به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، روز پانزدهم اردیبهشتماه هر سال، روز بزرگداشت یکی از درخشانترین چهرههای افتخارآفرین علم و فرهنگ و تاریخ حکمت و کلام شیعه یعنی «شیخ صدوق» است؛ مردی که «صدوق» اهل بیت و «ابن بابویه» ما تهرانیها است که در کنار و در جوار بزرگمرد دیگر خاندان اهل بیت و محدثان و تربیت یافتگان امامت، حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع) مفتخر به زیارتش هستیم.
جناب «شیخ صدوق» که او را «رئیس المحدثین» و «صدوق طائفه» لقب دادهاند و ۳۰۰ جلد کتاب ارزشمند، میراث ماندگار اوست که برخی از آنها همچون: «خصال»، «ثواب الاعمال»، «امالی»، «علل الشرایع»، «التوحید»، «اکمال الدین و اتمام النعمه»، «عیون اخبارالرضا» و... از گرانسنگترین مواریث و معارف تشیع و یکی از آنها: «من لایحضره الفقیه» از جمله کتب اربعه شیعه است. کسی که عالمی به عظمت «شیخ مفید» شاگرد و تربیت شده مکتب او بوده است.
نوزادی که به دعای امام زمان(عج) متولد شد
ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی معروف به شیخ صدوق (۳۰۶ ق تا ۳۸۱ ق) یکی از بزرگترین محدثان و دانشمندان شیعه در قرن چهارم هجری بود. او در قم متولد شد و در دامان و محضر علمی پدرش رشد یافت و در همان سنین نوجوانی به درجات و مقامات علمی بلندی رسید.
نقل است که به برکت دعای امام عصر (ارواحنا فداه)، به والدینش روزی شد که داستان این اتفاق، بدین شرح است:
«بعد از سـال ۳۰۵ هـ.ق، که نـائب دوم امام زمـان(عج) از دنیا رفت، حسین بـن روح نوبختی به عنوان نائب سوم امام (ع) بیـن شیعیان و حضرت شد. علی بـن بابـویه قمی، پدر شیخ صدوق که از علمای قـم بـود، وارد بغداد شد و چون تا آن زمان صاحب فرزنـدی نشـده بـود و از ایـن نظر رنج مـیبرد، لذا فرصت را مغتنم شمرد و ضمن نامه ای به حسین بـن روح نوبختی، از او تقاضا کرد که در حیـن شرفیابـی به محضر آقا امام زمان (عج) نامه او را به آن حضرت تقدیم کند.
وی در آن نامه اشتیاق خود را به داشتـن پسری ابراز کرده بـود و جواب امام زمان (عج) هـم به او رسید که ما برای تو دعا کردیـم و عن قریب خـداوند پسری و یا پسرانـی فقیه و پاک سرشت به تـو خواهد داد. به ایـن ترتیب عنایت الهی شامل حال وی شده و دعای حضرت حجت(ع) به سـال ۳۱۱ هـ. ق بـا تـولـد شیخ صـدوق تحقق یافت.»
شیخ طوسی در کتاب الغیبه، درباره تولد صدوق چنین نگاشته است:
«بسیاری از بزرگان قم نقل کردهاند که علی بن حسین بن بابویه با دخترعموی خود ازدواج کرد ولی از وی صاحب فرزند نشد. نامهای به شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوشت که از حضرت ولی عصر (عج) بخواهد تا برای او دعا کند که خداوند به او فرزندی عطا فرماید. از حضرت جواب آمد که: از این همسر صاحب فرزند نمیشوی ولی بهزودی با کنیزی دیلمی ازدواج خواهی کرد که خداوند از او دو فرزند فقیه به تو خواهد داد.»
شیخ صدوق خود نیز ماجرای دعای حضرت ولی عصر (عج) و ولادت خود را در کتاب اکمالالدین آورده و در ادامه نوشته است که هرگاه ابوجعفر محمد بن علی اسود مرا میدید که برای آموختن حدیث و علوم اهل بیت (علیهمالسلام) با اشتیاق تمام به درس اساتید میرفتم، میفرمود: این میل و اشتیاق به علمآموزی که تو داری جای تعجب نیست، زیرا تو به دعای امام زمان متولد شدهای.»
مقام و جایگاه علمی «صدوق اهل بیت»
به دعای حضرت ولیعصر (عج) شهرت شیخ صدوق عالمگیر شد و تمام دانشوران، زبان به مدح و ثنای او گشودند و در برابر عظمت و گستردگی دانش او خضوع کردند. پس از سفر به بغداد شهرت علمی او آنچنان دانشمندان آن دیار را تحت تأثیر قرار داده بود که تمام آنها را مجذوب خود کرد و از شعاع وجودی خویش بهرهمند ساخت.
شیخ صدوق را نمیتوان، تنها یک محدث یا فقیه یا اصولی نامید بلکه با نظر به گوناگونی تألیفات او و سخنان عالمان دینی در حق وی، پی به دامنه دانش بیکران او خواهیم برد.
عمررضا کحاله از عالمان اهل سنت در حق او نوشته است: «محمد بن علی بن الحسین ... شیعی (ابوجعفر) مفسر، فقیه، اصولی، محدث، حافظ، آشنای به رجال، ... بوده است. بیشترین فرصت و زحمت وی صرف جمعآوری و تدوین و تبویب و نشر احادیث و نگارش کتب مختلف شد و این امر جز با تسلط او بر آن رشتههای علمی تحقق نمییافت.»
تالیف و تدوین حدیث با توجه به موقعیت زمانی صدوق و نبود یا کمبود امکانات نگارشی و تحقیقی در آن عصر، حاکی از تلاش طاقتفرسای او است. امروزه انجام چنین امر بزرگ با وجود امکانات زیاد حتی از توان یک گروه علمی هم خارج است. صدوق با کار ابتکاری خود در تنظیم آثار ائمه معصومین(ع) چشمهساری را جاری ساخت که نسلهای آینده توانستند از جویبار روان و زلال آن سیراب شوند.
شیخ صدوق از منظر عالمان
شیخ طوسی در معرفی شیخ صدوق میگوید: «او دانشمندی جلیلالقدر و حافظ احادیث بود. از احوال رجال، کاملاً آگاه و در سلسله احادیث، نقادی عالی مقام به شمار میآمد. بین بزرگان قم، از نظر حفظ احادیث و کثرت معلومات مانند نداشت و در حدود سیصد اثر تالیفی از خود به یادگار گذاشته است.»
نجاشی چنین مینویسد: «ابوجعفر (شیخ صدوق) ساکن ری، فقیه و چهره برجسته شیعه در خراسان است، او به بغداد نیز وارد شد و با این که در سن جوانی بود همه بزرگان شیعه از او استماع حدیث میکردند».
علامه بحرانی میگوید: «جمعی از اصحاب ما، از جمله علامه در «مختلف»، شهید در «شرح ارشاد» و سید محقق داماد، روایات مرسله صدوق را صحیح میدانند و به آنها عمل میکنند؛ زیرا همانگونه که روایات مرسله ابن ابی عمیر پذیرفته شده، روایات مرسله صدوق هم مورد قبول واقع شده است.»
نـابغه بزرگ و فقیه سنت شکـن، مشهور به محمد بـن ادریـس حلی متـوفـی به سـال ۵۹۸ هـ.ق، در کتـاب گـرانقـدر «سرایر» در وصف شیخ صدوق اینگونه مینویسد: «دانشمند مـوثق بزرگـوار، متخصص اخبار، ناقد آثار، عالم به رجال، حافظ بزرگ حدیث، استاد و پیشوای ما شیخ محمد بن بابویه است.
ابن شهر آشوب او را مبـارز قمی نـامیده و فخر المحققیـن فرزند برومند علامه حلـیف از وی به شیخ امام نام میبرد.
مکتب فقهی و حدیثی
شیخ صدوق به لحاظ دوره شناسی فقهی به دوره دوم که عصر محدثان نام گرفته است تعلق دارد، این دوره از حدود غیبت کبری در سال ۳۲۹ هجری تا نیمه اول قرن پنجم را در بر میگیرد. فقهای این دوره در این روزگار و در دو شهر قم و ری میزیستند. در این دوره مهمترین منابع حدیثی شیعه تألیف شده است. مانند: «کافی»، «من لایحضره الفقیه»، «استبصار» و «تهذیب».
بر اساس این گزارش، شیخ صدوق تألیفات با ارزشی از خود بهجای گذاشت. او ۳۰۰ عنوان کتاب تألیف کرد. کتابهای او که در زمینههای مختلف نوشته شده در نهایت اتقان و استحکام است و این خود نشانگر قدرت علمی و آشنایی گسترده او با علوم اسلامی است.
در نهایت شیخ صدوق برای جمعآوری احادیث امامان معصوم(ع) به شهرهای بخارا، نیشابور، طوس، اصفهان و بغداد سفر کرد. وی به دعوت وزیر دولت آل بویه به شهر ری رفت، تشکیل حوزه و کلاس درس داد و به تدریس فقه و احادیث اهل بیت(ع) مشغول شد.
شاگردان و زمان وفات
مهمترین شاگردان شیخ صدوق عبارت بودند از: ۱ـ شیخ مفید، ۲ـ محمد بن محمد بن نعمان، ۳ـ حسین بن عبدالله، ۴ ـ هارون بن موسی تلعکبری، ۵ـ بـرادرش حسیـن بـن علـی بـن بـابـویه قمـی، ۶ـ بـرادر زادهاش حسـن بـن حسیـن بـن بـابـویه قمـی، 7ـ حسن بـن محمد قمی (مـؤلف تـاریخ قم)، ۸ ـ علی بن احمد بن عباس نـجاشی (پدر نجـاشی) ۹ ـ علم الهدی (سید مرتضی)، ۱۰ ـ سید ابو البرکات علی بن حسین جـوزی، ۱۱ ـ ابوالقاسم علی خزاز و ۱۲ـ محمد بن سلیمان حمرانی.
سرانجام این عالم بزرگوار و رئیس المحدثین، پس از گذشت هفتاد و اندی سال، در سال ۳۸۱ هجری قمری، دعوت حق را لبیک گفت و در شهری در حومه تهران دیده از جهان فرو بست. پیکر پاکش، در میان غم و اندوه شیعیان، در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی دفن شد و آرامگاهش به نام ابن بابویه، در شهر ری، مشهور و قبر مطهرش زیارت گاه مسلمانان و محل استجابت دعای مؤمنان است.
ماجرای سالم ماندن پیکر محدث و فقیه آل محمد (ص)
بیشتر تذکره نویسان، ماجرای سالم ماندن پیکر شریف این عالم بزرگ اسلام، پس از گذشت نهصد سال از وفات وی را نقل کردهاند که در این رابطه مرحوم خوانساری در کتاب ارزشمند روضات الجنات مینویسد: «در عهد فتح علیشاه قاجار، در حدود سال ۱۲۳۸ هجری قمری، مرقد شریف صدوق از کثرت باران خراب شد و رخنهای در آن پدید آمد. به جهت تعمیر و اصلاح آن اطرافش را میکندند که به سردابهای که مدفنش بود، برخوردند و هنگامی که برای بازرسی و جستوجو به آنجا وارد سرداب شدند، جسدی را مشاهده کردند که تمام اعضای بدنش سالم و تازه به نظر میرسید و هیچگونه عیب و نقصی در آن دیده نمیشد و با صورتی نیکو آرمیده بود و هنوز اثر حنا بر ناخنهایش مشهود بود! ناخنهای یک دست را گرفته و ناخن دست دیگر را نگرفته بود، ریشش روی سینهاش ریخته شده بود و بدن چنان سالم و تازه است که چنین به نظر میآمد تازه از حمام بیرون آمدهاست و فقط رشتههای نخ پوسیده کفن که از هم گسسته شده بود در اطراف جسد روی خاک ریخته بود!
این خبر به سرعت در شهر ری و تهران پیچید تا آنکه به گوش فتحعلی شاه قاجار رسید. وی دستور داد سرداب را نپوشانند تا او شخصاً جسد را ببیند. شاه به همراه گروهی از علما و افراد سرشناس و صاحب نفوذ که در بین ایشان آقامحمد آلآقا کرمانشاهی و میرزاابوالحسن جلوه، حکیم گرانمایه آن روزگار و ملامحمد رستمآبادی و علامه سید محمود مرعشی نجفی حضور داشتند، برای بررسی وضعیت در منطقه حضور پیدا کردند و وارد سرداب شدند و پس از سالم یافتن پیکر و تأیید اصل قضیه، برای شناسایی جسد، شروع به بررسی و جستوجو کردند. با جستوجو و بررسیهای انجام شده در سرداب، متوجه لوح و سنگ قبری میشوند که روی آن چنین نوشته شده است: «هذا المرقد العالم الکامل المحدث، ثقة المحدثین، صدوق الطایفه، أبو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی.»
پس از بررسیهای کامل و پیداشدن این سنگ نوشته و تأیید علما و امینان مردم، در صحت و شناسایی جسد شیخ صدوق، جای هیچگونه تردیدی باقی نماند، پس شاه دستور داد سرداب را بازسازی کنند، در آن را ببندند، حفره پدیدآمده را مرمت کردند و بنایی مناسب بر آن بسازند و به بهترین وجه تزئین و آینهکاری شود.»
صاحب روضات که در آن زمان دوازده ساله بوده، چنین نوشته است: «من خودم بعضی از افرادی را که در آن واقعه حضور داشتند، ملاقات کردهام.»
علامه مامقانی، صاحب تنفیح المقال نیز همین قضیه را نقل کرده است. سیدابراهیم لواسانی، از علمای بزرگ تهران و حکیم وارسته آقای علی مدرس زنوزی نیز به چشم خود جسد مطهر را به همان حال که بیان شد، دیدهاند.
نظر شما