کد خبر 247924
۲۵ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۶

گزارش «حیات» از روز بزرگداشت عطار نیشابوری؛

که در صد قرن چون «عطار» ناید ...

که در صد قرن چون «عطار» ناید ...

شیخ محمود شبستری» عارف نامدار در مثنوی «گلشن راز» گفته است که «عطار، روح بود و سنایی دو چشم او - ما از پی سنایی و عطار آمدیم» و این بیت منسوب به مولانا را که دیگر همه شنیده‌اند و ضرب‌المثل شده است: «هفت شهر عشق را عطار گشت - ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم»

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ بیست و پنجم فروردین هرسال روز بزرگداشت بزرگمردی از تبار عارفان سخن گستر و از قله‌های بلند و برافراشته‌ی شعر عرفانی و ادبیات تعلیمی ایران است.

مرا از شاعری خود عار ناید
که در صد قرن چون عطار ناید

اگر چه زین نمط صد عالم اسرار
بود یک شمه از دکان عطار...

این را «شیخ محمود شبستری» عارف نامدار در مثنوی «گلشن راز» خود در وصف «عطار نیشابوری» گفته است و پیشتر از او بزرگی چون «مولانا» در وصفش گفته بود:

عطار، روح بود و سنایی دو چشم او 
ما از پی سنایی و عطار آمدیم

و این بیت منسوب به مولانا را که دیگر همه شنیده‌اند و ضرب‌المثل شده است:

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

اما این شوخ شهرآشوب شیرینکار کیست که منطق الطیر پراسرار وجودی‌اش، خلوتگه و خمخانه ی مخموران می عشق است؟

داروفروشی که دوای درد جان‌ها شد

فریدالدین ابوحامد محمد عطار مشهور به عطار نیشابوری در سال ۵۴۰ هجری قمری در روستای کدکن نیشابور چشم به جهان گشود؛ البته برخی تولد وی را سال ۵۳۷ هجری قمری نقل کرده‌اند. از جزئیات کودکی و زندگی این شاعر بزرگ اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ جز اینکه پدر وی یک عطار (دارو فروش) ماهر بود و بعد از وفات او، عطار کار پدر را ادامه می‌دهد و به شغل عطاری مشغول می‌شود.

نام پدر عطار بنا بر روایت قدیمی‌ترین کاتب دیوان اشعارش، محمود است؛ اما به روایتی دیگر از تذکره نویسان قدیم، نام او ابراهیم بن اسحاق بود، البته نام یوسف نیز برای پدر عطار ذکر شده است. در روستای کدکن که محل تولد شیخ عطار نیشابوری است، زیارتگاهی به نام پیر زِرَوَند وجود دارد که برای اهالی آن منطقه بسیار قابل احترام است و گفته می‌شود که این مزار مربوط به پدر عطار یعنی شیخ ابراهیم است.

عطار در روستای کدکن به دنیا آمد که یکی از بخش‌های تربت حیدریه امروزی محسوب می‌شود. او از همان دوران کودکی به مدارس علمیه شهر رفت و به تحصیل مقدمات علوم زمان خود مشغول شد. عطار کودکی بسیار سخت و دردناکی را تجربه کرد و ۶ یا ۷ ساله بود که درگیر ماجرای طغیان غزها شد. این فاجعه آن‌قدر عظیم و دردناک بود که در ذهن عطار برای همیشه نقش بست و او را به‌شدت تحت‌تاثیر قرار داد. او چند سال پس از فروکش فتنه غز، در مکتب مشغول آموختن شد.

عطار، داروسازی و داروشناسی را از پدرش آموخت و در کنار آن به کار طبابت هم پرداخت، به همین دلیل به او عطار گفته می‌شود؛ زیرا عطار به کسی می‌گویند که داروفروشی و طبابت را هم‌زمان با هم انجام دهد؛ همچنانکه خود تصریح کرده است:

به داروخانه پانصد شخص بودند
که در هرروز، نبضم می نمودند

اما پس از مدتی به‌دلیل وجود یک رویداد مهم در زندگی‌اش به عرفان روی آورد و مسیر زندگی وی برای همیشه تغییر کرد.

آتشی که در خرمن افتاد

در روایات آمده است که یک روز فریدالدین در دکان خود مشغول کار بود که درویشی وارد مغازه‌اش می‌شود و از او می‌پرسد: که آیا چیزی برای رضای خدا به من می‌دهی؟

درویش این جمله را چند بار تکرار می‌کند؛ اما عطار به او اهمیت نمی‌دهد و چون درویش بی‌تفاوتی او را می‌بیند، از عطار می‌پرسد که تو چطور می‌خواهی از دنیا بروی؟

عطار در پاسخ به درویش می‌گوید: همان‌طور که تو از دنیا می‌روی!

درویش می‌گوید: آیا تو می‌توانی مانند من بمیری؟

عطار در جواب می‌گوید: بله.

درویش زمانی که با پاسخ مثبت عطار روبه‌رو می‌شد، بلافاصله دراز می‌کشد و کاسه چوبی که در دست داشت، زیر سر خود می‌گذارد و می‌میرد. عطار پس از این رویداد، بسیار متحول می‌شود و مسیر زندگی خود را به‌طور کل تغییر داده و به عرفان روی می‌آورد.

شیخ نیشابوری پس از این ماجرا، برای کسب علم و دانش، به هند، عراق، شام، مصر و مکه سفر کرد و حج خود را هم به جا آورد. سپس به شهر خود یعنی نیشابور بازگشت و در آنجا ماندگار شد. عطار، مرید شیخ مجدالدین بغدادی بوده است.

که در صد قرن چون «عطار» ناید ...

ارزیابی میراث ادب و عرفان «پیر نیشابور»

آثار عطار به دو دسته منظوم و منثور تقسیم می‌شود. آثار منظوم او عبارت است از:

۱- دیوان اشعار که شامل غزلیات و قصاید و رباعیات است.

۲- مثنویات او عبارت است از: الهی نامه، اسرار نامه، مصیبت نامه، وصلت نامه، بلبل نامه، بی سر نامه، منطق الطیر، جواهر الذات، حیدر نامه، مختار نامه، خسرو نامه، اشتر نامه و مظهر العجایب.

از میان این مثنوی‌های عرفانی بهترین و شیواترین آنها که به نام تاج مثنوی‌های او به شمار می‌آید، منطق الطیر است که موضوع آن بحث پرندگان از یک پرنده داستانی به نام سیمرغ است که منظور از پرندگان سالکان راه حق و مراد از سیمرغ وجود حق است که عطار در این منظومه با نیروی تخیل خود و به کار بردن رمزهای عرفانی به زیباترین وجه سخن می گوید که این منظومه یکی از شاهکارهای زبان فارسی است.

عطار، یکی از شاعران بزرگ و نام آور تاریخ ادبیات ایران است. سخن او ساده و گیراست. او برای بیان مقاصد عرفانی خود بهترین راه را که همان آوردن کلام ساده و بی پیرایه و خالی از هرگونه آرایش است انتخاب کرده است. او اگر چه در ظاهر کلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحکام سخن استادانی همچون سنایی را ندارد ولی آن گفتار ساده باعث شده که خواننده را مجذوب کند، همچنین کمک گرفتن او از تمثیلات و بیان داستانها و حکایات مختلف یکی دیگر از جاذبه های آثار او است و سرمشق عرفای نامی بعد از خود همچون مولوی و جامی قرار گرفته است.

به گفته «پروفسورالکساندر کنیش» استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه میشیگان ومحقق و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ تصوف و عرفان اسلامی: «ژانر عمده آثار عطار مثنوی است که مشخصه بارز شعر عرفانی در زمان رومی است. مثنوی عطار معمولاً داستانی واحد است که در جریان داستان، داستانها، حکایات و شرح‌های مختلف و متعدد دیگری بدان شاخ و برگ می‌دهند. در مجموع، آثار منسوب به وی را می‌توان در سه گروه دسته‌بندی کرد که به لحاظ محتوا و سبک آنقدر با هم تفاوت دارند که بعضاً به سختی می‌توان گفت که آنها را یک شخص نگاشته است.

