی است و دشمن «عِرض خود می‌برد و زحمت ما می‌دارد».

به گزارش خبرگزاری حیات، پس از عزل بنی‌صدر در آخرین روز خرداد سال 1360، طرح ترور آمریکایی‌ها به نام فونیکس توسط عوامل داخلی آنها به اجرا گذاشته شد. اولین رئیس جمهور پس از عزل به منافقین پیوست و همراه با مسعود رجوی از کشور گریخت و به فرانسه پناهنده شد. در پی فرار او ترورها، جنگ‌ها و آشوب‌های خیابانی توسط گروه‌های محارب، به‌ویژه منافقین آغاز شد و سراسر کشور به تلاطم در آمد. تابستان سال 1360 با ترور آیت‌ا... خامنه‌ای آغاز شد و با انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، دفتر نخست‌وزیری و ترور بیش از 3 هزار نفر از شهروندان عادی ادامه یافت. در روز ششم تیر ماه سال 1360، در حالی که فقط شش روز از شهادت دکتر مصطفی چمران گذشته بود، پروژه حذف رهبران اصلی جریان پیرو خط امام به دستور آمریکا کلید خورد. آیت‌ا... خامنه‌ای یکی از چهره هایی بودند که سهم زیادی در تثییت خط امام در جامعه داشتند. ایشان هر هفته در مسجد ابوذر سخنرانی می‌کردند و به پرسش‌های جوانان پاسخ می‌دادند. آن روز هم ایشان از جبهه بازگشته و به ملاقات امام خمینی (ره) رفته بودند و همراه با شهید عباس بابایی عازم مسجد ابوذر شدند. آن دو نیم ساعت زودتر از وقت معمول به مسجد رسیدند و گفت وی خود را در مسجد ادامه دادند. نماز ظهر که خوانده شد، حضرت آقا پشت تریبون قرار گرفتند و گفتند: «شایعات زیادی پخش شده است که قصد دارم به آنها پاسخ بدهم.» در این موقع ضبط‌صوتی دست به دست گشت تا نهایتاً به دست جوانی با قد متوسط، موهای فرفری، ته ریش و کت چهارخانه رسید. او ضبط را گرفت و روی تریبون گذاشت و آن را روشن کرد و رفت. هنوز زمان زیادی نگذشته بود که بلندگو سوت کشید. آقا گفتند بلندگو را تنظیم کنید و از پشت تریبون کمی عقب رفتند و به صحبت ادامه دادند و کمی بعد انفجار بزرگی روی داد و ایشان به طرف چپ جایگاه افتادند. ضبط صوت دو تکه شد و در جداره داخلی آن نوشته شده بود: «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی!» اولین محافظ آقا رسید و سعی کرد ایشان را به تنهایی بیرون ببرد. به‌زودی بقیه محافظ‌ها هم رسیدند و سعی کردند هر چه سریع‌تر ایشان را به درمانگاه یا بیمارستانی برسانند. ابتدا ایشان را به درمانگاهی در خیابان قزوین بردند. پرستاری در حالی که کپسول اکسیژن به دست داشت، فریاد زد: «باید ایشان را سریع به بیمارستان برسانید.» پرستار آمد و در تمام طول راه ماسک اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به یکی از محافظ ها گفت هر چه سریع‌تر به طرف نزدیک‌ترین بیمارستان، یعنی بیمارستان بهارلو، سر پل جوادیه، برود. محافظ‌ها با بی‌سیم وضعیت را اعلام کردند و گفتند فوراً دکتر فیاض‌بخش، دکتر منافی و دکتر زرگر را به بیمارستان بهارلو بفرستند. آیت‌ا... خامنه‌ای را به بیمارستان بهارلو رساندند. دکتر محجوبی تازه از اتاق عمل بیرون آمده بود و با دیدن وضعیت آقا دستور داد سریع اتاق عمل را آماده کنند. سمت راست بدن ایشان پر از ترکش‌ بود. قسمتی از سینه سوخته بود و استخوان‌های کتف و سینه دیده می‌شدند. دست راست هم ورم کرده و از کار افتاده بود. به آقا خون تزریق کردند، اما نبض ایشان دو سه بار متوقف شد. خونریزی بند نمی‌آمد. دکتر منافی که عازم بیمارستان بهارلو بود، به دکتر سهراب شیبانی جراح عروق و دکتر ایرج فاضل زنگ زده بود که خودشان را برسانند. دکتر بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود. عمل تا آخر شب ادامه پیدا کرد، اما دیگر نمی‌شد درمان را در بیمارستان بهارلو ادامه داد و ایشان را با هلیکوپتر به بیمارستان قلب شهید رجایی منتقل کردند. تا به بیمارستان شهید رجایی برسند، دوباره نبض متوقف شد و آقا چند بار تا مرز شهادت رفتند و برگشتند. خونریزی زیاد و غیر قابل کنترل بود و بیمار تب و لرز شدیدی داشت. در ریه هم ضایعه کوچکی دیده می‌شد. زخم‌ها متعدد و زیاد بودند و درد شدید و از مسکن‌ها کاری برنمی‌آمد. شکستگی دست راست در حال ترمیم بود، اما دست حرکت نداشت. ساعت دو بعد از ظهر رادیو پیام امام را پخش کرد. یکی از پزشکان رادیو را کنار گوش آقا گذاشت. با شنیدن سخنان امیدبخش امام گویی روح تازه‌ای در کالبد آقا دمید. حضرت آقا مدت 42 روز تحت درمان بودند. استخوان ترقوه شکسته و چند رگ و عصب دست راست ایشان قطع شده بود. هر چه هم پزشکان تلاش کردند متأسفانه این دست سلامتی خود را باز نیافت و آقا در قامت جانباز انقلاب اسلامی برای آینده نظام ذخیره شدند. حضرت امام که مستمراً توسط مرحوم سید احمد آقا از حال ایشان جویا می‌شدند، در پیامی بسیار مهم و مؤثر به زبونی دشمن که چون از منطق بی‌بهره است به ترورهای کور دست می‌زند، اشاره کردند و ایشان را از استوانه‌های محکم انقلاب و مایه امید برای آینده نظام دانستند. دشمن تلاش کرد با از بین بردن عده‌ای از سران انقلاب حرکت شتابان انقلاب را متوقف سازد، غافل از اینکه خون شهید ضامن بقای انقلاب اسلامی است و دشمن «عِرض خود می‌برد و زحمت ما می‌دارد».     منبع:هفته نامه حیات طیبهانتهای پیام/      

برچسب‌ها