کد خبر 273940
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۶

قهرمانی که نگذاشت سوسنگرد اشغال شود + عکس

قهرمانی که نگذاشت سوسنگرد اشغال شود + عکس

اسمش شده بود «عباس 106» و «عباس چیفتن» از بس با تن جلوی تانک های دشمن، یک‌تنه ایستاد خودش شده بود یک کوه در برابر لشکر مهاجمان بعثی. بچه مهرآباد جنوبی بود و تا جنگ شروع شد، به دل دریا زد و همراه چمران در ستاد جنگهای نامنظم، حماسه ها آفرید اما اوج کار او، مقاومت افسانه ای اش در سوسنگرد بود که به همراه هفت نفر از بچه های چمران، خیال اشغال این شهر را بر سر صدام، آوار کرد. نام «عباس پالیزگیر» تا ابد، گلی است به سرخی «سوسنگرد»؛ گلی که همیشه بهار است!...

به گزارش پایگاه خبری حیات، نوید شاهد نوشت: 23 اردیبهشت 1360،  گلی سرخ که عطر و بویش تا همیشه یادآور مقاومت قهرمانانه سوسنگرد است، پرپر در باد به سفر جاودانگی رفت و با قافله شهیدان کوی دوست همسفر شد و جانش به سراپرده قرب جانان، آرام گرفت. نام شهید «عباس پالیزگیر» با حماسه رزم دلیرانه او پیونده خورده که به همراه تنها هفت تن از نیروهای مخلص و فداکار ستاد جنگهای نامنظم «شهید دکتر چمران» مانع از اشغال «سوسنگرد» قهرمان و مظلوم شد و خیال تصاحب این پاره از تن ایران را برای همیشه از سر دشمن متجاوز بیرون کرد. او البته پیشتر و قبل از پیروزی انقلاب هم شجاعت و شیردلی خود را در تجربه دیگری اثبات کرده بود: نوشتن شعار «مرگ بر شاه» بر دیوار کاخ سعدآباد در اوج اقتدار طاغوت!... داستان او حکایت مردانی است که دست خالی و با شهامت و شرفی شگفت و اراده و آرمانی عظیم، با «تن» در برابر «تانک»های دشمن ایستادند، سینه سپر کردند و پیکرشان پرچم پایداری و پیروزی و نماد غرور و غیرت یک ملت و سرزمین و یک تاریخ شد. نام عباس، تداعی بسیاری از نامهای اسطوره‌ای این قبیله‌ی مردانگی است؛ از «حسین فهمیده» و «بهنام محمدی» و «عبدالرضا سوری» و «حسین قجه ای» تا «علی زارع نعمتی» و «بیژن گرد» و...  او شهیدی است که بزرگی چون «چمران» در حقش گفت: «عباس، نابغه اسلام است در این جنگ»...

داستان انشایی که قرار بود برای عباس، گران تمام شود!

بیست و پنجم شهریور ۱۳۳۹، در یک خانواده مومن و مذهبی در محله جوادیه تهران، چشم به جهان گشود. پدرش طهماسب، کارمند بانک ملت بود و مادرش، طاهره نام داشت. از همان کودکی عشق و علاقه و انس عجیبی به اسلام و قرآن و حضور در مسجد و هیاتهای مذهبی و اقامه عزای اهل بیت (ع) داشت. پاک و بی‌آلایش بود و از دوره ابتدایی بسیار باهوش و مستعد. از همان سالها هم این هوش و استعداد و خلاقیتش را در مسیر درست به کار گرفت. در دوره دبیرستان در کلاس ادبیات، انشایی نوشت که برایش دردسرساز شد. بطوری که مدیر دبیرستان او را احضار کرده و گفته بود اگر چنانچه انشایت را برای مقامات بالا بفرستیم برایت خیلی گران تمام می‌شود! او در آن انشا به ظلم و ستم و بیعدالتی رژیم شاه اشاره کرده بود و از آرزوی خود برای برقراری عدالت و آزادی سخن گفته بود.

روی دیوار کاخ سعدآباد نوشت: «مرگ بر شاه»!

سال پایانی دبیرستان او مصادف بود با ایام اوج گرفتن نهضت انقلابی مردم و او که دلش برای یک تحول بزرگ در این کشور بیقرار بود، با تمام اشتیاق و همت به صف انقلابیون پیوست. در شعارنویسی و پخش اعلامیه ها و نوارهای امام و سازماندهی تجمعات مردمی در خیابانها فعالیت داشت. اوج کار او در زمانی بود که روی دیوار کاخ سعدآباد در زمانی که پر از نگهبان و سرباز بود و هنوز شاه در ایران و در تهران بود، نوشت: «مرگ بر شاه»! 

شهید «عباس پالیزگیر»؛ قهرمانی که  نگذاشت سوسنگرد اشغال شود

دانشجوی الکتروتکنیک، برای فقرا و بی بضاعتهای محل، رایگان، بنایی می‌کرد!

سال 58 پس از گرفتن دیپلم در کنکور قبول شد و بعنوان دانشجوی الکتروتکنیک (برق) وارد دانشگاه ارومیه شد. او در رابطه با دانشگاه همیشه نظرش به اسلامی شدن آن بود و خود نیز در دانشگاه به شدت فعال بود و تلاش بی‌وقفه و پیگیری برای مقاومت در برابر جریان‌های انحرافی و ضد اسلامی و حفظ فضای انقلابی و مومنانه در محیط دانشگاه داشت. س از تعطیلی دانشگاه‌ها، در جریان انقلاب فرهنگی در بهار سال 1359 به تهران آمد و در همان محله قدیمی خود، برای رضای خداوند برای کارهای ساختمانی و خدمات بنایی و تعمیرات برای افراد فقیر و بی ‌بضاعت محل انجام می‌داد.
عباس از بچه‌های پر و پاقرص و پای کار مسجد حضرت «صاحب الزمان (عج)» مهرآباد جنوبی هم بود و در بسیج مسجد هم فعالانه خدمت داشت؛ ضمن اینکه با بچه‌های مسجد، گروهی را تشکیل داده بود تا اقشار مستمند و محروم را شناسایی و مشکلات و نیازهای‌شان را در حد امکان رفع کنند.

فقط 23 روز از جنگ گذشته بود که....

فقط 23 روز از شروع جنگ گذشته بود که عباس از طریق نهادهای انقلابی به جبهه‌های نور شتافت و در «ستاد جنگ‌های نامنظم» به فرماندهی عارف مسلح و اسطوره جهاد؛ شهید بزرگوار «دکتر مصطفی چمران» مشغول خدمت شد. او با بچه های منطقه مهرآباد جنوبی در قالب یک رزمنده عادی و بسیجی به جبهه شتافت تا شاهد خاموش تجاوز به میهنش نباشد و نقشی جانانه و جاودانه در دفاع از دین و سرزمین خود برعهده گیرد. پروانه، عاشق نور است و او شمع وجود خویش را در جاذبه نورانیت وجود انسان پاکنهادی چون چمران یافت و خود حقیقی اش در پیوستن به او متولد شد. آری، فقط 23 روز از شروع جنگ گذشته بود که عباس، راه را پیدا کرد و به نور متصل شد. این جنگ باید میدانی می شد برای جولان روحی بیقرار و عاشق... برای ظهور یک اسطوره در عین گمنامی و بی ادعایی. این جنگ باید اتفاق می افتاد تا قهرمانانش را از بین عادی ترین و خاکی ترین انسانهای گم در انبوه مردم، بیاید و کشفشان کند و تحویل تاریخ بدهد! مثل همین عباس که شد قهرمان مقاومت و حفظ سوسنگرد از معرض تجاوز و اشغال دشمن. 

«شهید چمران»: «عباس، نابغه‌ی اسلام است در این جنگ»!...

او در ستاد جنگهای نامنظم، رشادت‌های فراوانی از خود نشان داد تا جایی که فرمانده شهیدش دکتر چمران فرماندهی جبهه هایی از جنگ‌های چریکی را به عهده او می‌گذاشت و در وصفش گفت: «عباس، نابغه اسلام است  در این جنگ.»
او با ویژگی‌ها و قابلیت‌های فردی و شخصیتی منحصر به فرد و ویژه خود، یکی از ستارگان درخشان جنگ‌های نامنظم شده بود. چمران هم بچه هایش را خوب می شناخت. قابلیتهای روحی و درونی آنها را بدرستی تشخیص می داد و بر روی همان نقاط هم تمرکز و اتکاء می‌کرد و از همین رهگذر هم توفیقات عظیمی حاصل می آمد با کمترین پشتوانه تسلیحات و تجهیزات و نفرات. عباس در حماسه بزرگش در سوسنگرد ثابت کرد که سخن چمران در توصیف او، عین حقیقت است.

شهید «عباس پالیزگیر»؛ قهرمانی که  نگذاشت سوسنگرد اشغال شود

«عباس 106»، «عباس چیفتن» و.... 

عباس به تنهایی در بسیاری از عملیات‌ها، تانکهای عراقی را با 106 یا آر. پی. جی منهدم کرد و در اکثر عملیات‌های شناسایی و تک‌های ایذایی در منطقه هویزه و در عمق خطوط و مواضع دشمن، با کار گذاشتن مین در جاده ها و محورهای مواصلاتی حساس که در اشغال قوای دشمن بعثی بود، موجب انهدام تانک ها، خودروها و تلفات نیروهای دشمن شد. از اینجا بود که به او «عباس 106» می‌گفتند و همچنین در ماجرای حماسه آفرینی او در معرکه سوسنگرد که نگذاشت تانکهای دشمن، جلو بیایند و سوسنگرد را اشغال کنند، به «عباس چیفتن» معروف شد. 

مردی که یک‌تنه  جلوی اشغال «سوسنگرد» را گرفت! 

عباس پالیزگیر، پس از درگیری‌های هویزه در دی‌ماه 1359، در روستای مالکیه سوسنگرد به هنگام حمله دشمن برای تصرف مجدد سوسنگرد، به همراه هفت تن از رزمندگان ستاد جنگ‌های نامنظم چمران، از این روستای حساس دفاع کرد و شجاعت بسیاری از خود نشان ‌داد که این اقدام و نیز مقاومت‌های سایر گروه‌ها در نهایت، سبب عدم موفقیت دشمن در اشغال سوسنگرد شد و خیال اشغال این نقطه از کشورمان را برای همیشه از سر دشمن متجاوز و جنایتکار بعثی بیرون کرد و الگویی ماندگار از مقاومت مردمی و چریکی با کمترین نیروها و تجهیزات در برابر لشکری تا دندان مسلح و متکی به تانک‌ها را در تاریخ دفاع مقدسمان ترسیم کرد. بعد از شکست نخستین تلاش دشمن در اوایل مهرماه جهت اشغال سوسنگرد، بعد از سقوط خرمشهر در اواسط آبان، دشمن بار دیگر برای تصرف شهر اقدام و آن را محاصره نمود. در شرایطی که مدافعان شهر آخرین مقاومتها را انجام میدادند، 2 گردان زرهی از ارتش با همراهی نیروهای سپاه، بسیج و ستاد جنگهای نامنظم دکتر چمران، در امتداد جاده سوسنگرد - حمیدیه دست به حمله زده و ضمن شکستن حلقه محاصره دشمن، توانستند قوای دشمن را از داخل شهر به عقب برانند. در عملیات آزادسازی سوسنگرد در ۲۶ آبانماه سال ۱۳۵۹ که به شکست حصر سوسنگرد منجر شد، 24 خلبان شجاع و دلیر نیروی هوایی ارتش نیز شرکت داشتند. 

عشق، ما را تا فراسوی عدم، پرواز داد....

سرانجام، عباس پالیزگیر که یکی از رزمندگان شجاع، مدافع و موثر جبهه سوسنگرد و از محورهای مقاومت این منطقه مظلوم و قهرمان به شمار می‌رفت، در یک درگیری ایذایی در محور دغاغله در روز 23 اردیبهشت‌ماه سال 1360 به فوز عظیم شهادت رسید و برای همرزمان و فرماندهانش در ستاد جنگ‌های نامنظم، شهیدان: ایرج رستمی، مصطفی چمران و... چندروز پیش از ورود، فرش سرخ استقبال گسترد. پیکر پاک او در قطعه 24 گلزار شهدای بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. نام او گلی است همیشه بهار به سرخی سوسنگرد... 

شهید «عباس پالیزگیر»؛ قهرمانی که  نگذاشت سوسنگرد اشغال شود

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha