کد خبر 243917
۱۸ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۴:۴۵

«حیات» در گزارشی بررسی کرد؛

«سیدجمال‌الدین اسدآبادی» و احیای فکر دینی

«سیدجمال‌الدین اسدآبادی» و احیای فکر دینی

چرا باتوجه به مترقی بودن اسلام و قرآن و اندیشه اسلامی، کشورهای مسلمان عقب افتاده و رو به انحطاط هستند؟ این پرسشی بود که «سید» همه عمر خود را وقف یافتن پاسخی برای آن کرد. کشور به کشور و شهر به شهر دنیای اسلام گشت تا مسلمانان را از پس خواب چندین قرن غفلت و استعمارزدگی متوجه این حقیقت کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، هجدهم اسفند ۱۲۷۵ شمسی، روز درگذشت مردی از تبار اصلاحگران و احیاگران اندیشه دینی در جهان اسلام است. مردی که رد پایش در بسیاری از رخدادها و تحولات سیاسی قرن گذشته، حتی پس از مرگ و در جریان نفوذ و نشر اندیشه هایش نیز قابل پیگیری و ردیابی است. «سید جمال الدین اسدآبادی» یا «سیدجمال الدین افغانی»، یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین چهره ها در جریان شناسی فکری- سیاسی ایران و جهان اسلام در بحبوبه کشاکش مشرق زمین با پدیده استعمار خارجی و در آغاز ورود خاورمیانه و جامعه اسلامی به آستانه عصر تجدد و تقدیر تاریخی جدید ناشی از سیطره «مدرنیت» و «معاصریت» بر جهان است.

زندگی در متن و مدار بحران

سید جمال در سال ۱۲۱۷ شمسی، در شهرستان اسدآباد استان همدان در خانواده‌ای روحانی چشم به جهان گشود. نسب وی به امام حسین (ع) منتهی‌شود. پدرش سید صفدر و مادرش سکینه بیگم، دختر مرحوم میرشرف الدین حسینی قاضی است.

از پنج سالگی، کسب علم را نزد پدر آغاز، و با قرآن و کتابهای فارسی و قواعد عربی آشنا شد و به دلیل استعداد و نبوغی که داشت، به‌زودی با تفسیر قرآن آشنایی یافت و برای ادامه تحصیل به شهرستان قزوین و سپس به تهران عزیمت کرد و در سال ۱۲۲۸ شمسی، عازم نجف، و از محضر دو مرجع تقلید بزرگ زمان: شیخ مرتضی انصاری، در فقه و اصول، و ملاحسینقلی درجزینی همدانی، در اخلاق و عرفان، بهره‌های علمی و معنوی فراوان برد.

در سال ۱۲۳۲ شمسی، بنا به دستور شیخ انصاری، عازم هندوستان شد و در آن جا ضمن آشنایی با علوم جدید، کوشش کرد تا مردم و به ویژه مسلمانان را علیه استعمار انگلیس بسیج کند و به مبارزه وا دارد، اما به دلیل سلطه همه جانبه انگلیسی‌ها پس از یک سال و نیم اقامت در آن دیار، مجبور به ترک آن جا شد و به ممالک عثمانی رفت و چون با حسادت علمای درباری آن جا مواجه شد، ناگزیر به مصر عزیمت کرد.

در مصر موفق شد تا یک نهضت فکری ضد استعماری و ضد انگلیسی را پایه گذاری کند و تشکیلاتی به نام انجمن مخفی به وجود آورد، اما بر اثر فشار انگلستان مجبور به ترک مصر شد. این حرکت فکری توسط شاگردانش از جمله شیخ محمد عبده دنبال شد و در سال‌های بعد زمینه ساز قیام مردم مصر علیه استعمار انگلستان شد.

سید جمال پس از ترک مصر، مدتی در هندوستان ماند و آنگاه روانه اروپا شد. در پاریس با همکاری محمد عبده دست به انتشار روزنامه ی «عروة الوثقی» زد و به پاسخگویی به «ارنست رنان» که مقالاتی علیه اسلام در یکی از روزنامه های پاریس می نوشت، پرداخت. وی به دعوت ناصرالدین شاه به ایران آمد و گمان می‌کرد که می‌تواند با نزدیکی به شاه اندیشه‌های اصلاح طلبانه‌ی خود را به اجرا بگذارد، اما چون ماهیت و طبع شاهانه با هیچ اصلاحی موافق نبود و سید نیز آشکارا شاه را عامل بدبختی‌های مردم ایران معرفی می‌کرد، از ایران اخراج شد.

