کد خبر 283385
۴ آذر ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۴

حیات گزارش می‌دهد

آزادی بی‌قید؛ بی‌پناهی بی‌سابقه/ سبک‌زندگی‌هایی که روابط انسانی را تهی کردند!

آزادی بی‌قید؛ بی‌پناهی بی‌سابقه/ سبک‌زندگی‌هایی که روابط انسانی را تهی کردند!

در سال‌های اخیر، شعار «آزادی فردی» به یکی از پرکاربردترین مفاهیم سبک زندگی غربی تبدیل شده است؛ شعاری که به ظاهر جذاب به نظر می‌رسد اما در عمل، خانواده را تضعیف و نسل تازه‌ای از انسان‌های تنها، افسرده و بی‌پناه را ایجاد کرده؛ آنچه روزی «آزادی» نامیده شد، امروز به سردرگمی هویتی و فروپاشی رابطه‌های پایدار رسیده است.

پایگاه خبری حیات - شهین مردانی؛ در دو دهه اخیر، جوامع انسانی با سرعتی بی‌سابقه درحال تغییرند. تحولاتی که زمانی تنها در کتاب‌ها و نظریه‌های اجتماعی مطرح می‌شد، امروز در زندگی روزمره مردم آمریکا و اروپا دیده می‌شود. یکی از مهم‌ترین این تغییرات، فاصله گرفتن انسان از مفهوم سنتی خانه، خانواده و مسئولیت‌های مشترک است. آنچه روزگاری ارزش اساسی یک جامعه محسوب می‌شد، اکنون برای بخش زیادی از نسل جوان آنها تبدیل به «قید و بند» شده است. بسیاری از غربی‌ها خود را در مسیری می‌بینند که در آن، «آزادی فردی» نه‌تنها شعار اول، بلکه معیار تصمیم‌گیری در همه عرصه‌های زندگی شده است.

شعار آزادی فردی، زمانی معنایی مثبت داشت و به‌عنوان فرصتی برای رشد انسان، اصلاح نابرابری‌ها و گسترش حق انتخاب مطرح می‌شد، اما این مفهوم در سال‌های اخیر دچار دگرگونی معنایی شده و از یک ارزش انسانی، به شکل افراطی آن یعنی «رهایی از هر نوع پیوند، تعهد و مسئولیت» رسیده است. پیامد چنین تغییری چیزی جز شکل‌گیری نوعی زندگی پراکنده، بی‌ریشه و کوتاه‌مدت نیست. در این مدل جدید، فرد همیشه در حال حرکت است؛ از رابطه‌ای به رابطه دیگر، از تجربه‌ای به تجربه دیگر، از شهری به شهری دیگر. اما در لایه‌های پنهان‌تر این سبک زندگی، احساس تعلّق‌زدایی و بی‌پناهی به‌شدت دیده می‌شود.

در بسیاری از کشورهای غربی، ارزش‌هایی که صد سال پیش بدیهی به نظر می‌رسید، مانند ازدواج پایدار، فرزندآوری، و شبکه حمایتی خانواده اکنون به انتخاب‌هایی «اختیاری» و حتی «غیرضروری» تبدیل شده‌اند. سبک‌های جدید زندگی که تحت عنوان آزادی فردی معرفی می‌شوند، از هم‌باشی بدون تعهد گرفته تا ازدواج هم‌جنس‌ها و روابط موقتی، به‌طور رسمی پذیرفته شده‌اند و حتی در برخی رسانه‌ها ترویج می‌شوند.

اما مسئله اصلی اینجاست: آیا این آزادی، انسان را خوشبخت‌تر کرده است؟ آیا این رهاییِ بدون مرز، توانسته کیفیت زندگی را بالا ببرد؟ یا برعکس، انسان را بیش از گذشته دچار اضطراب، تنهایی و بحران هویت کرده است؟

شواهد اجتماعی و تجربیات روزمره به وضوح نشان می‌دهند که انسان امروز، در میان سروصدای تبلیغاتی آزادی مطلق، بیش از گذشته خسته، تنها و درمانده است. شبکه‌های اجتماعی پر از عکس‌های خوش‌رنگ و لبخندهای تصنعی‌اند، اما آمار افسردگی، خودکشی، جدایی و بی‌ثباتی عاطفی، تصویری کاملاً متفاوت ارائه می‌دهد. بسیاری از افراد که روزی برای فرار از محدودیت‌های خانواده قدم به این مسیر گذاشتند، اکنون در میانه راه متوجه شده‌اند که چیزی را از دست داده‌اند که هیچ چیز جای آن را نمی‌گیرد: پشتوانه‌ای واقعی و رابطه‌ای پایدار.

این گزارش تلاش دارد با نگاهی ساده نشان دهد که چگونه «آزادی بی‌حد»، در ظاهر جذاب اما در باطن پرهزینه، سبب شده انسان امروز بیش از هر زمان دیگری از خود، خانواده و جامعه فاصله بگیرد. با بررسی نمونه‌های واقعی از تغییرات سبک زندگی و پیامدهای آن در غرب سعی می‌کنیم تصویر روشن‌تری از این بحران پنهان ارائه دهیم؛ بحرانی که اگر جدی گرفته نشود، می‌تواند بنیان‌های اجتماعی را بیش از پیش تضعیف کند.

آزادی یا رهایی از مسئولیت؟

آزادی فردی در اروپا با شتابی بی‌سابقه گسترش یافت. جوانان و بزرگسالان دیگر به محدودیت‌ها و انتظارات سنتی جامعه چندان پایبند نیستند؛ آن‌ها ترجیح می‌دهند سبک زندگی‌ای را انتخاب کنند که ساختار اجتماعی قدیمی را به چالش بکشد. این آزادی گسترده، اگرچه برای بسیاری نمادی از پیشرفت به حساب می‌آید، اما وجه تاریکی نیز دارد: بسیاری را از تعهدات خانوادگی، مسئولیت‌های اخلاقی و پیوند جمعی جدا کرده است. در گذشته، خانواده مرکز زندگی بود؛ نقطه‌ای که در آن عشق، حمایت عاطفی و همکاری نسل‌ها شکل می‌گرفت. اکنون، این نقطه کانونی در حال متلاشی شدن است.

نسلی که از سنت‌ها فاصله گرفته، با گزینه‌های بیشتری روبروست، اما بار تصمیم‌گیری نیز سنگین‌تر شده است. آزادی معنایش این است که می‌توان انتخاب کرد، اما این انتخاب خود بار مسئولیتی دارد که گاهی افراد را فرسوده می‌کند. وقتی تعهدهای خانوادگی کم‌رنگ می‌شوند، احساس تعلق و امنیت نیز کاهش می‌یابد. بسیاری دیگر نمی‌خواهند یا نمی‌توانند به خانواده سنتی تکیه کنند و بدین ترتیب ساختار حمایتی که پیش‌تر بسیاری از مشکلات عاطفی را پوشش می‌داد، ناپدید می‌شود.

تحقیقات اجتماعی نشان می‌دهد که در جوامع بسیار فردگرا، علی‌رغم استقلال ظاهری زیاد، خطر تنهایی همچنان بالاست. بر اساس داده‌هایی از European Social Survey، زندگی تنها یکی از عوامل مهم احساس انزوا و تنهایی است؛ اما اثر آن برای کسانی که فردگرا هستند، متفاوت است. بنابراین، انتخاب زندگی مستقل ممکن است از نظر شخصی جذاب باشد، اما از نظر اجتماعی و روانی هزینه‌هایی دارد که نباید نادیده گرفته شوند. آزادی به معنای رهایی از هر تعهد نیست؛ بلکه گاهی به معنای رهایی از ساختارهای حمایتی است که پیش‌تر امنیت فردی را تضمین می‌کردند.

آزادی فردی در اروپا، اگرچه به‌ظاهر یک ارزش پیشرفته و مترقی است، اما در بسیاری از موارد به معنای رهایی از مسئولیت‌های اجتماعی و خانوادگی شده است. وقتی افراد گزینه‌های زندگی متعددی دارند و تعهدات سنتی کم‌رنگ می‌شود، بسیاری احساس می‌کنند که آزادی به بهای تنهایی تمام می‌شود. تحقیقات نشان می‌دهد که در میان جوامع با سطح بالای فردگرایی، زندگی مستقل (living alone) افزایش یافته است، اما این استقلال ظاهری با افزایش احساس انزوا و تعلق کمرنگ همراه است.

همچنین تغییر فرهنگی به سمت ارزش‌های پس‌مادی (مانند آزادی بیان، خودبیان‌گری و خودمختاری) به کاهش اولویت ارزش‌های جمعی و مسئولیت اجتماعی منجر شده است. در چنین بستری، افرادی که پیش‌تر جامعه و خانواده را به‌عنوان پشتیبان عاطفی می‌دیدند، اکنون بدون آن تکیه‌گاه زندگی می‌کنند. این وضعیت، مخصوصاً برای جوان‌هایی که از خانواده جدا شده‌اند یا نوع زندگی‌شان با سنت‌ها همخوانی ندارد، باری سنگین است؛ آزادی ممکن است ارزان به‌دست بیاید اما حفظ آن دشوار باشد.

در نتیجه، آنچه در ظاهر دستاوردی بزرگ به حساب می‌آید آزادیِ کامل برای انتخاب سبک زندگی در واقع می‌تواند به گسستی عاطفی، ضعف همبستگی جمعی و کاهش حمایت خانوادگی منجر شود. اروپا را باید در این نقطه به بازاندیشی دعوت کرد: آیا می‌توان آزادی فردی را حفظ کرد بدون از بین رفتن شبکه‌های حمایتی که پیش‌تر به زندگی معنا و امنیت می‌دادند؟

به علاوه، تغییر نگرش فرهنگی در اروپا به سمت «ارزش‌های پس‌مادی» نیز در این روند نقش مهمی دارد. با افزایش رفاه، تحصیلات و امنیت اقتصادی، ارزش‌هایی مانند خودبیان‌گری، آزادی بیان و خودمختاری اولویت یافته‌اند، در حالی که تعهد به جامعه و ارزش‌های جمعی کمتر مطرح می‌شود. این تغییر فرهنگی، اگرچه به رشد فردگرایی کمک کرده، اما هم‌زمان انسان‌ها را در معرض آسیب تنهایی و بی‌پناهی اجتماعی قرار می‌دهد؛ چراکه در جامعه‌ای که اولویت بر فرد است، شبکه‌های جمعی ضعیف‌تر عمل می‌کنند.

در نتیجه، آزادی بی‌حدی که به‌عنوان رویا و نماد پیشرفت فردی نمایان می‌شود، ممکن است در عمل به رهایی از مسئولیت‌های جمعی منجر شود؛ رهایی‌ای که برخی را در خلأ فردگرایی تنها می‌گذارد و شبکه‌های حمایتی قدیمی را فروریخته‌تر می‌کند. اروپا امروز با چالش عمیقی روبروست: چگونه می‌توان ارزش آزادی را حفظ کرد، بدون اینکه تعهد جمعی و مسئولیت اجتماعی قربانی شود؟

سبک زندگی‌های رسمی اما بی‌ثبات

تغییرات سبک زندگی در اروپا، نه در حاشیه بلکه در مرکز زندگی اجتماعی قرار دارند. هم‌باشی قانونی، ازدواج هم‌جنس‌ها و روابط موقتی، امروز دیگر تابو نیستند و در برخی کشورها رسمیت یافته‌اند. این چیزی نیست که فقط رسانه‌ای باشد؛ قوانین تغییر کرده‌اند و این گزینه‌ها برای زندگی شخصی به انتخابی رایج تبدیل شده‌اند. وقتی این زندگی‌ها رسمیت می‌یابند، چالش‌های عاطفی و اخلاقی نیز پدیدار می‌شوند که جامعه را به سمت و سوی تباهی پیش می‌برند.

ازدواج هم‌جنس‌ها که طی دو دهه اخیر در برخی کشورهای غربی رسمیت یافته، یکی از بحث‌برانگیزترین نمودهای سبک زندگی مبتنی بر «آزادی بی‌حد» است. موضوعی که ابتدا از دل جنبش‌های فرهنگی کوچک آغاز شد، اما پس از سال‌ها تبلیغات فشرده رسانه‌ای و فشارهای حقوقی، امروز به قانون رسمی بعضی دولت‌ها تبدیل شده است. این پدیده، برخلاف آنچه حامیانش ادعا می‌کنند، تنها یک «انتخاب شخصی» نیست؛ بلکه تغییری ساختاری است که می‌تواند بنیان اخلاقی، اجتماعی و هویتی جوامع را دگرگون کند.

در حالی که سبک زندگی‌هایی مثل هم‌باشی قانونی یا ازدواج هم‌جنس‌بازان به رسمیت قانونی در اروپا و بخش‌هایی از جهان رسیده‌اند، پژوهش‌ها نشان می‌دهند که رسمیت قانونی به معنای امنیت عاطفی یا پایداری کامل نیست. یکی از مهم‌ترین چالش‌ها، نرخ جدایی یا طلاق در میان زوج‌های هم‌جنس است. برای مثال، در فنلاند، طبق آمار Statista، تعداد طلاق‌ها در میان زوج‌های هم‌جنس در سال‌های اخیر بالا بوده است؛ در سال ۲۰۲۴، از ازدواج‌های هم‌جنس ثبت‌شده، طلاق در میان زنان (زوج زن ـ زن) بیشتر از مردان گزارش شده است.

همچنین، مطالعات بین‌المللی نشان داده‌اند که خشونت در روابط هم‌جنس (IPV – Intimate Partner Violence) دست‌کمی از خشونت در روابط دگرجنس ندارد. در یک مرور تحلیلی، پژوهشگران نتیجه گرفته‌اند که خشونت میان شرکای هم‌جنس می‌تواند «هم‌سطح یا اندکی بیشتر» از خشونت میان شرکای دگرجنس باشد. علاوه بر این، گزارش‌های ILGA-Europe نشان می‌دهد که زنان دوجنس‌گرا یا بایسکشوال در برخی جوامع بیشتر در معرض خشونت خانگی هستند.

این آمارها نشان می‌دهند که در روابط موقتی، خارج از چهارچوب اخلاق و سنت‌ها و بدون تعهد عمیق یا پشتیبانی ساختاری، احتمال بروز تنش، سوء‌رفتار یا فروپاشی رابطه بیشتر می‌شود. این وضعیت برای افراد بسیار آسیب‌پذیر است و نشان‌دهنده تناقضی جدی بین آزادی قانونی و امنیت روانی است.

این سبک زندگی‌ها تأثیرات فرهنگی و اخلاقی گسترده‌ای دارند. وقتی روابط خارج از قاعده، عادی می‌شوند، هنجارهای سنتی درباره خانواده، ازدواج و تعهد تغییر می‌کند. تعهد طولانی‌مدت، وفاداری و مسئولیت‌پذیری عاطفی که زمانی پایه زندگی مشترک بود، از بین می‌رود. در نتیجه، اروپای مدرن شاهد نوعی «رسمیت بی‌ثبات» است؛ رسمیتی که دنبال مهر تایید به هر فسادی است که در لباسی به اسم آزادی تن می‌شود.

تبعات فرهنگی و اخلاقی تنهایی گسترده

پیامد ترکیبی آزادی بی‌حد و سبک زندگی‌های نوآورانه در اروپا، به وضوح در پدیده تنهایی گسترده دیده می‌شود. این تنهایی فقط یک احساس فردی نیست، بلکه به یک چالش ساختاری و فرهنگی تبدیل شده است. وقتی پیوندهای خانوادگی سنتی ضعیف و تعهدات جمعی کم‌رنگ‌تر می‌شوند، بسیاری از افراد دیگر نمی‌توانند به شبکه‌های حمایتی قدیمی تکیه کنند. این گسست فرهنگی و اجتماعی، احساس بی‌پناهی را تقویت می‌کند و فضای زندگی را تبدیل به میدانی می‌کند که در آن افراد، هرچند آزاد، اما در خلای معنایی و عاطفی زندگی می‌کنند.

از نظر جمعی، یکی از بزرگ‌ترین پیامدها تضعیف هنجارهای اخلاقی است. الزامات اخلاقی مانند وفاداری، تعهد و مفاهیم سنتی خانواده ممکن است فراموش شوند یا تغییر کنند. در چنین فرهنگی، مفهوم وفاداری از معنا خالی می‌شود و ریشه‌های عمیق آن از بین می‌رود و تجربه عاطفی سطحی‌تر می‌شود. این امر می‌تواند به احساس تهی بودن منجر شود، چرا که افراد رابطه‌های عمیق و پایدار کمتری دارند و به همین دلیل احساس تعلق واقعی نیز کاهش می‌یابد.

به علاوه، تنهایی گسترده ممکن است به معنای بحران هویتی باشد. بسیاری از افراد، به ویژه جوانان، با سوالاتی عمیق دربار «من کی هستم؟»، «چرا اینجا هستم؟» و «چگونه زندگی‌ام معنا دارد؟» روبرو هستند. در گذشته، خانواده، سنت و دین پاسخ‌هایی فراهم می‌کردند؛ اما امروز، در فضای فردگرایی مدرن، این منابع معنا ممکن است ضعیف‌تر شده باشند یا برای همه قابل اتکا نباشند. این خلا هویتی، همراه با انزوای اجتماعی، می‌تواند به سردرگمی اخلاقی و معنایی منجر شود، چرا که افراد نمی‌دانند چه تعهداتی دارند یا چرا باید رابطه‌ ایجاد کنند.

وجود این تنهایی ساختاری، به‌نوبه خود، بار بر سیستم‌های اجتماعی وارد می‌کند. تحقیقات موجود نشان می‌دهند که منزوی بودن اجتماعی می‌تواند به مشکلات سلامت روانی، کاهش کیفیت زندگی و حتی هزینه‌های اقتصادی برای جوامع منتهی شود. گزارش‌های اروپایی نیز حاکی از آن است که افزایش تعداد خانه‌هایی که افراد به تنهایی در آن زندگی می‌کنند و استفاده گسترده از فناوری‌های دیجیتال برای ارتباط، وضعیت تنهایی را تشدید کرده است.

یکی از تبعات جدی آزادی بی‌حد و سبک زندگی‌های خارج از قاعده، تشدید تنهایی جمعی و انزوای روانی است؛ تحقیقات اتحادیه اروپا نشان می‌دهند که بیش از یک سوم افراد باسبک زندگی هم‌باشی در یک نظرسنجی، به فکر خودکشی بوده‌اند. در گزارش TEPSA نیز آمده که افراد همجنس‌گرا بیش از حد متوسط جامعه ریسک افسردگی، فکر خودکشی و آسیب‌پذیری روانی دارند؛ در برخی مطالعات، افرادی که حمایت خانوادگی نداشته‌اند تا ۱۴ برابر بیشتر احتمال تلاش خودکشی داشته‌اند.

آمار دقیق‌تر از پژوهش‌های روان‌پزشکی نشان می‌دهد که در جمعیت همجنس‌گرا، نرخ تلاش خودکشی و مشکلات افسردگی می‌تواند تا ۲ تا ۱۷ برابر بیشتر باشد. همچنین، مطالعه‌ جدیدتری گزارش کرده که در میان دانشجویان همجنس‌گرا/دوجنس‌گرا، بیش از ۵۳ درصد در ماه گذشته افکار خودکشی داشته‌اند و ۷۶ درصد در طول عمرشان چنین افکاری را تجربه کرده‌اند.

علاوه‌بر این، افراد LGBTIQ در اروپا با خشونت ناشی از نفرت (hate-motivated violence) نیز مواجه هستند. بر اساس گزارش آژانس حقوق بنیادی اتحادیه اروپا (FRA)، بیش از یک در ده نفر از این افراد تجربه خشونت جسمی در پنج سال گذشته را گزارش داده‌اند. در گزارش ILGA-Europe نیز موارد تجاوز، سوء‌رفتار فیزیکی و قتل به انگیزه نفرت جنسی گزارش شده است.

آزادی قانونی و زندگی بدون قید سنتی، در بسیاری موارد به تنهایی عمیق، بحران هویتی و آسیب‌پذیری اخلاقی منجر شده است.

فراتر از این، پیامدهای اخلاقی نیز عمیق‌تر است: وقتی جامعه‌ای بیشتر به فردگرایی متمایل می‌شود، مسئولیت جمعی کاهش می‌یابد و همبستگی اجتماعی تضعیف می‌شود. در نتیجه، تنهایی نه فقط یک مسأله فردی، بلکه تهدیدی برای انسجام فرهنگی، همبستگی اجتماعی و اخلاق جمعی است. در بسیاری از این کشورها، خانواده سنتی تقریباً از بین رفته است. ازدواج به حاشیه رفته، رابطه‌های کوتاه‌مدت جایگزین شده و فرزندآوری به کم‌ترین حد ممکن رسیده است. نتیجه؟ بحران جمعیتی، بسته شدن مدارس به دلیل نبود کودک، افزایش سالمندان بدون مراقب، مالیات‌های سنگین برای تأمین هزینه خدمات اجتماعی و بالا رفتن نرخ افسردگی. این کشورها امروز به‌طور جدی احساس می‌کنند که با «جامعه‌ای خسته و پیر» مواجه‌اند؛ جامعه‌ای که انرژی و نشاط یک نسل تازه را ندارد.
متأسفانه، همان الگوها با سرعت زیاد از طریق رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی به کشورهای دیگر منتقل می‌شود.

اروپا میان آزادی و تنهایی: هشدار فرهنگی و اجتماعی

آزادی فردی در غرب بدون چارچوب‌های فرهنگی، دینی، اخلاقی و حمایتی به رهایی از تعهدات جمعی و مسئولیت‌های انسانی منجر شده است. در قاره‌ای که گزینه‌های سبک زندگی متنوع به رسمیت شناخته شده‌اند و سبک‌های نو مثل هم‌باشی قانونی یا ازدواج هم‌جنس‌گرایان به بخشی از واقعیت اجتماعی بدل شده‌اند، بسیاری از افراد احساس می‌کنند که آزادی انتخاب دارند، اما در عین حال پشتوانه عاطفی و امنیتی کاملی برایشان وجود ندارد.

نسلی که با شعار آزادی رشد کرده، امروز با عواقب تنهایی ساختاری مواجه است: پیوندهای خانوادگی و جمعی که زمانی محکم بودند، فروریخته‌اند؛ هنجارهای اخلاقی که مسیر رابطه را مشخص می‌کردند، دچار تغییر گسترده شده‌اند؛ و شبکه‌های حمایت اجتماعی قدیمی، جای خود را به فضای فردگرایی داده‌اند. در چنین شرایطی، بسیاری از شهروندان، به ویژه جوان‌ترها، در جستجوی معنا، تعلق و هویت‌اند اما در خلایی تهی از امنیت عاطفی و معنوی سرگردان شده‌اند.

این وضعیت، پیامدهای فردی و جمعی بلندمدتی دارد: از سوی فردی، افزایش احساس تنهایی، اضطراب، سردرگمی اخلاقی و کمبود معنا در زندگی؛ اگر اروپا می‌خواهد از این بن‌بست عبور کند، باید به دنبال تعادلی باشد، تعادلی که آزادی فردی را محترم بدارد، اما همبستگی جمعی، مسئولیت اخلاقی و حمایت اجتماعی را نیز بازسازی کند.

تعادل چنین جامعه‌ای، نیازمند بازاندیشی جدی است: بازتعریف خانواده، بازبینی ارزش اخلاقی در روابط، تقویت نهادهای اجتماعی و فرهنگی که بتوانند فضای مناسبی برای تعلق، اعتماد و پایداری عاطفی فراهم کنند. در غیر این صورت، صرف داشتن آزادی، برای بسیاری به معنای زندگی‌ای آزاد اما بی‌پناه خواهد بود؛ نسلی که هرچند آزاد است، عملاً ترک شده در یک دنیای سرد و معنابَر

Dysfunctional family Images - Free Download on Freepik

اکنون که به تصویر کلی وضعیت نگاه می‌کنیم، می‌بینیم آنچه امروز «آزادی فردیِ بی‌حد» نامیده می‌شود، در بسیاری موارد نتیجه‌ای کاملاً برعکسِ ادعاها داشته است. قرار بود انسان را رها کند، اما او را تنها کرد. قرار بود خوشبختی بیاورد، اما اضطراب و بی‌پناهی به‌دنبال داشت. قرار بود انسان را از قیدهای بیرونی آزاد کند، اما او را در قید تنهایی، ناامنی عاطفی و بی‌ثباتی روحی گرفتار ساخت.
جامعه‌ای که روابط موقتی، هم‌باشی، بی‌تعهدی و قطع پیوندهای خانوادگی را «عادی» کند، در ظاهر آزادتر می‌شود؛ اما در باطن، آرام‌آرام از سرمایه‌های عاطفی، اخلاقی و اجتماعی تهی می‌گردد. این تهی‌شدن ابتدا نامرئی است؛ کسی آن را نمی‌بیند. اما با گذشت زمان، نشانه‌ها آشکار می‌شود:افزایش افسردگی، بی‌معنایی، سردرگمی هویتی، کاهش ازدواج، بحران جمعیت، تنهایی گسترده و ضعف مسئولیت‌پذیری در نسل‌ها.
فراموش نکنیم که خانواده، نخستین و مهم‌ترین نهاد شکل‌دهنده «انسان سالم» است. اگر این نهاد تضعیف شود، اگر روابط عاطفی از شکل پایدار خارج شود، اگر همه چیز به «انتخاب لحظه‌ای» تبدیل شود، جامعه عملاً پشتوانه خود را از دست می‌دهد. هیچ سیاست‌گذاری، هیچ فناوری، هیچ آزادی ظاهری و هیچ نظام اقتصادی نمی‌تواند جای پیوند عمیق و پایدار خانواده را بگیرد.
مسئله فقط فرد نیست؛ مسئله «نسل آینده» است. نسل‌هایی که قرار است سازنده آینده باشند، امروز در محیطی بزرگ می‌شوند که ثبات عاطفی در آن کم‌رنگ است، نقش والدین در آن تضعیف شده و میان نسل‌ها شکاف جدی شکل گرفته است. ادامه این روند می‌تواند به جامعه‌ای خسته، منزوی و کم‌انرژی منجر شود.
اگرچه جریان‌های فکری غربی تلاش می‌کنند زندگی بدون تعهد و خانواده را جذاب نشان دهند، اما تجربه ده‌ها کشور نشان می‌دهد که چنین الگوهایی در نهایت بحران‌های بزرگی ایجاد کرده‌اند. آزادی واقعی، رهایی در ظاهر نیست؛ آرامش در معناستو معنای پایدار، هنوز هم در خانواده، تعهد، مسئولیت و روابط عمیق انسانی یافت می‌شود؛ نه در سبک‌های زودگذر و بی‌ریشه‌ای که امروز به نام آزادی تبلیغ می‌شوند.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha