به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ گاهی خواندن برخی از کتابها تو را چنان با خود همراه میکند که گویی تو آن زندگی نزیسته را زیستهای. عمق جان آدمی از نفوذ کلام میلرزد و خودت را جای شخصیت اصلی قصه میگذاری تا بهتر بتوانی با او همذات پنداری کنی.
«یادت باشد» نیز از همانهاست. از آنهایی که میتوان آن را بارها خواند و جدال عشق و ایمان را دید. در جایی از کتاب میخوانیم: «دستم را گرفت و با صدای لرزان پر از حزن و دل تنگی در حالی که اشکهایم را پاک میکرد، گفت: فرزانه دلم رو لرزوندی ولی ایمانمو نمیتونی بلرزونی. تا این جمله را گفت تکانی خوردم، با خودم گفتم: چیکار داری میکنی فرزانه؟ تو که نمیخواستی از زنهای نفرین شده روزگار باشی، پس چرا حالا داری دل همسرت رو میلرزونی؟».
اینها عاشقانههای شهید مدافع حرم حمید سیاهکلی مرادی به روایت همسرش فرزانه است. دو جوان دهه هفتادی که خواندن شرح ازدواج و بعد از آن دلدادگیشان؛ ادامه مسیر عاشقی و حضور پررنگ خدا در زندگی شان نیاز این روزهای جوانان ماست. این کتاب به تورق مقام معظم رهبری نیز رسیده است و ایشان درباره نوع زیست آن دو جوان اینگونه یاد میکنند که «باید در تاریخ ثبت شود». حمید سیاهکلی در پاییز سال 91 عقد کرد و در پائیز سال 94 نیز به شهادت رسید.
در ادامه برشی از عاشقانههای شهید با همسرش را میخوانیم: «سر سفره نشست و گفت آخرین صبحونه رو با من نمیخوری، با بغض گفتم چرا اینطور میگی مگه اولین باره میری مأموریت گفت کاش میشد صداتو ضبط میکردم با خودم میبردم که دلم کمتر تنگ بشه، گفتم قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست میمونم، منو بیخبر نذار. با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیاش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم تو رو به همون حضرت زینب (س) هرکجا تونستی تماس بگیر. گفت اگر جور باشه حتما بهت زنگ میزنم. فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم، چطوری بگم دوستت دارم؟ اینجا بقیه کنارم نشستهاند، اگر صدای منو بشنوند، از خجالت آب میشم. به حمید گفتم پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه، من منظورت رو میفهمم، از پیشنهادم خوشش آمد. پلهها را که پائین میرفت، برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چند باری بلند بلند گفت، یادت باشه یادت باشه، لبخندی زدم و گفتم یادم هست، یادم هست.»
نظر شما