 از میان مفاهیم تکرار شونده در منظومه ها و مثنوی های او می‌توان به این موارد اشاره کرد: فنای فی الله که بعضاً منجر به مرگ جسم می‌شود، وحدت درونی تمام هستی (غیر از حق موجودی نیست و همه اشیاء واجد یک جوهرند)، معرفت نفس به عنوان کلید اسرار الهی و رموز عالم. این آثار سرشار از اشاره به معرفت صوفیانه است، معرفتی که نویسنده آن را برتر از انواع معارف می‌داند. عطار از میان عرفای سده‌های پیشین به طور خاص مجذوب حلاج بود که در میان آثار عرفانی او چهره‌ای برجسته بشمار می‌رود.

مشهورترین آثار گروه اول آثار عطار منطق‌الطیر است که شرح مفصلی از رساله الطیر است که به محمد غزالی یا برادر جوان ترش احمد غزالی منسوب است. بر اساس این داستان گروهی از پرندگان به رهبری هدهد گردهم می‌آیند تا شایسته‌ترین فرد را به عنوان رئیس خود انتخاب کنند. پس از آنکه در انتخاب چنین رئیسی ناکام می‌مانند به جستجوی سیمرغ بزرگ، پرنده افسانه‌ای می‌پردازند که زیباییش از حد توصیف بیرون است. همه بجز سی مرغ در راه رسیدن به هدف از میان می‌روند - این سمبل خطراتی است که روح انسان در راه رسیدن به خالق با آنها مواجه است.

زمانیکه مرغان سرانجام به هدف خود می‌رسند در میابند که زیبایی سیمرغ از حد انتظار آنها فراتر است. آنها که به دلیل مخاطراتی که پشت سر گذاشته بودند عملاً جسم و جانی برایشان باقی نمانده است مجدداً ذات حقیقی خود و سیمرغ (که همان سی‌مرغ است) را در آینه‌ای بزرگ مشاهده می‌کنند. لذا سیمرغ در نهایت همان تصویر آنهاست و آنها با پیوستن به فنا فی‌الله به هدف خود دست می‌یابند.

گروه اول آثار به دیوان عطار تعلق دارند که صرف نظر از غزلها، شامل چکیده اشعار او با مضامین دینی می‌شود که در کل اثر او خاصه داستانها و حکایتهای حماسی او به چشم می‌خورد. اثر دیگر این گروه مصیبت‌نامه نام دارد. این کتاب به توصیف مصائب سالک در راه جستجوی حق می‌پردازد. وی پس از یاس و ناامیدی از طلب فردی در پی ارشاد پیر برمی‌آید. پیر به او توصیه می‌کند تمام موجودات عرفانی و کیهانی را مشاهده کند. زمانیکه سرانجام وی به نفس کلی می‌رسد او (نفس کلی) به او توصیه می‌کند که پاسخ را در نفس خود بجوید. سالک تنها پس از آنکه چهل مرحله طریق را طی کرد حق را در دریای نفس خویش کشف می‌کند. موضوع مصیبت‌نامه نمونه‌ای از جهانبینی عطار است، رهایی از نگرانی و تردید در طریقه سلوک عرفانی تحت ارشاد پیر. در مجموع، پیام الهی نامه و منطق‌الطیر در اصل یکی است: پاسخ طلب سالک در خودشناسی نهفته است.

مابقی میراث عطار شامل رسایل اخلاقی و تعلیمی نظیر پندنامه است که به خواننده می‌آموزد که چگونه به بهترین نحو بر امور دنیا فائق آید و از اثر عظیم تذکره الولیای او نیز نمی توان گذشت که شرح مقامات عارفان بزرگ و صوفیان نامدار است با زبانی ادیبانه و سرشار از استعارات و ایماژهای هنری.»

رقص اندر  خون خود، مردان کنند....

هنگامی که ایران مورد تاخت و تاز مغولان قرار گرفت، عطار نیشابوری در میانه ی دهه ی هفتم زندگی خویش بود. در کتاب جهان گشای جوینی، درباره این واقعه آمده است: «از این وحشتناک تر، واقعه نیشابور بود؛ زیرا در مدافعاتی که حصاریان این شهر انجام می دادند، «تغاجار» داماد چنگیز کشته شده بود و به خون خواهی او، غیر از چهار صد تن پیشه ور که به اسارت بردند، همه اهل شهر را به قتل آوردند و فرمان رسید که شهر را از خرابی، چنان کنند که در آن جا زراعت توان کرد و هیچ کس حتی سگ و گربه را زنده نگذارند و بنا به مشهور در این واقعه، یک میلیون و نیم تن ره سپار دیار نیستی شدند

آنگاه که مغولان مردم نیشابور را مورد تاخت و تاز قرار دادند. این شاعر آزاده به دست سربازان مغول کشته و در این شهر به خاک سپرده شد. اکنون آرامگاه عطار نیشابوری در نیشابور، کنار آرامگاه حکیم عمر خیام و در جوار امام زاده محروق قرار دارد و زیارت گاه اهل دل است.

شیخ بهایی در کتاب کشکول درباره ی مرگ عطار می نویسد:«... وقتی که خون از رگ او می ریخت و مرگش نزدیک شده بود، شیخ با انگشت خود از خون خود بر دیوار، این رباعی را نوشت:

«در کوی تو رسم سرفرازی این است
مستان تو را کمند بازی این است

با این همه رتبه هیچ نمی‌یارم گفت
شاید که تو را بنده نوازی این است»

روز ملی عطار و افقهای انسانی و جهانی شعر عطار

عطار چون توانسته ساحت‌های وجودی بشر و لایه‌های پیچیده وجود انسان را کاوش کند برای همه دوران‌ها حرف و پیام‌ جدید دارد.

عطار مشکلات بشری را ناشی از تکبر، غرور، خودخواهی، توجه صرف به مادیات، جزئی‌نگری و توجه به عقل حساب‌گر خوانده و مهم‌ترین راهکار را در اندیشه خودشناسی دانسته و چنین بیان می‌کند:

آنچه گویی و آنچه دانی آن تویی
خویش را بشناس صدچندان تویی

مرحله بعد خداشناسی است:

گر تو می‌داری جمال یار دوست
دل بدان کایینهٔ دیدار اوست

دل به دست آر و جمال او ببین
آینه کن جان، جلال او ببین

آثار عطار، بر عشق محوری خلقت، شعورمندی کائنات، وحدت وجود، بازگشت به خویشتن و مرگ اندیشی اشاره دارد و بلندهمتی برای پوییدن راه کمال و عدم وابستگی به چیزهای ناپایدار را لازم‌ می‌داند:

هست دنیا چون نجاست سر به سر
خلق می‌میرند در وی در به در

صد هزاران خلق همچون کرم زرد
زار می‌میرند در دنیا به درد

همچنین عرفان عطار از رهگذر دین به جستجوی حقیقت می رود و عرفانی است پایبند شریعت، چنانکه در منطق‌الطیر می‌گوید:

گر کسی گوید نباید طاعتی
لعنتی بارد بر او هر ساعتی

تو به طاعت عمر خود می بر به سر
تا ملائک در تو اندازد نظر

و سرانجام نامگذاری روز ملی عطار نیشابوری، فرصتی است برای اندیشه و تامل در زوایای زبان، زیبایی شناسی، معرفت و حکمت در آفاق شعر این عارف بزرگ که تاثیرگذاری سخنش بر بزرگانی چون مولانا در تاریخ عرفان و ادب تصوف، انکارناپذیر است.

سخن را با مرور غزلی از این شاعر بزرگ و جریان ساز به انتها می‌بریم با آنکه این سلوک و این سخن را نهایتی پیدا نیست:

گم شدم در خود چنان کز خویش ناپیدا شد
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم

سایه ای بودم ز اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم

ز آمدن بس بی نشان و ز شدن بی خبر
گو بیا یک دم برآمد کامدم من یا شدم

نه، مپرس از من سخن زیرا که چون پروانه‌ای
در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم

در ره عشقش قدم در نِه، اگر با دانشی
لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم

چون همه تن می بایست بود و کور گشت
این عجایب بین که چون بینای نابینا شدم

خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهی
تا کجاست آنجا که من سرگشته دل آنجا شدم

چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان
من ز تأثیر دل او بیدل و شیدا شدم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha