به گزارش پایگاه خبری حیات، هشتم اردیبهشت 1366 روز جاودانگی سردار شهیدی است که یکی از مهمترین محورهای فنی- مهندسی سازمان رزم سپاه در عملیاتهای دفاع مقدس با نام و مدیریت جهادی او پیوند خورده است. هوشمندی، ابتکار عمل، تدبیر، خلاقیت و نگاه راهگشای او، الگویی ماندگار از بومی سازی صنعت و فن آوری دفاعی ایران را ترسیم کرده است. سردار سرلشکر شهید «حسن شفیع زاده» که با تاسیس رده توپخانه سپاه، نقش بیبدیلی در روند فنی مهندسی جنگ و تثبیت و توسعه سازمان رزم سپاه در عملیاتهای دفاع مقدس و سهم عظیمی در پیروزیهای بزرگی همچون عملیات والفجر 8 و فتح فاو داشت. فرمانده شهیدی که همه جا او را تجسم نبوغ و ابتکار و الگویی شاخص از خلوص و اخلاقمداری و تربیت و سلوک معنوی در فرماندهی نظامی معرفی کردهاند. از پشتیبانی و پوشش آتش سنگین در عملیاتهای بزرگ از والفجر و خیبر تا کربلای 5، تا فرماندهی توپخانه سپاه در سالهای دفاع مقدس، نام او را یکی از نامهای کلیدی تاریخ جنگ کرده است.
کفش جفتکنی روضه را افتخارش میدانست
«حسن شفیعزاده» در تاریخ ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۶ در شهر تبریز دیده به جهان گشود. پدرش از معتمدان محلی «لیلآباد» و از خادمان مکتب همیشه پویای امام حسین (ع) بود. او در دامن مادری متدین پرورش یافت و از همان کودکی، پا جای پای پدر نهاد و پای ثابت برنامههای مذهبی بود و با آن دستهای کوچکش چای و قند به عزاداران تعارف میکرد و پایش که میافتاد جفت کردن کفشهای آنان را افتخار خودش میدانست. سالهای خوش کودکی و آرامش در زیر سایه پدر دیری نپایید و ۱۲ ساله که شد با فوت پدر به حکم طبیعت وظیفه سنگین پدری بر دوش حسن، بزرگترین فرزند خانواده افتاد. او دیگر انیس و همدم تنهایی مادر و محرم و پناه دلتنگیهای خواهر و دو برادر کوچکتر بود و این گونه شد که از همان سالهای کودکی عملاً با مشکلات دست و پنجه نرم میکرد و سختیها، ناسازگاریها و کمبودها را تجربه کرد.
در سایه سار معرفت دو «شهید محراب»
حسن پس از اخذ دیپلم به سربازی رفت و همزمان با اوجگیری حرکت توفنده انقلاب اسلامی در سایه رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره) با روحانیون معظم در تبعید، همچون شهید «آیتالله مدنی» و شهید «آیتالله دستغیب» در تماس بود و در داخل پادگان، فعالیتهای زیادی در راستای راهنمایی نظامیان و خنثیکردن تبلیغات حکومت نظامی انجام میداد و در همان حال به پخش پیامها و اعلامیههای رهبر عظیم الشأن انقلاب در داخل و خارج پادگان نیز میپرداخت. روزی که مأمورین رژیم، به دستور فرمانده حکومت نظامی، در تبریز قصد هجوم به منزل شهید آیتالله مدنی(ره)، جهت دستگیری ایشان داشتند، او به همراه دوستانش نقشه مقابله با مزدوران رژیم را در مراسم عزاداری عاشورای حسینی طراحی کرده بود، که قبل از هر گونه اقدام، ضد اطلاعات از موضوع با خبر شده و آنها را جهت ادامه خدمت سربازی به مرند تبعید میکند. ایشان پس از چندی به فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر ترک پادگانها، خدمت سربازی را رها کرد و به سیل خروشان مبارزان امت اسلامی پیوست. او با شور وصفناپذیری در روزهای سرنوشتساز ۲۱ و ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ تلاش میکرد و برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی فروگذار نبود. هنگامی که در اوج پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی درب پادگانها بر روی مردم باز شد به همراه تعدادی از جوانان و دانشجویان حزبالهی تبریز برای جلوگیری از افتادن سلاحهای بیتالمال به دست ضد انقلاب، بخشی از سلاحها را جمعآوری کردند و گروه مسلحی را جهت دستگیری ضدانقلاب و ساواکیها تشکیل داد.
مسئول عملیات سپاه تبریز، سرتیم حفاظت بیت «اولین شهید محراب انقلاب»
شفیعزاده بعدها به دنبال تشکیل سپاه، به همراه دیگر برادران، اولین هستههای مسلح سپاه را پیریزی کرد و در سمت مسئول عملیات سپاه تبریز در سرکوبی خوانین و اشرار آذربایجان و حزب منحرف «خلق مسلمان» نقش فعال داشت. هنگامی که به همراه «شهید باکری» در سپاه ارومیه انجام وظیفه میکرد بهعنوان مسئول عملیات برای ایجاد امنیت آن منطقه، در درگیریهای متعدد برای سرکوبی گروههای فاسد تلاش شبانهروزی کرد و توانست در تشکیلات حزب منحله دموکرات نفوذ کرده و باعث متلاشی شدن آن و دستگیری و اعدام تعداد زیادی از کادرهای آنان شود. بهترین و پر ثمرترین لحظات حضور در سپاه تبریز، روزهایی بود که در بیت شهید آیتالله مدنی(ره) بهعنوان مسئول تیم حفاظت ایشان انجام وظیفه میکرد. در جوار آن عالم عارف بود که غنچههای خلوص، صداقت، ایثار و زهد او شکوفا شد و بعدها در جبهههای نبرد نور علیه ظلمت، به ثمر نشست.
قهرمان شکست حصر آبادان
با آغاز جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپارهانداز که تحت مسئولیت شهید باکری اداره میشد به جبهههای جنوب شتافت. حسن به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان برای حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندین روزه از طریق ماهشهر و به وسیله لنج از راه خورموسی خود را به این شهر رساند و در ایستگاه هفت مستقر شد. بعدها با فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر شکستن حصر آبادان، نقش تاریخی خود را در شکستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان و اشغالگران بعثی ایفا کرد. پس از عملیات «طریقالقدس» بهعنوان رئیس ستاد تیپ کربلا که تازه تشکیل شده بود انجام وظیفه کرد و در شکلگیری، انسجام و فرماندهی آن نقش اساسی داشت. در عملیات پیروزمندانه «فتحالمبین» معاون تیپالمهدی(عج) بود
پایه گذاری «واحد توپخانه سپاه»؛ آغاز راهی بزرگ در خودکفایی و بومی سازی صنعت دفاعی کشور
پس از این عملیات، با اندیشه بلند پیشرو و مبتکر خود و با تجاربی که در عمل کسب کرده بود، متوجه شد با گسترش سازمان رزمی مردمی، برای انجام عملیات بزرگ، نیاز به تشکیلات پشتیبانی آتشی به نام توپخانه است. با همفکری تنی چند از فرماندهان، ضمن پیریزی و سازماندهی اولین آتشبارهای توپخانه، مسئولیت هماهنگی پشتیبانی آتش در قرارگاه فتح در عملیات «الی بیتالمقدس» را بهعهده گرفت و به خوبی از عهده این وظیفه بزرگ برآمد. او با برخورداری از قدرت ابتکار، خلاقیت و آینده نگری، همیشه طرحهای دراز مدت که مبتنی بر واقعبینی در کارها و برنامهها بود ارائه میداد، ضمن آنکه بر مسأله آموزش نیروها نیز تأکید فراوان داشت. بعدها با تلاش بیوقفه و شبانهروزی خود، قبضههای غنیمتی را در قالب توپخانههای لشکری و گردانهای مستقل توپخانه به سرعت سازماندهی کرد و در «عملیات رمضان»، اکثریت قریب به اتفاق توپها را علیه دشمن بهکار برد و در ادامه، با بهدست آوردن توپهای غنیمتی بیشتر، گروههای توپخانه را به استعداد چندین گردان شکل داد. این گروهها بازوهایی قوی برای فرماندهی قوای رزمی و پشتیبانی محکم برای رزمندگان بودند.
طراحی و اجرای پوشش و پشتیبانی آتش در همه عملیاتهای بزرگ
در نبردهای خیبر، والفجر ۸، کربلای ۱، کربلای ۴، کربلای ۵ که سپاه پاسداران به لحاظ عملیاتی مسئولیت مستقلی داشت، پشتیبانی آتش کل منطقه عملیات، با رهبری و هدایت ایشان انجام گرفت. اوج هنرنمایی و شکوفایی خلاقیت او در عملیات والفجر ۸ تجلی یافت. آتش پر حجم و متمرکزی که با برتری کامل، علیه دشمن اجرا کرد. به اعتراف فرماندهان اسیر عراقی، در طول جنگ کسی به خود ندیده بود؛ زیرا قسمت اعظم یگانهای دشمن، قبل از رسیدن به خط مقدم و درگیری با رزمندگان اسلام، منهدم میشد. شفیعزاده ضمن شرکت در تمامی صحنههای عملیاتی، مسئولیت فرماندهی توپخانه و طرحریزی و هدایت آتش پشتیبانی را در قرارگاههای مختلف را بهعهده داشت و آخرین مسئولیت او فرماندهی توپخانه نیروی زمینی سپاه و قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) بود.
گفتند اگر پیدایش کردی سلام ما را هم به او برسان!
برادر شهید نقل میکند: «دوبار او را در جبهه دیدم. بار اول زمانی بود که برای دیدنش به پادگان شهید حبیب اللهی اهواز رفتم و سراغ او را گرفتم. دوستانش خندیدند و گفتند اگر او را پیدا کردی سلام ما را هم به او برسان. مرتبه دوم در قرارگاه کربلا بدون هیچگونه تکلفی در کنار سایر نیروها در آن گرمای سوزان جنوب در سنگر خفته بود، در حالی که روزنامه رویش انداخته بود. میگفتند شب نخوابیده و خیلی خسته است. او مدام در حال سرکشی از یگانها و هماهنگی آتش پشتیبانی رزمندگان اسلام در جبهههای جنگ بود و معتقد بود هر چه قبل از عملیات تلاش کند به اذن الهی تضمینی برای موفقیت لشکریان جبهه حق خواهد بود.»
خدایا! به جبهه آمدم تا جانم را بفروشم...
او همانگونه که در عرصه نبرد با دشمن متجاوز مراتب بالایی از توان و تخصص، مدیریت و پقدرت فرماندهی را نشان داد، در میدان نبرد با نفس اماره نیز پیروز و سربلند بود. ایثار و از خودگذشتگی او شاخص بود و نهایت دقت و مراقبت را داشت که فعالیت و رفتارهایش تماماً خالص و بقصد قربت الهی باشد. او با اقتدا به مولایش سیدالشهداء (ع) شهادت را فوز عظیم میدانست و مشتاق و بیقرار آن بود. و سرانجام لحظه رهایی فرارسید... روز 8/2/66 در منطقه عملیاتی کربلای 10 در شمالغرب (منطقه عمومی ماووت) در حالی که عازم خط مقدم جبهه بود، خودروی او مورد اصابت ترکش گلوله توپ دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه خود نایل شد و به دیدار معشوق شتافت. در وصیتش نوشته بود: «خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جهان من تو باشی، نه کس دیگر. دلم میخواهد که در آخرین لحظه های زندگیم، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر...» و خدا خریدار جانش شد و جسم آغشته به خونش گواه عشقش به معبود گشت.
منبع: نوید شاهد
انتهای پیام/
نظر شما