وی وقتی برای دومین بار به ایران آمد، به آستانه ی حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع) در شهر ری  تبعید شد و در آن جا علی رغم کنترل مأموران مبادرت به تشکیل جلسات مختلف کرد و مردم را به قیام علیه بیدادگری های شاه تشویق می کرد و شاه نیز که وجود او را در ایران به زیان خود می دید، دستور داد مجدداً او را در حالی که به شدت بیمار بود، از ایران اخراج کنند.

سیدجمال پس از اخراج از ایران وارد بصره، و در آن جا با همکاری یکی از مجتهدین و رهبران قیام مردمی (سیدعلی اکبر شیرازی) نامه‌ای به آیت الله العظمی سیدحسن شیرازی می‌نویسند و در این نامه ظلم‌های فراوان شاه به مردم ایران را متذکر می‌شوند. برخی معتقدند که این نامه در صدور فتوای مشهور تحریم تنباکو از جانب آیت‌الله شیرازی و قیام حاصل از آن، تأثیر فراوانی داشته است.

حضور سید در طی سال‌های ۱۲۷۱ – ۱۲۷۰ در عراق، تأثیر زیادی بر حیات فکری، سیاسی و دینی شهرهای شیعه نشین و گسترش تبلیغ و دعوت در جامعه اسلامی گذاشت. او برای علما و محافل فرهنگی سایر شهرهای بزرگ عراق، به ویژه نجف و کربلا، شخصیتی شناخته شده بود. همه او را به عنوان رهبر حرکت «تجدید در اسلام» می شناختند و این شناخت را از طریق روزنامه ی «عروة الوثقی» و مجله ی «قانون» که در لندن به زبان فارسی منتشر می شد و سید نیز در نشر آن سهیم بود، کسب کرده بودند.

سید در اواخر عمر در ترکیه زندگی، و غیر مستقیم تحت نظر سلطان عبدالحمید، امپراتور عثمانی قرار داشت. وقتی خبر قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی به اسلامبول رسید، به دستور امپراتور عثمانی، از بیشتر ایرانیان درباره ی ارتباط سید جمال و میرزا رضا تحقیق به عمل آمد و سرانجام پلیس عثمانی طی گزارشی نوشت: «سید جمال الدین ایرانی است و میرزا رضا به تحریک او مرتکب قتل شاه شده است.»

 سلطان عثمانی از سید جمال در هراس افتاد و دستور قتل او را داد و سرانجام در ۱۹ اسفند ۱۲۷۵ برابر با ۹ مارس ۱۸۹۷، او را مسموم ساختند و جنازه او را در قبرستان مشایخ اسلامبول به خاک فرستادند.

در سال ۱۳۲۴ شمسی، فیض محمدخان، سفیر وقت دولت افغانستان در آنکارا موافقت دولت ترکیه را برای نبش قبر سید به دست آورد و بقایای جسد سید را در تابوتی به کابل انتقال داد.

«سیدجمال‌الدین اسدآبادی» و احیای فکر دینی

سیدجمال و «نهضت اتحاد اسلام»

محور اندیشه‌های سیدجمال، ریشه یابی و اندیشه به علل انحطاط مسلمانان است و او در این میان استدلال می‌کند که چرا علیرغم مترقی بودن اسلام و قرآن و اندیشه های اسلامی، کشورهای مسلمان، عقب افتاده و رو به انحطاط هستند؟ او افق این پرسش بنیادین را گشوده  و شاگردانش از جمله محمد عبده و شاگردانش باواسطه‌اش از جمله عبدالرحمان کواکبی آن را تداوم دادند و تا امروز در یک دوره ی یکصد و پنجاه ساله، متفکران بسیاری از سراسر جهان اسلام درباره این انحطاط و عقب ماندگی در خاورمیانه که به قول سیدجمال، ابعاد متعدد گوناگون فرهنگی، اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی دارد، بسیار بحث و بررسی کرده‌اند. از این منظر شاید بتوان گفت که یک جریان مهم نواندیشی دینی در دوران معاصر با تفکرات و طریق سیر و سلوک سیدجمال الدین آغاز شده است.

سیدجمال الدین اسدآبادی با وجودی که از فقهای سنتی تراز اول به شمار می‌رفت، اما اصل نواندیشی دینی و پذیرش «دیگری» را در منظومه عملی خویش به کار برد. به عقیده سید، مسلمانان باید اختلافات را کنار گذاشته و بر اصول و مبانی مشترک خود پافشاری کنند. به همین دلیل او را باید از منادیان بازگشت به قرآن در عصر معاصر دانست.

روایت مهمی در دست است بر این مبنا که شیخ هادی نجم آبادی با توجه به احاطه سید جمال بر کلام‌الله به او توصیه کرد که برای ماندگاری اندیشه و روش‌اش جلسات تفسیر قرآن گذاشته و معنا و مفهوم آزادی را از دل قرآن برای عامه مردم تفسیر کند. ارائه این ایده مترقی که بعدها توسط امام خمینی (ره) پیگیری شد و از دل آن جریان‌های مترقی اسلام سیاسی در عصر جدید پدید آمد، نشان از پختگی فکری سید و اصحابش دارد.

به باور سیدجمال، بدون همیاری و اتحاد میان نواندیشان و طیف سنتی روحانیت، اصلاح اجتماعی غیرممکن است. به این ترتیب بسیاری از مهم‌ترین اندیشمندان، نواندیشان و فعالان اجتماعی آن دوران با سید همراه شدند. همچنین سید با تاسیس انجمن‌های مخفی در مصر سعی در ایجاد یک فضای گفت‌وگویی با هدف کادرسازی برای مقابله با استعمار و در نتیجه تحقق آرمان اتحاد مسلمانان داشت.

حرکت و حیات مصلحانه سید جمال به روایت «استاد شهید مطهری»

استاد شهید مرتضی مطهری با بزرگداشت جایگاه ارجمند، اثرگذار و جریان ساز سید جمال در بیداری اسلامی و احیای فکر دینی، در کتاب «بررسی نهضت های اسلامی در صد ساله ی اخیر» می نویسند: «بدون تردید، سلسله جنبان نهضت های اصلاحی صد ساله ی اخیر، سید جمال الدین اسد آبادی معروف به افغانی است.

 او بود که بیدارسازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصی بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد... نهضت سید جمال، هم فکری بود و هم اجتماعی.

 او می خواست رستاخیزی هم در اندیشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها... سید جمال در نتیجه ی تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی – که داعیه ی علاج آنها را داشت دقیقاً آشنا شد.

سید جمال مهمترین و مزمن ترین درد جامعه ی اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد.

 او برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه  مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و برای تحصیل مجدد عظمت از دست رفته ی مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایسته آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مرده ی مسلمانان، فوری و حیاتی می‌دانست.

بدعت زدایی و خرافه شویی را شرط آن بازگشت می شمرد، اتحاد اسلام را تبلیغ  کرده و دست‌های مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنی های مذهبی و غیر مذهبی می‌دید و رو می‌کرد.»

دردها و درمان‌ها از نگاه سیدجمال

۱- استبداد حکام.

۲- جهالت و بی خبری توده مسلمانان و عقب ماندن از کاروان علم و تمدن.

۳- نفوذ عقاید خرافی در اندیشه مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام راستین و نخستین.

۴- جدایی و تفرقه میان مسلمانان با برچسب ها و عناوین مذهبی و غیر مذهبی.

۵- نفوذ استعمار غرب.

و چاره و درمان دردهای تاریخی و ریشه‌دار مسلمانان نیز به باور او اینها بودند:

۱- مبارزه با خودکامگی مستبدان.

۲- مجهز شدن به علوم و فنون جدید.

۳- بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافه ها و پیرایه هایی که به اسلام بسته شده است.

۴- ایمان و اعتماد به مکتب.

۵- مبارزه با استعمار خارجی.

۶- اتحاد اسلام.

۷- دمیدن روح اعتراض و مبارزه و جهاد به کالبد نیمه جان جامعه اسلامی.

۸- مبارزه با خود باختگی در برابر غرب.

واپسین نامه و آخرین وصیت

سیدجمال که در باب عالی در آنکارا زندانی بود، آخرین نامه خود را در سه شنبه ۵ شوال ۱۳۱۴، ۹مارس ۱۸۹۷، به یکی از دوستان ایرانی خود می‌نویسد و ناامید از نجات و حیات، کشته شدن خویش را انتظار می‌کشد. واپسین کلام سید آنچنان نغز و صریح است که نیاز به تحلیل ندارد.

«دوست عزیز! من در موقعی این نامه را به دوست عزیز خود می‌نویسم که در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم. نه انتظار نجات دارم و نه امید حیات، نه از گرفتاری متألم و نه از کشته شدن متوحش. خوشم بر این حبس و خوشم بر این کشته شدن.

حَبسم برای آزادی نوع، کشته می‌شوم برای زندگی قوم. ولی افسوس می‌خورم از این که کِشته‌های خود را ندرویدم. به آرزویی که داشتم کاملاً نایل نگردیدم. شمشیر شقاوت نگذاشت بیداری ملل مشرق را ببینم.

دست جهالت، فرصت نداد صدای آزادی را از حلقوم امم مشرق بشنوم. ای کاش من تمام تخم افکار خود را در مزرعه ی مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم های بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمی‌نمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم، به نمو رسید. هر چه در این زمین کویر غرس نمودم فاسد گردید. در این مدت هیچ یک از تکالیف خیرخواهانه ی من، به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت.

امیدواری‌ها به ایرانم بود. اجر زحماتم را به فراش غضب حواله کردند. با هزاران وعده و وعید به ترکیه احضارم کردند. این نوع مغلول و مقهورم نمودند. غافل از این که انعدام صاحب نیّت، اسباب انعدام نیّت نمی شود. صفحه ی روزگار، حرف حق را ضبط می کند.

باری، من از دوست گرامی خود، خواهشمندم این آخرین نامه را به نظر دوستان عزیز و هم مسلک‌های ایرانی من برسانید و زبانی به آن ها بگویید: شما که میوه ی رسیده ی ایران هستید و برای بیداری ایرانی دامن همت به کمر زده اید، از حبس و قتال نترسید، از جهالت ایرانی خسته نشوید، از حرکات مذبوحانه ی سلاطین، متوحش نگردید، با نهایت سرعت بکوشید با کمال چالاکی کوشش کنید، طبیعت با شما یار است و خالق طبیعت، مددکار. شماها تا می توانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید، نه به قلع و قمع اشخاص. سعی کنید موانعی را که میانه ی الفت شما و سایر ملل واقع شده رفع کنید. گول عوام فریبان را نخورید.»

«سیدجمال‌الدین اسدآبادی» و احیای فکر دینی

آثار و تالیفات

۱. کتاب‌ مقالات‌ جمالیه‌ مشتمل‌ بر چندین‌ مقاله‌ علمی‌، فلسفی‌، اخلاقی‌، اجتماعی‌

۲. کتاب‌ شرح‌ حال‌ اکهوریان‌ با شوکت‌ و شأن‌

۳. رساله‌ نیچریه‌ در رد مادیون‌ و طبیعیون‌

۴. تاریخ‌ الافغان‌ به‌زبان‌ عربی‌ که‌ در مدت‌ چهارسال‌ توقف‌ خود در افغانستان‌ آنرا برای‌ بیداری‌ برادران‌ افغان‌ تألیف ‌نمود.

۵. روزنامه‌ عربی‌ العروة‌الوثقی‌ که‌ در مدت‌ سه‌ سال‌ توقف‌ خود در پاریس‌ ۱۳۰۱ بهمراهی شیخ‌ محمدعبده‌ تاسیس و مندرجات‌ آن‌ باعث‌ هیجان‌ و نهضت و بیداری‌ ملل‌ اسلامی‌ گشته‌ و با مجازات‌ شدید و اقدامات‌ عجیبی‌ از ورود آن‌ به‌ ممالک‌ اسلامی‌ جلوگیری‌ بعمل‌ آمد.

۶. روزنامه‌ ضیاءالخافقین‌، که این‌ روزنامه‌ را سید پس‌ از تبعید از ایران‌ در لندن‌ به‌همراهی‌ چند نفر از آزادیخواهان‌، تأسیس‌ ومنتشر نمود.

۷. کتاب‌ خاطرات‌ سید، گردآوری‌ شیخ‌ محمدعلی‌ مخزومی‌

۸. کتاب‌ الوصیة‌ السیاسیة‌ الاسلامیه‌

۹. کتاب‌ الحقائق‌

ارزیابی حرکت تاریخ‌ساز سید جمال در نگاه و بیان «رهبر»

«سید جمال، کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد. کسی بود که مسئله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین بار در فضای عالم به وجود آورد... او مطرح‌کننده، به‌وجودآورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. این را نمی‌شود دست‌کم گرفت و سید جمال را نمی‌شود با هیچکس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد... مبارزات سیاسی سید جمال چیزی است که قابل مقایسه با هیچ یک از مبارزات سیاسی افرادی که حول‌وحوش کار سید جمال حرکت کردند، نیست».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha