به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، بیست و هفتم فروردینماه سال ۱۳۷۸، روز یگانگی شاعری است با جهان ناب و رویایی شعرهای کودکانهاش. روزی که شاعر آن کودکانهها، خود شعر شد و به دنیایی پیوست کران گرفته درآنسوی ترسها، تردیدها، حرصها و حسدها... دنیایی همه رنگ و راز و همه معصومیت و مهر. بانو «پروین دولتآبادی» در چنین روزی به جاودانگی شعرهایش شد.
همه چیز از بازدید از یک پرورشگاه شروع شد
پروین دولتآبادی شاعر و از بنیانگذاران شورای کتاب کودک در سال ۱۳۰۳ در اصفهان به دنیا آمد. او در سبکهای گوناگونی مانند غزل، قصیده، مثنوی و شعر نو توانا بود اما بیشترین شهرت وی به دلیل اشعاری است که برای کودکان سروده و در کتب درسی مدارس به چاپ رسیده است.
فخرگیتی مادر پروین فرهنگی و مدیر مدرسه ناموس و پدرش حسامالدین دولتآبادی رئیس اداره اوقاف اصفهان بود. او ابتدا به مدرسه ناموس در اصفهان رفت اما بعد به همراه خانوادهاش به تهران نقل مکان کرد. دوره ابتدایی را در دبستان نوروز به پایان برد. پروین سالهای اولیه دبیرستان را در مدرسه نور و صداقت که آموزگاران انگلیسی داشت گذراند و سالهای بعد را در مدرسه آمریکایی نوربخش تحصیل کرد.
پس از دبیرستان تصمیم داشت تحصیل را در رشته نقاشی و مجسمهسازی در دانشکده هنرهای زیبا ادامه دهد و چند جلسه هم در دانشگاه شرکت کرد اما بازدید از یک پرورشگاه مسیر او را عوض کرد. پرورشگاه متعلق به شهرداری تهران بود و پدرش ریاست کل آن را برعهده داشت. خواهرش مهین نیز اداره بخش شیرخوارگاه آن پرورشگاه را بر عهده داشت. پروین تصمیم گرفت به سرپرستی و تربیت کودکان پرورشگاه بپردازد. در پرورشگاه، شعرهایی که برای کودکان سرود بسیار مورد توجه آنان قرار گرفت.
شعر «پروین» در ترازو
نخستین مجموعه شعر او با نام شورآب در ۱۳۴۹ش منتشر شد. در ۱۳۵۲ش، مجموعه آتش و آب را به چاپ رساند. در سال ۱۳۶۹، مجموعه گل را بشناس کودک من و قصه منظوم مرغ سرخ پاکوتاه را منتشر کرد. در ۱۳۷۳، اثری با عنوان بر قایق ابرها را منتشر کرد؛ این اثر بیش از چهارصد شعر او را از ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵ش دربرداشت که اغلب آنها پیشتر در مجله پیک چاپ شده بودند.
برای برخی از این اشعار، آهنگهایی ساخته شد که بسیار مشهورند دولت آبادی در زمینه ادبیات کودکان جزوه هایی مصور منتشر کرد؛ یکی از آنها با عنوان گل بادام (۱۳۶۸) برنده جایزه شعر شورای کتاب کودک شد. شعر او، به ویژه سروده های مجموعه گل بادام، مملو از نگاه ساده و کودکانه، و درعین حال عمیق، به زندگی و پدیدههای آن است؛ این نگاه بازتاب معصومیت و تجربه و مواجهه آن دو باهم است.
او برخلاف برخی دیگر از شاعران کودک، زبان پند و اندرز را به کار نگرفته، بلکه مخاطب را به دیدن و چگونه دیدن و کودکانه دیدن فرا خوانده است. هنگامی که دولت آبادی به شعر گفتن برای کودکان پرداخت، کوشید کلام ساده اش جوهر شاعرانه داشته باشد.
اشعار او با بهره گیری از زندگی ملموس کودکان و طبیعت و وزنهای ساده عروضی و هجایی همواره پیامی برای زندگی کودکان دربرداشت. دولت آبادی به شاعر کودکان شهرت یافت و برخی از اشعارش در کتابهای فارسی دوره دبستان به چاپ رسید و در حافظه چند نسل از کودکان ایرانی ماندگار شد اما او فقط شاعر کودک نیست. بانو پروین پیش از آنکه برای کودکان شعر بگوید، توانمندی خود را در سرودن انواع شعر فارسی نشان داد و علاوه بر قالبهای سنّتی، شعرهای آزاد دلنشینی هم سرود. غزلیات وی بسیار خوش آهنگ، منسجم، لطیف و دلنشین است.
مجموعهای از غزلیات، قصاید، مثنوی ها، رباعیات، ترانه ها، قطعات و اشعار نوی دولت آبادی با عنوان مهرتاب در ۱۳۷۸ش به چاپ رسید. در ۱۳۸۲ نیز سه مجموعه از غزلیات، مثنوی ها و شعرهای نوی او به ترتیب با عنوان هلال نقره ای، بلورین جامه انگور، و شهر سنگی منتشر شد. او در شعر، «پری» تخلص می کرد.
دولتآبادی از بنیادگذاران اصلی شورای کتاب کودک بود. او با وجود خدمات فرهنگی بسیار، با فروتنی خود را معلمی ساده معرفی میکرد که همواره به منظور پیشرفت کودکان یا سوادآموزی به بزرگسالان فعالیت کرده است.
این شاعر کودکان در گفتوگوی کوتاهی حدود شش سال و نیم پیش از مرگ خود، در پاسخ به این پرسش که تا چه حد شعر خود را زنانه میداند، چنین گفته است: «شعر شاعر زاییدۀ بهتمام معنا گذارِ زندگی فردیِ او است. مگر ممکن است، زنی شعر بسازد و شعرش زنانه نباشد؟ بههرحال شاعر مکنونات حیاتی خود را و گذار زندگی شخصی خود را توصیف میکند. حالا برخی از زنانِ شاعر شعر خود را زنانهتر بیان میکنند و برخی دیگر کمتر. اما شاید به آن مفهومی که پرسیدید، شعر من زنانه نباشد.
زندگانی از من خواست، در کمی، فزودن را
خلقت از تنِ من جست رمز و رازِ بودن را
گفتمش که تا داند لطفِ زندگی با ماست
زن شدن زبونی نیست، این ز خود شدن والاست
طعنه ای است گر گویند زن فریبِ آدم داد
زن چراغِ بینش بود، روشنی به عالم داد
زن کلامِ اول بود دفترِ رهایی را
آستانِ عزّت بود خلوت خدایی را»
این بانوی شاعر همچنین در ادامه این گفتوگو در بیانِ دیدگاه خویش درباره شاعرانِ زن معاصر گفته است: «پروین اعتصامی در مرتبه شعریِ خود، یکی از درخشانترین چهرههای شعر بود»
گزیده ای از شعرهای شخصی «پروین»
«سینه تنگ است، بگو عرصه فریاد کجاست؟
راهِ بیرون شدن از ظلمتِ بیداد کجاست؟
زندگی آیه شومی است، غم آوازه مرگ
پادزهری که بَرَد هستیام از یاد کجاست؟
بانگِ این طبلِ تهی، مردهدلان را خوش باد
نغمه نای من، آن گمشده در باد کجاست؟»
همچنین شعر زیر برای خیلیها یادآور دوران کودکی است:
«نرمنرمک دل از آن شور نهانی افتاد
عاقبت بر دلم آن «افتد و دانی» افتاد
بر پرندِ رُخم از خطّ غم افتاد شکست
نقش آن قصه که خواندن نتوانی افتاد
پای سست آمد و پشت از غم ایام خمید
و آن سهی سروِ خرامان ز روانی افتاد
زین مِیِ کهنه دگر جوشش مستی مطلب
کاین دلِ خونشده از شور جوانی افتاد...».
خاطره بازی کودکیهای چند نسل با شعر «پروین»
شعرهای پروین دولتآبادی، سرشار از رنگ و تصویر و لحظه های ناب شاعرانه است. سیلان عواطف زلال شعری و بازتاب روح کودکانگی به شعر او صمیمیت و تشخصی ویژه و منحصر به فرد می بخشد که آن را در جایگاهی اثرگذار و جریات ساز و الهام بخش و الگویی برای شاعران پس از خود و شاعران حوزه کودک و آموزش کودک و نوجوان قرار می دهد. با هم بخشی از این شعرها را مرور میکنیم:
بهار آمد، گل آمد
نسرین و سنبل آمد
گلهای سرخ و زیبا
در باغ خانهی ما
چشمها را باز کردند
با خنده ناز کردند
بنفشه دسته دسته
کنار جو نشسته
در روز آفتابی
در آسمان آبی
پرندهی خوش آواز
پر زد و کرد پرواز
بهار آمد، گل آمد
نسرین و سنبل آمد.
یکی از امتیازات و ویژگیهای شعر بانو پروین، ایجاد افقی برای آشنایی و ارتباط حسی مخاطب کودک با طبیعت و ترسیم زنده، شفاف و شاعرانه پدیده های طبیعی به شکلی ساده و کودکانه و باورپذیر و سخت محسوس و ملموس برای کودکان و ترسیم جهانی رنگین و رویایی است؛ به عنوان نمونه:
پروانه رنگ رنگ زیبا
بازآمده ای به خانه ما
درگوشه پنجره نشینی
تا باغ قشنگ را ببینی
مهمان قشنگ رنگ رنگم
همبازی کوچک قشنگم
امروز که غنچههای زیبا
لبخند زند به صورت ما
من می کنم این دریچه را باز
پروانه من در آبه پرواز
او در عین حال آغازگر طرح مفاهیم معنوی در شعرهای کوکانه هم هست با شعرهایی از ایندست:
با این دو دست کوچکم
دست می برم پیش خدا
با دل پاک و روشنم
دعا کنم، دعا، دعا
آهای خدا، خدا، خدا
بشنو دعاهای مرا
دعا برای مادرم
دعا به شادی بابا
به خانهها صفا بده
به جان ما وفا بده
و با این شعر که خیلی ها با آن خاطره داریم، این یادنگاشت را به پایان میبریم:
باد سرد آرام بر صحرا گذشت
سبزهزاران، رفتهرفته، زرد گشت
تکدرخت نارون شد رنگرنگ
زرد شد آن چتر شاداب و قشنگ
برگ برگ گل به رقص باد ریخت
رشتههای بیدبُن از هم گسیخت
چشمه کمکم خشک شد، بیآب شد
باغ و بستان ناگهان در خواب شد
کرد دهقان دانهها در زیر خاک
کرد کوته شاخه ی پیچان تاک
فصل پاییز و زمستان میرود
بار دیگر چون بهاران میشود
از زمین خشک میروید گیاه
چشمه جوشد، آب میافتد به راه
برگ نو آرد درخت نارون
سبز گردد شاخساران کهن
گل بخندد بر سر گلبوتهها
پر کند بوی خوش گل باغ را
باز میآید پرستو نغمه خوان
باز میسازد در اینجا آشیان
یاد این بانوی نیکوکار و خیراندیش، که زندگی و کلماتش را وقف کودکان کرد، گرامیمیداریم و به ازای تک تک کلماتی که با آن برای بچههای چندنسل این سرزمین، خاطره و خیال ساخت، به روان پاکش درود میفرستیم...
نظر شما