کد خبر 246628
۱۷ فروردین ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۵

«حیات» از روز جهانی قدس گزارش می‌دهد؛

مقصد، دیار «قدس»، همپای جلودار...

مقصد، دیار «قدس»، همپای جلودار...

همه زورش را می‌زند این عفریتک عربده‌کش قداره بند بی‌حیثیت که قدس را، قلب ما را از ما بگیرد. سیم خاردار می‌کشد دور آسمان و غزه را قتلگاه پاکترین فرزندان سرزمین معراج می‌کند. اما قدس تمام جان و جهان ما شده است. سرت را بالا بگیر ای قله‌ی قاف قبیله‌ی عشق! ای قبله‌ی اول! ای قلب قافله‌‎ی قرآن!... ما بی‌شمارانیم و رهسپاران... آماده استقبال از فرزندانت باش...

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، روز قدس، روز اسلام، روز همدلی و اتحاد بزرگ امت اسلامی، امسال در حالی از راه می‌رسد که هیچگاه این پاره تن مسلمین، اینگونه مظلوم و غریب، اینگونه پاره پاره تن و سراپا زخم و خون و جراحت و درد، و در عین حال، اینگونه سربلند و مغرور و قدافراشته بر بلندای تاریخ نبوده است؛ آتشی‌که این روزها از قلب غزه و قدس زبانه می‌کشد، همه هستی و حیثیت دیوهای زمین را جزغاله کرده و نار و نایره‌ی نور را در دل هر مسلمان و هر آزاده‌ای که از جنس جهنم جنون و جنایت عفریت‌ها نیست، همچون قبسی که بر موسی کلیم‌الله مشتعل شد و مشعل مرگ فرعون را به دستش داد، لبریز از روشنای یقین کرده است.

هیچوقت این ققنوس قدکشیده و بال و پرگشوده از قعر آتش و خون و خرابی و خاکستر، تا این اندازه، شکوه و شوکتش عالمگیر نشده بود و آوازش همه جهان را زیر سایه نگرفته بود و سنگر و سرپناه و اسم رمز و هویت و همه چیز هر انسان حق طلب و ظلم ستیز نشده بود. قدس امروز نه قلب جهان اسلام، که قلب همه جهان و همه بشریت است.

رژیم کودک‌کش و آدم‌خوار و وحشی و ویرانگر صهیونیستی امروز دیگر هیچ آبرویی برایش در هیچ کجای این عالم نمانده است. گور خودشان را کندند و ساعت مرگ‌شان را با این تبهکاری جلو انداختند. فکر کردند با خراب کردن غزه روی سر مردمش می‌توانند این چراغ امید، این شرار ایزدافروز و خدایی را برای همیشه زیر آوار خرابی‌ها و تکه پاره‌ی جنازه‌های متلاشی شده کودکان بی‌پناه و بیماران زخمی و پیرزنان بی‌دفاع، دفن کنند و روی گور یک ملت، برقصند و قهقهه بزنند و به سلامتی هم جام بلند کنند و بزنند و سرمست طعم خون تازه، پشتک زنان و پایکوبان، رویاهای تازه ببافند.

اما دیدید که کور خواندند. خدا خواست که با دست خودشان کلک خودشان را بکنند و دست به جنایتی زدند که زوالشان را حتمی و قطعی کرد. این هرزه‌های هار، فکر کردند با خفه کردن شعله مقاومتی که از مشکات نورانی «حماس» و «جهاد اسلامی» نه فقط فلسطین، که سراسر جهان اسلام را روشنی بخشیده بود و نوید رهایی از اسارت جهان شرک و سلطه می‌داد، می‌توانند یک ملت را زیر خاک مدفون کنند.

فکر کردند با تبدیل کردن غزه به یک قتلگاه و کشتارگاه عظیم انسانی، با وحشیگری‌هایی از جنس حمله به بیمارستان شفاء، می‌توانند روح زندگی را از این مردم بیدار و بلندقامت بگیرند و اراده آنها به زنده ماندن را زنده زنده در خاک کنند. اما نفهمیدند مثل همیشه، که ملتی که آرمانش شهادت است و زندگی را از دل جهاد فی سبیل الله جستجو می‌کند.

ملتی که امثال شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز رنتیسی‌ها رهبرش هستند که خود آموزگاران طریقت شهادتند و حتی یاسر عرفات هم پس از سال‌ها این در و آن در زدن و عمر فرسودن در پستوهای لابی‌گری و معامله و مذاکره و مصالحه برای احقاق حق مردمش، در پایان عمر به این حقیقت بزرگ رسید و گفت: «ملت فلسطین تنها با شهادت طلبی می‌تواند به حق خود برسد» و عاقبت بخیر شد، ملتی که هرچه بیشتر شهید می‌دهد، زنده‌تر و زاینده‌تر می‌شود و مشعل امید و ایمانش برافروخته تر، این ملت را مگر می‌شود کشت آقای «بی بی»؟!

راهتان همینقدر احمقانه است که تونل به تونل بگردید تا کار حماس را تمام کنید؟ حماس در تونل نیست. حماس در قلب هر شیربچه‌ی فلسطینی است. حماس اسم شب مقاومت تا پیروزی است. حماس رمز آزادی است. حماس همه هویت طوفان الاقصی است. حماس خود انتفاضه است. حماس پرچم هر شهید است. حماس چشم به راه مانده و منتظر محمدالدوره است. حماس اشک‌های ناجی العلی است. حماس تاریخ مظلومیت قدس است زیر چکمه اشغال و اسارت جانیان و جلادان «دیر یاسین» و «کفرقاسم» و «صبرا و شتیلا»...

