به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، چهاردهم صفر، روز شهادت بزرگمردی از صدیقان و مخلصان جبهه حق و عدالت علوی و شاگرد تربیت یافته مکتب امام توحید و تقوی است. کسی که امیرالمومنین (ع) با شنیدن خبر شهادتش فرمود: «کان لله عبداً صالحاً و لنا ولداً صالحاً: برای خدا بنده ای بود پاکیزه و برای ما فرزندی بود صالح.» «محمد ابن ابی بکر» که در چنین روزی در سال 38 هجری به دست عمال معاویه در مصر به شهادت رسید، یکی از وفادارترین و فداکارترین یاران امام علی (ع) بود که یکی از ستونهای دولت علوی و یکی از بازوهای اصلی امام در برابر فتنه معاویه محسوب میشد.
تربیت در خانه نور و هدایت
محمد بن ابوبکر در 25 ذیقعده سال 10 هجری، زمانی که پیامبر اسلام(ص)، قصد انجام آخرین حج زندگی خویش را داشتند، متولد شد. آن حضرت او را «محمد» نام نهاد و «عایشه» همسر پیامبر و خواهر وی، کنیه او را «اباالقاسم» گذاشت. «اسماء بنت عمیس»، مادر محمد بن ابوبکر، از زنان پاک روزگار خود بود. این بانو، نخست، همسر «جعفر بن ابیطالب» بود. پس از شهادت جعفر در جنگ موته، به عقد «ابوبکر بن ابی قحافه» درآمد. حاصل این ازدواج، محمدبن ابوبکر بود.
اسماء بعد از مرگ ابوبکر، به عقد حضرت علی(ع) درآمد که حاصل این ازدواج «یحیی بن علی بن ابیطالب» بود. محمد بن ابوبکر، از همان سنین کودکی، شاگرد و شیفته شخصیت و تربیت و سلوک معنوی امیر مومنان (ع) شد. بعد از مرگ ابوبکر، و ازدواج اسماء با حضرت علی(ع)، محمد در خانه آن حضرت پرورش یافت و از نزدیک با شیوه زندگی امام علی(ع) و سیره آن حضرت آشنا شد و این موجب شد که محمد علاقه و انس و اشتیاق وافری به آن حضرت پیدا کند. امام (ع) نیز متقابلاً محمد را دوست میداشت و میفرمود: «محمد از صلب ابوبکر و فرزند من است.» محمد در خانه امیرالمؤمنین رشد کرد و معارف دین را بیواسطه از آن حضرت فرا میگرفت و از مردان بزرگ روزگار خود شد.
منصوب امام (ع) به ولایت مصر
به دستور امیر مومنان (ع)، محمد بن ابوبکر بعد از عزل «قیس بن سعد»، در سال 36 هجری، به جای او به ولایت مصر منصوب شد. محمد وقتی وارد مصر شد در میان مردم حاضر شد و نامه امام (ع) را برای آنان قرائت کرد. حضرت در آن نامه فرمودند: «ای محمد، تقوا پیشه کن و از خداوند اطاعت نما و در نهان و آشکار، از خداوند بترس و ظاهر و باطن خود را یکی کن...»
او یک ماه در مصر توقف کرد و بعد برای کسانی که از بیعت با علی(ع) خودداری کرده بودند، نامه فرستاد که یا بیایید و بیعت کنید، یا از شهر ما خارج شوید. اما این گروه از بیعت امتناع کردند و از او خواستند که به آنان مهلت بدهد، ولی محمد بن ابوبکر، پیشنهاد آنان را قبول نکرد. در همین اثنا جریان جنگ صفین پیش آمد، این گروه متمرد وقتی شنیدند که جریان جنگ صفین، به پایان رسید و شامیان به شام و عراقیان به عراق برگشتند، بر محمد بن ابوبکر شورش بردند، اما شورشهای آنان با شکست مواجه شد، در این میان شخصی به نام «معاویة بن خدیج» به خونخواهی عثمان، قیام کرد.
توطئه شهادت «مالک اشتر»
امام علی(ع) وقتی از حوادث مصر آگاه شد، مالک اشتر را برای آرام کردن اوضاع به آن منطقه فرستاد. در این میان معاویه با دسیسهای مالک را در منطقه «قلزم مصر» مسموم و به شهادت رساند. مصر برای معاویه اهمیت زیادی داشت، لذا معاویه از هر ابزاری استفاده میکرد تا مصر را تصرف کند. معاویه به کمک عمر و عاص و عدهای از بزرگان قریش طرحی ریخت که با استفاده از آن اوضاع داخلی مصر را ناآرام کرده و بتواند از بیرون با حملهای سریع، مصر را بگیرد.
نامه تند و کوبنده «محمد بن ابی بکر» خطاب به «معاویه»
محمد، امیرالمومنین (ع) را تنها شخص لایق امامت و خلافت دانسته بود و معاویه را نفرین شده، فرزند نفرین شده خوانده بود و خطاب به وی اظهار کرد: «تو و پدرت همواره برای دین غائله برپا میکردید و برای خاموش کردن پرتو خدا می کوشیدید و به این منظور لشکرها فراهم کرده، مالها هزینه کردید و با قبایل در این مورد هم پیمان شدید... بازماندگان احزاب و سران نفاق و دشمنان رسول خدا به تو پناه آورده اند و تو را ملجأ خویش ساخته اند... وای بر تو! چگونه خودت را همسنگ علی (ع) می دانی و حال آنکه او وصی پیامبر (ص) و وارث او و شوهر فرزند اوست و نخستین کس از مردم است که از او پیروی کرده است...»
شهادت فجیع سرباز جان نثار جبهه علوی
معاویه لشکری به رهبری عمروعاص به جنگ محمدبن ابیبکر فرستاد که در این نبرد، عمروعاص با کمک نیروهای داخل مصر، محمد را محاصره کرد و بعد «معاویة بن خدیج» او را دستگیر کرده و گردن زد و بدن مبارکش را در شکم یک الاغ مرده گذاشت و آن را آتش زد.
چرا در مرگ او اندوهگین نباشم؟!
هنگامی که خبر شهادت محمد بن ابوبکر را به امیرالمومنین علی(ع) رساندند، آن حضرت به شدت محزون و بیتاب شدند. وقتی فردی در آن میان از علت بیتابی ایشان پرسید، در پاسخ فرمودند: «چرا از مرگ او اندوهگین نباشم؟ او تربیت شده من بود و در خانهام رشد یافت. او برای فرزندانم، برادر به حساب میآمد. من پدر او بودم و او را فرزند خود میدانستم.» از آن حضرت همچنین نقل است:« به خدا سوگند از آن زمان که او را شناخته بودم همواره در انتظار قضای الهی و چشم به راه پاداش الهی بود. او کج تابیهای فاجران را دشمن بود و نرمی و وقار مؤمنان را دوست داشت. خدا محمد را بیامرزد که هر چه توانست کوشید و تکلیف خویش را انجام داد...
نظر شما