به گزارش حیات، هفت روز، یا هشت روز شاید هم نه روز است دیگر روزشمار اتفاقات هم گاهی سخت به یاد مینشیند، که سایه جنگ بر سرزمینمان افتاده، جنگی که مردم را ناگهان از آغوش خانههایشان جدا کرد و در این چند روز که خاک ایران مورد حمله صهیون جنایتکار قرار گرفت، نه تنها کشور عزیزمان بلکه دلهای زیادی از مردمی که عزیزانشان را از دست دادند، ترک برداشت. خانوادههایی بیسرپناه شدهاند، خانههایی ویران شدهاند، کوچههایی که دیگر صدای بازی کودکان در آن نمیپیچد و دلهایی که غم دوری از شهر و کاشانهشان را به دوش میکشند.
در پی حملات این حملات وحشیانه و جنایتکارانه رژیم صهیونیستی به خاک ایران، دستکم چهار بیمارستان هدف بمباران قرار گرفتند؛ رخدادی که بسیاری از تحلیلگران آن را مصداق آشکار جنایت جنگی دانستهاند. بر اساس گزارشهای رسمی، شمار کل قربانیان این حملات تاکنون به بیش از ۲۲۴ فوتی و حدود ۱۴۸۱ نفر مجروح رسیده است و بیش از ۷۰ زن و کودک در میان جانباختگان حضور داشتهاند و ۹۰ درصد تلفات را غیرنظامیان تشکیل میدهند؛ آماری تکاندهنده که تصویری روشن از عمق فاجعه انسانی و ابعاد غیرنظامی این حملات ترسیم میکند.
همدلی وطن پرستانه
اما در میانه این اتفاق هولناک مردم به هم نزدیکتر شدند و جرقه اتفاقی ساده دلها را روشن نگاه داشته است؛ «چراغ همدلی». وقتی در خانهها و اسکان عمومی به روی مردم باز شد، سفرههایی که بیمنت گشوده شد، دستانی که برای پاککردن اشک کودکان بالا رفت و چشمهایی که گرچه غرقابه اشک بود، اما برق امید در آن میدرخشید، در کوچهپسکوچههای شهر، گاهی فقط کافی است سر بچرخانی تا ببینی مردم چگونه دیوار ترس را فرو ریختهاند و دیوار مهربانی ساختهاند.
قاعدتاً هیچکس برای جنگ آماده نبوده و نیست اما گاهی برخی اتفاقات فارغ از تحلیلهای سیاسی یا خطکشی ایدئولوژیک، دلگرمی مردمی است که میخواهند با رشادتها و استواریشان تاریخ را از نو بنویسند آنها نه به فرمان و دستور کسی و نه بر حسب قاعده و قانونی تنها با یک حس مشترک میخواهند چون کوه مقاوم کنار یکدیگر باشند این روزها، شهر پر از پیامهای سادهای است که پشت هر کدام از آنها دنیایی از انسانیت و فداکاری نهفته است.
بدون تعطیلی هر کجا و هر زمان
یکی از هموطنهایمان روی شیشه ماشینش برگهای بدون گرافیک خاصی چسبانده که همان جمله، به اندازه یک پناهگاه امن است برای کسی که نیمهشب دنبال دواخانه میگردد یا باید مادربزرگش را به بیمارستان برساند یا همسرش که باردار است را به مطب ببرد «بیایید یار هم باشیم. این تاکسی بدون تعطیلی هر کجا و هر زمان برای انجام امور دارویی و پزشکی است و میتوانید با آن تماس بگیرید.»
«از تهران تا حیفا با تیبا» راننده خودرویی که سرویس رایگان در تهران تا پایان پیروزی و نبرد علیه رژیم صهیونیستی راه اندازی کرده است.
مغازه مکانیکی، بنری ساده زده: «خدمات رایگان تا پایان جنگ. خدمتگزار مردم. جانم فدای وطن.»
مسجد حضرت ولیعصر (عج)، بنری نصب کرده تا برای تهیه اقلام و اسکان شهروندان کمک کرده باشه: «چنانچه مشکلی دارید، ما بچههای بسیج کنارتون هستیم تا کمکتون کنیم از قبیل راهنمایی و کمک در تهیه اقلام مورد نیاز، تعمیرات وسایل، دارو، اسکان موقت.»
میوهفروشی کوچکی در گوشهای از شهر، از سود خود گذشته و روی بنر نوشته است: «در همبستگی با مردم عزیز ایران، به دلیل وقایع اخیر و شرایط خاص کشور، تمامی میوهها در این فروشگاه به قیمت خرید عرضه میشود. امیدوارم با همدلی از این روزهای سخت عبور کنیم.» مغازهدار نه فعال اجتماعی است و نه سیاستمدار. فقط مردیست که بلد است دلش را وسط بگذارد تا همدلانه در کنار هموطنانش باشد.
در ساوه، یک اعلامیه روی دیوار دلگرمی عظیمی را منتقل میکند، «آنانی که فرزند کوچک دارند و به شهر ساوه آمدهاند و دنبال سرپناه هستند، اسکان رایگان و میزبانی انجام میشود.»
در کرج شخصی که خودش نانوایی داره با جمعی چند تن دیگر نانوایی صلواتی راهاندازی کردند تا به همنوع خودشان کمک کنند: «در امامزاده محمد حصارک نانوایی برای خدمت به مردم اقدام به راهاندازی نانوایی صلواتی کرده است.»
نانوای دیگر با اینکه خبر شهادت برادرش را شنید باز هم دست از خدمترسانی به مردم برنداشته است: «نانوایی که علیرغم شهادت برادرش، دست از خدمت مردم برنداشته که مشکلی برای مردم پیش نیاید.»
و این روزها، در جادههایی که گاهی خودروها کیلومترها در ترافیک میمانند، افراد به صورت داوطلبانه به مردم آب میدهند حتی در صفهای طولانی پمپ بنزین هم این مهر کمک رسانی کم نشده است.
در بابل، حسینیهای اسکان رایگان برای مردم و مسافرین شده است: «بر حسب وظیفه ذاتی وانسانیت وایران دوستی مکانی که در مجموعه شرکتی در بابل برای دهه محرم جهت عزاداری سید الشهدا علیهالسلام در دو قسمت مردانه و زنانه باتجهیزات آشپزخانه و سرویس بهداشتی و حمام باظرفیت بالغ بر ۵ هزار نفر تهیه شده، در این ایام به صورت کاملاً رایگان به هموطنان عزیزی که از شهرهای مختلف قصد عزیمت به شمال را دارند داده میشود.»
داروخانهای هم، بیانیهای نصب کرده در حمایت از همبستگی ملی: «کار ارزشمند یک داروخانه در راستای همبستگی ملی و خدمترسانی بهتر به هموطنان در پی تهاجم رژیم صهیونیستی به کشورمان تعرفه خدمات دارویی و نسخه پیچی دریافت نمیشود.»
در زاهدان هم شهری دور از مرکز، اما نزدیک به دل ایران، گروهی اعلام کردهاند: «اسکان رایگان برای کسانی که به زاهدان رفتهاند.» و این یعنی حتی در دورترین نقاط هم، چراغی برای هموطن روشن است.
«پرستارانی که برای خدمترسانی ماندهاند و از هیچ کمکی دریغ نمیکنند.» ایستادن یک پرستار کنار تخت، به اندازه یک دژ استوار ارزش دارد.
پزشکی هم در صفحه مجازیاش نوشته ازوقتی اسرائیل تهدید به تخلیه تهران کرده، شیفتهام رو بیشتر کردم که مردم احساس کمبود از نظر دسترسی به کادر درمان نکنند. کنار هم کرونا رو شکست دادیم، کنار هم اسرائیل رو هم شکست میدیم.»
روایت این مردم، خندهایست که حتی در دل روزهای تلخ، خودش را پنهان نمیکند و گاهی آنقدر ساده است که دیده نمیشود وقتی هر روایتی از این مردم عزیز و همدل را میشنویم یا میبینیم پی میبریم انگار که وظیفه جهان همین اتفاقات به ظاهر کوچک است. باید در کوچهها و خیابانها راه رفت و دید و صدای واقعیِ زندگی را شنید. گاهی وطن در قالب نقشه جا نمیگیرد چون وطن، همین ایستادنهاست. همین پناه دادنهای بینامونشان. وطن همین پسرکیست که همراه پدرش لیوان شربتی را به دست هموطنش میدهد و شاید بیش از هر چیز، وطن یعنی این مردمی که بلد نیستند پشت به هم کنند. مردمی که نمیدانند چه میشود اگر دستهایشان را کنار بکشند، چون تا به امروز همیشه در میانه حادثه ماندهاند و به دل خطر زدهاند، پس اگر این روایتها نوشته نشود، اگر تکرار نشود، کمکم در هیاهوی جهان گم میشود.
منبع؛ مهر
نظر شما