تونل‌ها را بیخود نگردید بیچاره‌ها! حماس اینجاست! حماس آن گنبد طلایی است که قاب غرور و قاف معراج یک ملت شده است. حماس، خود قدس است. حماس قلب هر فلسطینی است نه، قلب تک تک ماست. حماس، خون قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس است که دارند از افق اعلی ما را نظاره می کنند که فلسطین و قدس را تنها نگذاریم.

حماس، قامت بلند احمد متوسلیان است که انگشت به افق دوخت و گفت: «بسیجی! آنجا انتهای افق است. من و تو باید پرچم خود را در آنجا، در انتهای زمین، برافرازیم. هر وقت پرچم را در آنجا زدی زمین، آن وقت بگیر و راحت بخواب!» و قدس، امروز ماذنه ای است که آواز گلوهای بریده، فریاد بی‌سران بلاجوی دشت کربلایی را به قلب سدره المنتهی پرواز داده است.

امروز قدس یعنی مشعل شهادت که سرمایه و سرپناه ماست. همانکه همچنان در ظلمت بیراهه های سازش و تسلیم، راه عزت و کرامت فرزندان کوثر عاشورا را نشان می‌دهد. و دیدیم که همین دوسه روز پیش باز در جنایتی دیگر به دست فرزندان بدنام و روسیاه شیطان و صهیونیستهای گیج و گم از شدت شکستها و رسوایی‌های پیاپی، باز هم شهادت، بهترین یاران مکتب مقاومت را جاودانه کرد و زاهدی و حاجی رحیمی و یارانشان را از سنگربانی حرم زینبی به معراج حسینی برد. این شهیدان، راه را نشان دادند و خونشان حجت را بر همه ما تمام کرده است: «مقصد دیار قدس، همپای جلودار...»

فردا همه می رویم. فردا همه دست در دست شهیدان مظلوم و مجاهدان و مدافعان محصور و غریب اما دلیر غزه و رفح و دیرناحوم و خان یونس و دیرالجلیل که جهان را از عظمت مقاومتشان شگفت زده کرده‌اند، با لشکر قدس یکی می‌شویم: لشکری به عظمت بدر و خندق و خیبر تا کربلای پنج و تا مدافعان حرم و فاطمیون و زینبیون... لشکری که پیشاپیش همت‌ها، باکری‌ها، بروجردی‌ها، دستواره‌ها، دقایقی‌ها، حاج قاسم‌ها، ابومهدی‌ها و حاج عمادها و همه شهیدان راه آزادی قدس، جلودارند. فردا همه با همیم... با قدس... فردا روز زنده بودن است. روز قلب ما و قبله اول ماست...

مقصد، دیار «قدس»، همپای جلودار...

گاه سفر آمد، برادر! گام بردار!
چشم از هوس از خورد، از آرام بردار!

گاه سفر آمد برادر! ره دراز است
پروا مکن بشتاب! همّت چاره ساز است

گاه ِسفر شد، باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاهِ وادیِ ایمن برانیم

وادی نه ایمن، هان مگو، باید سفر کرد
از هفت وادی در طلب باید گذر کرد

وادی نه ایمن، رهزنان در رهگذارند
بیم حرامی نیست، یاران هوشیارند

وادی نه ایمن، جاده هموار است ما را
امید بر عزم جلودار است ما را

وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است

تنگ است ما را خانه، تنگ است ای برادر!
بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر!

آهنگ رفتن کن که ما را چاره فرد است
واماندن از این کاروان، درد است، درد است

باید خطر کردن، سفرکردن، رسیدن
ننگ است از میدان، رمیدن، آرمیدن

از دشت و دریا در طلب باید گذشتن
بی گاه و گاه و روز و شب باید گذشتن

گر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریم

حکم جلودار است بر هامون بتازید!
هامون اگر دریا شود از خون بتازید!

فرض است فرمان بردن از حکم جلودار
گر تیغ بارد، گو ببارد نیست دشوار

جانان من برخیز و آهنگ سفر کن
گر تیغ بارد گو ببارد جان سپر کن

جانان من برخیز! بر جولان برانیم
زآنجا به جولان تا خط لبنان برانیم

آنجا که جولانگاه اولاد یهوداست
آنجا که قربانگاهِ زعتر، صور، صیداست

آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد

جانان من! اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را

جانان من! برخیز باید بر«جبل» راند
حکم است باید باره بر دشت امل راند

جانان من برخیز و زین بر بارگی نه
زی قدس، زی سینا، قدم یکبارگی نه

باید ز آل سامری کیفر گرفتن
مرحب فکندن، خیبری دیگر گرفتن

باید به مژگان رُفت گَرد از طور سینین
باید به سینه رَفت زینجا تا فلسطین

باید به سر، زی مسجد الاقصی سفر کرد
باید به راه دوست، تَرک جان و سر کرد

جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما علم بگرفته بر دوش

تکبیر زن، لبیک گو، بنشین به رهوار
مقصد، دیار قدس همپای جلودار ...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha