کد خبر 251729
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۰۲:۰۲

از شهدا بیاموزیم:

از شکنجه اسرای ایرانی در زندانهای بعثی تا شهادت در راه دفاع از حرم

از شکنجه اسرای ایرانی در زندانهای بعثی تا شهادت در راه دفاع از حرم

«کاظم عبدالامیر یک شیعه عراقی بود که گذر زمان از او یک شیفته حقیقی ساخت. مرید حاج آقا ابوترابی شد و تحولات عجیبی در او به وجود آمد.»

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، در کتاب « مدافعان حرم» در فصل بانوی فضائل به شرح عاقبت بخیری فردی می‌پردازد که از ظلمات به سمت نور راهنمایی شد. او در آنی از فردی که شکنجه گر زندانهای بعثی است و اسرا را هر روز میهمان زبان تند و دست توانای خود در کتک زدن می‌کند، به کسی تبدیل میشود که دفاع از حرم زینب (س) عاقبتش را به خیر میکند. این کتاب نشر «ابراهیم هادی» است و به شرح زندگی چهل شهید مدافع حرم می پردازد و در عین حال بخشی از آن گویای کرامات حضرت زینب (س) است. در برشی از کتاب می‌خوانیم: 

«اما حکایت عجیبی که میخواهم نقل کنم مربوط به اردوگاه تکریت ۵ است. در آنجا مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر التجار» معروف به کاظم عبدالامیر. آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از
آزادگان دفاع مقدس است میگوید یکی از برادران کاظم اسیر رزمندگان ایرانی بود برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه دار نمیشد با این اوصاف کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی میدانست. 

در این میان آقای ابوترابی را بیشتر اذیت میکرد. او می دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت اما هیچ گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام میگذاشت.

کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی روانی و جسمی اسرا به ویژه آقای ابوترابی استفاده میکرد. ما هم به جسارت های او عادت داشتیم تنها حُسن کاظم عبدالامیر، شیعه بودنش بود از خانواده خوبی بهره برده بود و خانواده او به روحانیون و سادات احترام میگذاشتند. اما آقای ابوترابی آنجا حکم یک اسیر را داشت نه یک روحانی سید تا اینکه یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد!

یک راست به سمت سید آزادگان آقای ابوترابی رفت و گفت بیا اینجا کارت دارم ما تعجب کردیم گفتیم لابد شکنجه جدید ... . اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد. دیگر ما را کتک نمیزد. حتی به آقای ابوترابی احترام میگذاشت، برای همه ما این ماجرا عجیب بود تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم؛ چرا از آن روز که کاظم با شما صحبت کرد رفتارش تغییر کرده؟ ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانیها را اذیت کنی.

اما مادرم دیشب خواب حضرت زینب (س) را دیده و حضرت زینب (س) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده، صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید آیا در اردوگاه ایرانیها را اذیت میکنی؟

حلالت نمیکنم. حالا من آمده ام که حلالیت بطلبم. کم کم به مرور زمان محبت حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد، او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده اش را از حاج آقا میپرسید. 

از شکنجه اسرای ایرانی در زندانهای بعثی تا شهادت در دفاع از حرم

آقای اوحدی ادامه دادند بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه شهید ابوترابی بسیار خوب بود تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل میکرد. بعدها جویای احوال کاظم از آقای ابوترابی شدیم که ایشان گفت آقا جان کاظم فرد بسیار مؤمن و محترمی است در طول مسیر راجع به اهل بیت، قرآن و احکام سؤالات متعددی کرد بنده هم پاسخ هایش را دادم.

 در واقع کاظم میخواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره مند شود او شدیداً علاقه مند به این سید بزرگوار شده بود.

کاظم عبدالامیر یک شیعه عراقی بود که گذر زمان از او یک شیفته حقیقی.ساخت مرید حاج آقا ابوترابی شد. تحولات عجیبی در او به وجود آمد و گرایشش به سید آزادگان از او شخصیت دیگری خلق کرد او یکی از تأثیرات شگرف اخلاقی سید آزادگان بود که افراد را جذب خود میکرد و افراد بی آنکه خود متوجه وضعیت باشند، شیفته او می شدند. روزها گذشت تا اینکه اسرای ایرانی آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد.

او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده اند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سر مزار آقای ابوترابی رفت و مدتها آنجا بود. کاظم از خدا میخواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آنها بابت شکنجه ها و.... حلالیت طلبید.

حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از توبه یک انسان دارد چه ربطی به مدافعان حرم دارد؟ ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند میتواند مقام شهادت را کسب کند؛ کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم زینب (س) در سوریه به شهادت رسید. او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می توانیم حتی به مقام شهادت برسیم. یادش گرامی.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha