کد خبر 245828
۶ فروردین ۱۴۰۳ - ۰۱:۵۵

از شهدا بیاموزیم:

ماجرای ازدواج شهید مهدی زین‌الدین از زبان همسرش

ماجرای ازدواج شهید مهدی زین‌الدین از زبان همسرش

«آن روزها به خوابم هم نمی آمد که این حزب رفتنها آخرش به ازدواج و آشنایی با شهید زین‌الدین بکشد. پیش از او یک خواستگار دیگر هم برایم آمده بود.»

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات،  در کتاب «زین الدین به روایت همسر شهید» آمده است: «نوارهای شهید مطهری را آنجا شنیده بودم یادم هست میگفت آدم کسی را که دوست دارد همه چیزش شبیه او میشود. ما هم همین را می خواستیم که شبیه آدمهای بزرگ دینمان بشویم که ساده گیری و ساده زیستن را به ما یاد میدادند.

مثلاً یک لباس را آن قدر میپوشیدیم تا کهنه شود. آن هم من که مادرم میگفت تا قبل از آن سخت گیرترین بچه‌اش راجع به لباس بودم آدم به طور طبیعی در جوانی دنبال تنوع است ولی ما می خواستیم با فدا کردن این چیزها به چیزهای بهتر و متعالی تری برسیم نه من اکثر جوانها این طوری فکر می کردند و عمل میکردند.

سی و یک شهریور سال شصت که کلاسمان تمام شد گفتند زود خودتان را برسانید خانه امشب خاموشی است عراق وارد خرمشهر شده بود. جنگ که شروع شد نوع فعالیتهای حزب هم عوض شد کلاسهای آموزش اسلحه و امدادگری گذاشتند فکر میکردیم اگر جنگ بخواهد به شهرهای دیگر هم بکشد باید بلد باشیم چطور تیراندازی کنیم کار کردن با سه نوع اسلحه را یاد گرفتیم کلاشینکف، کلت و ژسه.

بعد از مدتی هم ساختمان حزب شد تدارکات پشت جبهه آن کلاسهای سابق کم رنگتر شدند و جایش را خیاطی و بافتنی برای رزمندگان گرفت. آن روزها به خوابم هم نمی آمد که این حزب رفتنها آخرش به ازدواج و آشنایی با او بکشد. پیش از او یک خواستگار دیگر هم برایم آمده بود.

 آدم بدی نبود ولی لباس پوشیدنش به دلم ننشست خدا وقتی بخواهد کاری انجام شود کسی دیگر نمی تواند کاری کند

خرداد سال شصت و یک، یک هفته بعد از آن خواستگار اولی خانواده زین الدین پا پیش گذاشتند. مربی کلاس اسلحه معرف ام بود از یکی از اعضای حزب خواسته بودند که دختر خوب بهشان معرفی کند.

 او هم مرا گفته بود. اول مادرش با معرفم آمدند. با من و خانواده ام صحبت کردند و از شرایط آقا مهدی گفتند. قرار شد آنها جواب بگیرند و اگر مزه ی دهان ما «بله» است. جلسه ی بعد خود آقا مهدی بیاید.

در این مدت پدرم رفت پیش حاج آقا ایرانی که مسئول سپاه قم بود و همسایه بودیم. گفته بود یک همچین آدمی آمده خواستگاری دخترم میخواهم بدانم شما شناختی از ایشان دارید؟ او هم گفته بود مگر در مورد بچه های سپاه هم کسی می آید تحقیق بکند؟ پدرم پیغام داد خود آقا مهدی بیاید و ما دوتایی با هم حرف بزنیم.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha