به گزارش حیات، محمدرضا باقری طی یادداشتی در نقد سریال تاسیان نوشت:
تاسیان نمونه تمامعیار ولنگاری فرهنگی است که جای جلاد و شهید را جابهجا کرده است.
تینا پاکروان در بستر درامی عاشقانه چنان ساواک را سفیدشویی کرده که اگر خود بقایای ساواک سفارش ساخت سریالی به شبکه منوتو میدادند بعید میدانم به این زیبایی و اینقدر یکطرفه میتوانستند انقلاب مردم ایران را با انحراف به نمایش بگذارند.
انقلابیون در این سریال مشتی آدم وحشی، گرسنه و پرتوقعند که بهصورت واهی در پی حق پایمال شده اقتصادی خود توسط سرمایهداران مظلومی هستند که تمام حقوحقوق کارگر را دادهاند و پشتیبان آنها هستند.
عدهای نمکنشناس بیغیرت که ملاحظه حدود الهی را نیز ندارند و چشمشان به دسترنج سرمایهدار زحمتکشیده است. اعتصاب و بهآتشکشیدن سرمایه کشور و سرمایهدار و تعطیلی صنایع هم توسط کارگرها فعالیتی ابلهانه و در راستای منافع شخصی و زیادهخواهی کارگران نمایش داده شده است.
زندگی در حال عادی در جریان است. طبقه روشنفکر کافه میرود، رستوران خارجکی میرود، میرقصد، سیگار میکشد، عاشق میشود و دارد پیشرفت میکند و مملکت را میسازد.
خلاصه زندگی در جریان است، رنگی است و کیفیتش نیز بالاست و خبری از تبعیض و فقر و فساد هم نیست و انقلابیها و دانشجوها و در کل عدهای عقدهای همهچیز را خراب میکنند.
«داشتیم زندگیمان را میکردیم که انقلاب شد!»
خانوادهای که بیقید و مشروبخوار است فرزندش را عزیز میداند و خانوادهای که محرم مشکی میپوشد، فرزندش را نجس میداند و طرد میکند.
دانشگاه که وضعش از این هم خرابتر است، دانشجوها بازیچه افکار اساتید منحرف و قدرتطلبند و قربانی مطامع سیاسی سخیفی چون پیوند با سفارت شوروی شدهاند. نه اندیشهای دارند و نه توان تحلیلی، کل فکر و ذکرشان ارتباط با جنس مخالف است و فعالیت سیاسیشان هم کارهای پوچ و نمایشی است.
سفیدشویی ساواک در این سریال که نوبر است! حتی پرویز ثابتی به زیبایی این سریال توان سفیدشویی ساواک را نداشته است.
در این سریال ساواکی بد نداریم. ساواکی خوب، بهتر و عالی داریم. ساواکی خوب که دارد به وظایفش عمل میکند، از مملکت حفظ و حراست میکند و جز انجام دستورات کاری نمیکند.
ساواکی بهتر، آدم میکشد، توطئه میکند، شکنجه میدهد اما در نهایت بعد از اینکه سیگارش را روی تن بچهمسلمانها خاموش میکند، همه را دعوت به گفتوگو میکند و معتقد است باید با هم حرف بزنیم و اگر همه با هم حرف زده بودیم و گفتوگو کرده بودیم، مشکلی وجود نداشت.
آدم احساس میکند این ساواکی مهربان یکی از گروههای سیاسی داخلی فعلی میتوانست باشد که همه را به گفتوگوی ملی فراخوانده است! آنقدری که نوجوانها با دیدن شخصیت سعید دلباخته یک ساواکی شدهاند، این موضوع در شبکههای اجتماعی قابلرصد، تحلیل و بررسی است.
اما یک نمونه نادر نیز داریم؛ ساواکی عالی که عاشقپیشه است، کتابخوان است، هنرفهم است و از همان ابتدا اهل گفتوگو است و مدافع سرمایه مردم هم هست.
خشم سازنده سریال از چپیها البته پنهان نیست، با تحولات پس از انقلاب حالا لگد زدن به آنها برای او سادهتر هم هست، چنان که آن مفلوک خودکشیکرده را بارها به جاسوسی، خیانت به مردم و مملکت و ناسپاسی وضعیت و بیوجود بودن صفت میدهد.
شاید کارگردان بدش نمیآمد لگدی هم به اسلامگراها بزند، اما رندانه جوری رفتار کرده که جز نامبردن از حسینیه ارشاد و نمایش دو سه حاجیبازاری خبری از مسلمانها در جامعه نیست.
در سریال وضعیت تهرانی را میبینیم که یک تهران تروتمیز با آسمان آبی است و پایینشهر آن هم که خانه پدری امیر است، آنقدری بهروز هست که نه جوی آبی وسط آن دارد و نه آنقدر تنگ است که دو ماشین نتوانند از کنار هم رد شوند؛ کوچههای چهارمتری و ششمتری کلاً وجود خارجی ندارند. شهری که همینالان هم در تهران بعد ۴۶ سال از انقلاب رؤیایی است.
تاسیان و روزی روزگاری ایران، یک غمنامه است اما نه برای امیر و شیرین که برای ایران، برای سرزمینی که آباد و آزاد و شاد بود.
این سریال و اشاراتش قطعا تصادفی و اتفاقی به وجود نیامده است. هرکس چنین فکر کند – که گویا دستگاههای فرهنگی ما چنین فکر میکنند – باید یک بازنگری در افکارش بکند.
امروز شاید زمان مناسبی باشد که چگونگی ساخت، مجوز دادنها و نمایش این سریال علیرغم تذکرات مقامات عالیرتبه بررسی و مشخص شود چطور وزیر ارشاد مدافع چنین محصول ضدفرهنگیای بوده است.
اگر کسی میخواهد بداند چرا وضع فرهنگ در کشور اینچنین است فقط همین تاسیان کفایت میکند که ولنگاری فرهنگی موجود را درک کند.
انتهای پیام/
نظر شما