کد خبر 124651
۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۰:۰۰

سردار شهید سعید سیاح طاهری فرمانده دفاع مقدس و عرصه جهاد فرهنگی

سردار شهید سعید سیاح طاهری

فرمانده دفاع مقدس و عرصه جهاد فرهنگی

24 دی ماه سرانجامی بود شرافتمند بر غیرتمندی و ایستادگی آزادمردی که ابتدا در دفاع از حریم ولایت و در نهایت در دفاع از حریم حرم به شهادت رسید.

 به گزارش خبرگزاری حیات، سردار سعید سیاح طاهری ازفرماندهان وجانبازان دوران دفاع مقدس بود که 26 دی 94 درسوریه به فیض شهادت نائل آمد.مطالبی که در ادامه می خوانید حاصل گفتگو با فرزند این سردار شهید مدافع حرم می باشد. سوابق مبارزاتی سردارسیاح طاهری از چه زمانی وچگونه آغاز شد؟ پدرم مانند اکثر جوانان اهوازی قبل از انقلاب، گرایش چندانی به فعالیت های سیاسی نداشت .اما به واسطه آشنایی با امام(ره) وخواندن اعلامیه های ایشان ، تغییراتی در روحیه اش ایجاد شد وبدین ترتیب از15 سالگی دوران مبارزاتی وی با رژیم شاهنشاهی شروع شد.در این مدت به پخش اعلامیه وفعالیت های دیگر پرداخت که چندین بار نیز توسط ساواک دستگیر شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت های پدرتان در چه زمینه هایی بود؟ با شروع انقلاب به همراه تعدادی از جوانان انقلابی، در اهواز بسیج عشایر را تشکیل وآنها را برای فضای سازندگی بسیج کردند وبه خدمت رسانی محرومین آبادان مشغول بودند.پدر از همان ابتدا دغدغه کمک به محرومین را داشت.با شروع جنگ تحمیلی به بسیج آبادان رفته وفعالیت های نظامی را شروع کرد. فرمانده بسیج آبادان شد و سپس پاسدار شده ودر رده های مختلف زرهی وادوات در تیپ امام حسن (ع) به فعالیت پرداخت.در جبهه غرب وجنوب حضور فعال داشت وطی این مدت مجروح شده وبه درجه رفیع جانبازی 70 درصد نائل آمد. پس ازپایان یافتن جنگ تحمیلی، پدر در چه حوزه هایی فعالیت می کرد؟ پدر بعد از جنگ به اندازه ای احساس تکلیف می کرد که هیچوقت دست از فعالیت نکشید، غلو نیست اگر بگویم در این راه خستگی ناپذیر بود. در سن 58 سالگی راس ساعت پنج ونیم صبح بیدار می شد و یک نیمه شب در حال مطالعه به خواب می رفت. یک سال بعد از اتمام جنگ در عرصه جهاد فرهنگی شروع به فعالیت کرد .اولین فعالیتی که آغاز کرد برگزاری کنگره شهدا بود که از آن دوران فیلم وعکس هایی به جا مانده است. پدر، رزمنده های قدیمی دوران دفاع مقدس را جمع آوری می کرد وآنها را به بیان ونوشتن خاطرات تشویق می کرد. علاقه ای نداشت که نامی از او به میان آورده شود و فقط حمایت کننده بود .حسرتی که امروز برای ما از نبود پدربه جا مانده این است که هیج اثری از او به جا نمانده است. گفته هایی از او به جا مانده که در گوشه وکنار وجود دارد وباید گردآوری شود.به هیچ وجه به دنبال مطرح کردن خود نبود ویکی از مهمترین دغدغه های زندگی او خدمت رسانی به شهدا بود. با اینکه ما ساکن تهران بودیم مدام بین تهران وآبادان در تردد بود. به او می گفتیم که جنگ تمام شده در آبادان چه می خواهی؟ ماهی چند بار به خوزستان سرکشی می کرد و به مزار شهدا می رفت. یکی دیگر از کارهایی که از پدر به یادگار مانده ساماندهی مزار شهدا بود و تصمیم به احداث یادمان شهدا گرفت. بعد از چندین سال، یادمان 177 شهید گمنام آبادان را ساخت که جزء یادمان های معروف منطقه است. دور یادمان را با بنر وتصاویر دوران دفاع مقدس تزئین کرد و تصاویری از اتفاقاتی مانند حماسه کوه ذوالفقاری، حماسه شکست حصر آبادان، آیت الله جمی،شهید شریف قنوتی وغیره که در مناطق مختلف افتاد را نصب کرد. سپس به پرورش راوی پرداخت.پدر با بچه های جنگ، ستادی را ایجاد کردند و با جلسات متعدد به یک تصمیم جامع رسیدند.در مرحله بعد مطالب را روی کاغذ آوردند ومستند سازی کردند. دامنه این فعالیت ها از فضای آبادان وخوزستان فراتر رفت و به استان های دیگر نیز گسترش یافت. در ادامه جشنواره های فیلم دانش آموزی وکتاب دانش آموزی را ایجاد کرد.کتاب های مطرح دفاع مقدس همچون « دا، بابا نظر، من زنده ام و دختر شینا» را بین معلمان استان سیستان وبلوچستان پخش می کرد و مسایقات مربوط به آن کتابها را برای بچه های استان برگزار می کرد. استان های محروم حدف اصلی فعالیت های پدر بود. کل فعالیت هایی که انجام می داد بر اساس فعالیت های مردمی مدیریت می شد تاجایی که می توانست در بیت المال سرفه جویی می کرد. پدرم نه به سمت فعالیت های اقتصادی رفت ونه یک ریال از بیت المال سوء استفاده کرد. به حدی از رسانه ای شدن فراری بود که در همایش ها همیشه در پشت پرده به فعالیت می پرداخت .به عنوان مثال در یکی از جشنواره دانش آموزی، پرویز پرستویی می گفت پدرت حتی جارو هم می کرد. می گفت دو سری دانش آموز محروم برای دیدن فیلم های دفاع مقدسی می آوردیم . پس از پایان نوبت اول نمایش ، اگر کسی برای جارو زدن نبود خودش این کار را انجام می داد. یکی از دوستان پدرم می گفت در جشنواره ای که فیلم دفاع مقدس برای دانش آموزان پخش می شد متوجه شدیم که 3 دانش آموز در یکی از روستاهای دورافتاده سیستان وبلوچستان ساکن هستند. همه گفتند این 3 دانش آموز را از آمار جشنواره خارج کنید که در نهایت پدر شخصا این مسئله را پیگیری کرد . یک ساعت در راه بودند تا سه دانش آموز را برای دیدن فیلم بیاورند ومجددا آنها را برگرداندند.حتی خود برای آوردن دانش آموزان رفت تا آنها احساس غریبی وتنهایی نکنند. ویژگی هایی که پدرتان را در برگزاری برنامه های فرهنگی نسبت به افراد دیگر متمایز می ساخت چه بود؟ در اغلب جشنواره های فیلم دانش آموزی، بازیگران وهنرمندانی چون پرویز پرستویی حمید فرخ نژاد وطیف های مختلف را به بهانه های مختلف به فضای ایثار وشهادت می کشاند . هنر او در این بود که از بازیگران وهنرمندان کشور که بعضی از آنها هیچ علقه ای نسبت به دفاع مقدس نداشتند در فضای دفاع مقدس بهترین استفاده را می کرد و آنها نیز با اشتیاق کامل به فعالیت می پرداختند.نکته جالب این بود همین بازیگران از هر ارگانی دعوت می شدند حاضر به همکاری نمی شدند اما زمانی که پدرم از آنها درخواست می کرد، چون می دانستند که او به دور از بازیهای سیاسی وغیره به فعالیت می پردازد بدون هیچ چشم داشتی حاظر می شدند.کار با کمترین هزینه انجام می شد. تیم اجرایی و بازیگران ودست اندرکاران هیچ وجهی را به عنوان دستمزد دریافت نمی کردند .پدر از امکانات موجود در هر شهرستان برای انجام برگزاری جشنواره ها وغیره استفاده می کردند. نحوه حضور سردار سیاح در جبهه مقاومت سوریه چگونه بود؟ با شروع جنگ سوریه، پدرم ازابتدا احساس تکلیف می کرد . چون افرادی که به عنوان مدافعان حرم به سوریه می رفتند جوان بوده واز تجربه کافی برخوردار نبودند ، می گفت؛ اگر تجربه ما منتقل نشود میزان تلفات نیروها بالا می رود . دوره های ضد زره و ادوات را گذرانده بود و با موشک های تاو وکرنیت وموشک های ضد زره آشنایی کامل داشت. پیش از این هم سابقه حضور در لبنان را داشت وبه نیروهای مجاهد لبنانی آموزش می داد.از آنجا که چند سال قبل بازنشسته شده بود و از طرفی جانباز 70 درصد بود واز مشکل جسمانی وزانو رنج می برد، به همین خاطر با اعزام او به سوریه مخالفت می کردند.از هر طریقی سعی می کرد که به منطقه اعزام شود تا اینکه از طریق یکی از دوستان خوزستانی قدیم واصرار بیش از حد، موفق به این کار شد. سردار سیاح در سوریه چه مسئولیتی را بر عهده داشت؟ پدر به سوریه اعزام شد اما در آنجا به او مسئولیتی داده نشد .او نیز چیزی نگفت وچون تکلیف گرایی یکی از ویژگی های مهم پدر بود به خدمت ادامه داد و فرمانده دسته شد. این اتفاق قطعا برای هر فرمانده ای یک توهین محسوب می شود که پس از سال ها خدمت وتجربه فرمانده دسته شود ولی باز اعتراضی نکرد و تحت فرماندهی یک جوان 35 ساله قرار گرفت وکار کرد. بعد از سفر دوم بود که آنها به قابلیت های بالای نظامی او پی بردند. پس از شناختن وی، نیروهای مجاهد عراقی را در اختیارش قرار دادند تا به آنها آموزش دهد. از دیدار پدرتان با رهبر معظم انقلاب بگوئید در سفر اخیر که پدر به ایران بازگشته بود توفیقی نصیب شد تا به دیدار رهبر معظم انقلاب بروند واولین وآخرین دیدار پدر با ایشان انجام شد . در همان دیدار از «معظم له» خواست که برای شهادتش دعا کند. یکی از دوستان که در این دیدار با پدرم همراه بود می گفت قصد داشتم از رهبر معظم انقلاب درخواست کنم تا در یک حکم ولایی او را از حضور در جبهه سوریه معاف کند زیرا ما در جبهه فرهنگی احتیاج فراوانی به حضور او داشتیم اما متاسفانه فراموش کردم این موضوع را از رهبر معظم انقلاب درخواست کنم. صحبت پایانی همه خانواده مطمئن بودیم که پدر به شهادت می رسد مخصوصا در سفر آخر به برادرم گفتم که پدراینبار شهید می شود. چیزهایی را که در زندگی نامه شهدا می خواندم وباور کردن آنها برایم سخت بود اتفاق افتاده است واین وظیفه ام را سنگین تر می کند تا شروع به شناختن پدر کنم. در این راستا مشغول تولید یک کار مستند و کتاب در مورد او هستیم. مهم ترین وظیفه برای ما که حرف همیشگی پدرم بود دوری از شعار وتاکید بر عمل کردن بود. پدرم به کمتر از شهادت فکر نمی کرد.   

برچسب‌ها