به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، بیست و پنجم اردیبهشتماه هرسال، روز بزرگداشت آفریننده سترگ شاهنامه و معمار زبان پرشکوه پارسی و هویت ملی ایرانیان است. حکیم راز آشنای دل آگاه طوس «ابوالقاسم فردوسی» که کلامش قله بلند و منظومه متعالی پیوند «حماسه» و «حکمت» بر بستر فخیم و فاخر شعر کهن پارسی است؛ مردی که زبان را مطلع اعجاز خرد گرداند و از سخن، سنگر و سرپناهی برای ایرانیان در تندباد هولآور و در غوغای هیابانگ هیولاهای جهل و دیوخویی و وحشی صفتی و خردسوزی دوران ساخت و طراز و معیاری برای اوج درخشش عقلانیت، سنت ادبی و فرهنگ و هویت ملی ایران آفرید.
فردوسی در روزگاری که محمود غزنویها، بساط ارعاب و نهب و نهیب افکنده بودند و هر مخالفی را به جرم رافضیگری و شیعه بودن و قرمطی گری و الحاد، به خاک و خون مینشاندند و دانشوران و خردمندان را تبعید و گوشه نشین و محبوس و مایوس، از عرصه به در می کردند. در این هنگام است که فردوسی سحرآفرین، با شاهکاری به عظمت شاهنامه، سر برمیآورد و زندگی دوباره زبان و زیستن قوم ایرانی میشود.
در آن دوران، رستم و اسفندیار و آرش و سیاوش را علم میکند و از ایران اساطیری، مایه تجدید حیات و پشتوانه هویتی میآفریند و به جنگ دیوهای تباهی و سیاهی میرود. تخم سخن میپراکند و بنایی چنان استوار و رفیع پایه و فلک فرسا پی میافکند که قرناقرن، «از باد و باران نیابد گزند»... بنایی به بلندا و شکوه و شوکت نام ایران...
خاستگاه، پیشینه و دوران فردوسی
ابوالقاسم حسن منصور بن محمد بن اسحاق شرفشاه طوسی ملقب به «فردوسی» (زادهی 329 هجری قمری – درگذشت 416 هجری قمری) در روستای باژ از توابغ بلوک طابران طوس در دوران سلطنت سامانیان پا به جهان نهاد. پدرش ابومنصور از کشاورزان بزرگ خراسان و مادرش گردویه زهرا، دختر یکی از شاهزادگان مازندرانی به نام اسپهبدان بود.
فردوسی دهقان و دهقانزاده بود. در روزگاری که فردوسی میزیست، بسیاری از اعیان و اشراف خراسان دهقان نام داشتند. او آغاز زندگی را در روزگار سامانیان و همزمان با جنبش استقلالطلبی و هویتخواهی در میان ایرانیان سپری کرد. شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، زمانهای درخشان را برای پرورش زبان و اندیشهٔ ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همهٔ آنانی است که در سدههای سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند و او با بهرهگیری از آن سرمایه، توانست گفتار خود را چنین درخشان بپردازد.
خلق شاهنامه؛ سودایی که به سرانجام رسید
شاهنامه، پروژه عظیمی بود که در زمان فردوسی خیال خلق آن به وجود آمد. قبل از اینکه فردوسی شروع به این کار کند، دقیقی طوسی، شاعر هم دوران او سرودن این کتاب را آغاز کرد، اما با مرگ نابههنگامش در سال ۳۶۵ کتاب، نیمه کاره رها شد. به گفته فردوسی در آن زمان خواندن و نوشتن داستانهای باستانی بسیار رواج پیدا کرده بود و بسیاری از شاعران به انجام آن تمایل داشتند.
فردوسی نیز درصدد سرودن این کتاب و ادامه کار ناتمام دقیقی برآمد، اما کتابی را که دقیقی از روی آن شروع به سرودن کرده بود را در اختیار نداشت. این کتاب به نام «شاهنامه ابومنصوری» شهرت داشت که به فرمان ابومنصور، پسر عبدالرزاق فرمانروای خراسان گردآوری شده بود.
در این کتاب داستانهای کهن فارسی به نثر نوشته شده بود و ابومنصور برای این کار تمامی موبدان سالخورده را که از داستانهای باستانی و کهن اطلاع داشتند، کنار هم جمع کرد و طبق نقل قولهای آنان، شاهنامه ابومنصوری را به رشته تحریر درآورد. اما فردوسی تنها به کتاب شاهنامه ابومنصوری برای سرودن شاهنامه بسنده نکرد و از منابع دیگری مانند دفترهای باستانی و روایتهای کهن و سخن راویان نیز بهره برد.
پی افکندم از نظم، کاخی بلند...
بخش نخست: قسمت اساطیری شاهنامه است. این دوره از عهد کیومرث آغاز میشود و تا ظهور فریدون ادامه پیدا میکند. این عهد روایت پادشاهانیست همچون کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید. در همین زمان است که تمدن ایرانی تکوین مییابد. در پایان همین دوره است که ضحاک، نماد بدی و دشمن پاکی، حکومت را به دست میگیرد، اما سرانجام فریدون با یاری کاوهی آهنگر و حمایت مردم، او را از پا در میآورد و دورهای جدید آغاز میشود.
بخش دوم: روایتهای پهلوانی یا حماسی را شامل میشود. آغاز دورهی پادشاهی فریدون و به تخت نشستن پادشاهانی همچون ایرج، منوچهر، نوذر و گرشاسب. در دورهی پهلوانیست که جنگهای ایران و توران آغاز میشود. در همین بخش شاهنامه است که روایت دلاورانی همچون زال، رستم، گودرز، بیژن، سهراب و امثال آنها نقل میشود. افراسیاب، سیاوش (پسر کیکاووس) را به قتل میرساند و رستم به توران زمین میرود تا انتقام خون سیاوش را از افراسیاب بگیرد. زرتشت، پیغمبر ایرانیان در زمان پادشاهی گشتاسب ظهور میکند و بعد از مرگ اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود شغاد کشته میشود. دورهی پهلوانی با مرگ رستم پایان مییابد.
بخش سوم: بخش تاریخی است. روایاتی از مرگ و زندگی شاهانی همچون «بهمن» پسر اسفندیار یا همان اردشیر درازدست تا خسروپرویز و شاهان ساسانی. دوره تاریخی شاهنامه با حملهی اعراب و شکست ایرانیان به پایان میرسد.
نمیرم از این پس که من زندهام...
عظمت کار شگرف فردوسی در پاسداری از هویت ملی و معماری زبان پارسی، چنان است که هرچه میگذرد، رفعت و استحکام این کاخ کهکشانی بیشتر آشکار میشود. شاهنامه به نظر عموم استادان و صاحبنظران زبان و فرهنگ پارسی، بزرگترین و پرمایهترین اثری است که از عهد روزگار سامانیان و غزنویان، بجا مانده و در واقع مهمترین سند ارزش و عظمت زبان فارسی و روشنترین گواه شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران کهن است.
با نگاهی عمیقتر باید گفت شاهنامه خزانه واژگان و گنجینه فصاحت زبان فارسی است و به اینسبب است که همه با شاهنامه بهخوبی ارتباط برقرار میکنند چون شیوه بیان فردوسی ساده و روان وروشن است و ابهامی ندارد. شاهنامه فردوسی تمام حالات انسان را در موقعیتهای گوناگون درقالب حماسه نشان داده و بهخوبی آن را تحلیل و تبیین کرده است. هم فضای روحانی در شاهنامه دیده میشود و هم زندگی روزمره انسان خاکی. فردوسی در ایناثر سترگ به مرگ، عشق، خداوند، زن، سعادت، ایمان، وطن، خرد و حکمت، معنویت، جنگ و صلح، عدل و دیگر مسائل مهم الهی و بشری اشاره کرده و درمجموع که نگاه میکنیم به قول دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، شاهنامه یک کتاب «تمام و کمال» است و بهتنهایی با همه کتابهای دیگر فارسی برابری میکند.
اگر بادقت جستجو کنیم، میبینیم در کتابهای مهم زبان فارسی طی عمر هزاره فارسی دری، نکته، حکمت، آموزش و تاملی نیست که دیده شود و سرچشمه آن در شاهنامه نیامده باشد. بیتردید و در یک تحلیل کلی، شاهنامه مهمترین اثر حماسی جهان است و کتاب زندگی است که «داد» و «خرد»، جانمایه ی آن هستند. آنچه درشاهنامه به انسان آموخته میشود، نجابت و ادب و بلندنظری است و نیز آگاهی، دانایی، اعتدال، شادمانی، نیکخویی و خلاصه همه آنچه که زندگی را دلپذیر و ارزنده میکند، در شاهنامه دیده میشود.
ابیاتی از آغاز شاهنامه
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان؟
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بیکار، یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
کنون تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده زو برخورد
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد، رهنمای و خرد، دلگشای
خرد، دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی وزویت غمیست
وزویت فزونی وزویت کمیست...
روز بزرگداشت این قله ی آسمانفرسای حکمت و حماسه، بر همه شیفتگان دانایی و دادگری و بر همه پارسی زبانان جهان و پاسداران ارج و بهای هویت و ملیت ایرانی و فرهنگ و تمدن جهان ساز آن، مبارک باد.
نظر شما