به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، به شبهای پایانی ماه خدا، ماه قرب و قداست و قرآن، ماه نور و نیایش، ماه توبه و تزکیه و تطهیر و سرانجام، ماه سلوک و معرفت و معنویت، رمضان سراسر برکت و سراپا فضیلت، نزدیک میشویم. اما در این شبهای پایانی که باید خویش را آماده وداع با این بهشت مناجات و بهار فیض و فتوحات کنیم و یکسال تمام چشم انتظار انتظار بار یافتن بر خوان ضیافتی دیگر بمانیم، شب بیست و هفتم، آخرین ذخیره از انوار قدس لیالی قدر است تا بندگان در این شبهای آخر نیز از آخرین فرصتهای معاشقه و عرض نیاز با دوست، بینصیب نمانند.
حکایت شب بیست و هفتم با آن نیایش شگفت زینت عابدان و (زیباترین روح پرستنده) اما، حکایتی غریب است و سراسر رمز و راز... این دعای کوتاه اما شگفت که آن تجسم زهد و تقوی و عبودیت، در سراسر این شب نورانی مکررا تکرار میفرمود، به نوعی خلاصه و عصاره دین و دعوت انبیا و اولیای خدا و نزول وحی و هدف اصلی و غایت تمام عبادتها و فرایض و نوافل است. سفارش شده است تا به تاسی و تبعیت از آن روح سجود(ص)، در شب بیست و هفتم این ذکر شریف را بخوانیم:
«اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجافِی عَنْ دارِ الْغُرُورِ، وَ الإِنابَةَ إِلی دارِ الْخُلُودِ، وَ الاسْتِعْدادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ»
پروردگارا به من پهلو تهی کردن از سرای فریب ها و خدعه ها (دنیا) را ارزانی کن، و بازگشت به سرای جاودانگی و فراخی و سرور، و آمادگی برای مردن و پیش از آنکه مرگ در رسد.
در این دعای کوتاه و مجمل اما عمیق و عالیه المضامین، ذکر چند نکته به اجمال، خالی از لژف نیست.
دنیا؛ سراب وهم، سرای وارونگی
در این دعای شریف از حضرت علی بن الحسین، زین العابدین و سیدالساجدین (ع)، دنیا به دار غرور تعبیر شده و عالم بقا و جوار قرب حضرت رب الارباب به دارالخلود.
اما مراد از دار غرور چیست؟ در کلام کریم حضرت منان و در روایات متعدد از رسول خدا و ائمه طاهرین (علیهم الصلوه و السلام)، مکرر به این تعبیر برمیخوریم. در آیه ۲۰ سوره حدید، حیات دنیا به متاع غرور تعبیر شده است:
«وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ» و نیست زندگی دنیایی جز بهره ای فریب دهنده...
تبیین همین معنا را در آیه ۳۲ از سوره انعام میبینیم:
«وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» و نیست زندگی این دنیا جز بازی و هوسرانی و حیات باقی آخرت برای تقوا پیشگان بهتر است. آیا نمیاندیشید؟
اما در کنار این فریفتگی، خودفریبی، اشتغال به ظواهر و زخارف مادی و معروض فنا، معنای دیگر غرور، وارونگی است. ماهیت این دنیا چنان است که همه چیز را به طالب خود وارونه نشان میدهد و از آن جهت، نبی اکرم(ص) دعا میفرمودند:
«الَّلهُمَّ ارِنِی الْاشیاءَ کَماهِیَ» خداوندا همه چیز را آنچنانکه هست- و در حقیقت باطنی خود و دور از احتجاب غفلت و غرور دنیایی- به من بنمایان.
و در ایضاح همین معنا، مولانا جلالالدین رومی در مثنوی شریف خود میفرماید:
ای خدا بنمای تو هرچیز را آنچنان که هست در خدعه سرا
و مراد از (خدعه سرا) همین دارالغرور یا سرابستان و سرای وهم زدگیها و وارونگیهاست.
مولانا در دفتر ششم مثنوی در بیان همین حقیقت فریبندگی و غرورانگیزی دنیا، حکایت قلعه ذاتالصور یا دژ هوشربا را بمثابهی تمثیلی از نقش و نگارهای فریب انگیز دنیا میآورد که هوش از سر و صبر و قرار از دل شیفتگان خود میرباید. داستانی که آخرین حکایت بلند مثنوی است و در آخرین سال حیات آن بزرگ، سروده شده است.
اما فقره دیگر و مهمتر از این دعای شریف و به غایت، شگفت، استعداد و آمادگی مردن پیش از مرگ است اما این به چه معناست؟
از رسول خدا(ص) حدیثی نقل شده است که:
«مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا» بمیرید، قبل از آنکه مرگ به سراغتان آید...
به تعبیر عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی، این موت اختیاری است که از آن حقیقت حیات باقی میجوشد و این غایت اختبار عبد صالح سالک مهاجر الیالله است در سیر معارج بندگی و قرب به دوست. در همین معناست که مولانا در کلیات شمس میگوید:
بمیرید بمیرید در این عشق، بمیرید در این عشق چو مردید، همه روح پذیرید
و:
در عشق زنده باید، کز مرده هیچ ناید دانی که کیست زنده؟ آنکو ز عشق زاید
پیش از این مرگ به اختیار، نمیتوان با روح زندگی جاوید هماغوش شد. و همه غایت توحید و عبودیت نیز همین مردن پیش از مردن است. آمادگی مرگ خودخواسته پیش از تن دادن به مرگی از سر اجبار.
و این به معنای خلع از خطورات نفسانی و اشتغالات مادی و سفر از عالم کثرتها و کدورتها به عالم جاودانگی است: عالم جان جان که باقی است به بقای وجه آن جان جهان چنانکه در لسان یکی از عرفا، حقیقت معنای عرفان و سلوک چنین تقریر میشود:
عرفان حقیقی آن است که خداوند تو را در تو میمیراند تا دوباره در او زاده شوی و این همان معنای (آئینگی) است به بیان عین القضاه همدانی و تقریری از همان نای دمیده در نیستان جان سالک عاشق تهی شده از صفات خویش است که همه آواز اوست و نالهاش همه هیهای هوست و: «همه او گشتم و ترک دگری کردم و رفت...»
درس شب و روز نورانی بیست و هفتم رمضان المبارک را امام ساجدان و زینت عابدان به ما میآموزد:
کناره گرفتن از دار وهم و وارونگی و غفلت و غرور
تداعی و تذکر رجعت به سرای جاودانگی
آمادگی مرگ و احیای جان پیش از مردن تن
و اینهمه را از حضرت حق خواستن
و در حقیقت آن روح عبادت، زیباترین شکل طلب کردن از خداوند و درس چگونه دعا کردن و چه خواستن به درگاه حق را به مهمانان ضیافت رمضان میآموزد و چه دعایی عظیم تر از این دعای شب بیست و هفتم شهرالله الاعظم که اوج درک معنوی و قله بینش عارفانه و موحدانه یک بنده است در ارتباط با خدای خویش؟
تو را خواهم نخواهم رحمتت، گر امتحان خواهی
در رحمت به رویم بند و درهای بلا بگشا....
همسفران و سحرنشینان شب بیست و هفتم عشقبازی با ذکر حضرت دوست!... التماس دعا
نظر شما