به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، پنجم شعبان المعظم، روز میلاد چهارمین امام و اسوه عبودیت و زهد و پرهیزگاری است. امامی که در اثر کثرت سجود و پارسایی، به «سیدالعابدین»، «سیدالساجدین» و «زین العابدین» نزد همگان شهرت یافت. این امام بزرگوار، بازمانده خاندان اهلبیت و امانتدار میراث امامت پس از واقعه عاشورا بود که آنهمه مصیبت وارد شده بر پدر و برادران و همه خانواده و خویشان خود را به چشم دید.
ایشان همسفر اسارت پارههای تن وحی، به قافله سالاری عمه بزرگوارش حضرت زینب کبری (س) و از مقابل سرهای بریده بر نی بود؛ امامی که سر آفتاب را بر طشت زر دید که سرخیل ناپاکان روزگار بر لب و دندانی که بوسهگاه پیامبر خوبیها بود، رذیلانه چوب میزد و با خطبه پرشور و حماسه آفرینش، بنیان باطل را به لرزه درآورد. امامی که پس از این حادثه عظیم، جریان امامت و هدایت را در مسیری دیگر جهت بخشی و راهبری کرد: تبیین معارف دینی و حفظ مواریث امامت از رهگذر سیر و سلوک معنوی و اخلاقی.
به نامی که یک نماد بود
حضرت علی بن الحسین(ع) به روایتی بین سالهای ۳۳ تا ۳۸ هجری و به قول مشهور و متواتر در دوران خلافت جدش حضرت امیرالمومنین(ع) به دنیا آمد. در باب مادر بزرگوار ایشان که در روایات متعدد و به تصریح بزرگانی از مورخان و محدثان چون: کلینی، یعقوبی، شیخ مفید و شیخ صدوق، همان شهربانو، شهربانویه، شهرناز، جهان شاه و شاه زنان، دخت یزدگرد سوم آخرین شاهنشاه ساسانیان در ایران بوده که در جریان تولد فرزند مطهر خود از دنیا رفتند و در قبرستان بقیع مدفون شدند، اگرچه برخی تشکیک کردهاند اما رسالهای تحقیقی به قلم استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی در سالهای اخیر انتشار یافته که نویسنده محقق در آن، با بررسی این نقدها و ایرادهای وارده، به شکلی محققانه و تفصیلی بر صحت این انتساب تاکید دارند.
گفتهاند هنگامی که از حضرت اباعبدالله الحسین(ع) دلیل نامگذاری سه فرزندشان به نام علی را پرسیدند و گفتند معاویه از این نامگذاری ناخشنود است، فرمودند: «وای بر او! به خدا قسم اگر پسران دیگری هم داشتم جز علی نامی برآنان نمینهادم»
این روایت نشان میدهد که گذاشتن این نام از سوی آن حضرت، اقدامی نمادین برابر حاکمیت ننگین معاویه بود که سب و لعن بر مولای موحدان و اولین ایمان آورنده به رسول خدا(ص) را در همه جهان اسلام، الزامی کرده بود و کمر به محو این نام بسته بود و در حقیقت این نامگذاری در حکم احیای این نماد مورد ستیز و سرکوب بود.
زیباترین روح پرستنده
آن حضرت در سراسر زندگانی خود، در زهد و عبادت و ورع و تقوی زبانزد بود. از حضرت امام صادق (ع) نقل است: روز قیامت منادی ندا میدهد که زینالعابدین کجاست؟ پس گویا من به علی بن حسین(ع) نگاه میکنم که در بین صفوف از روی تعجب و با تبختر راه میرود. عین این مطلب را ابنعباس نیز از رسول خدا (ص) نقل کرده است.
در علل الشرایع از امام باقر (ع) نقل شده است که: پدرم علی بن حسین (ع) هیچ نعمتی از نعم الهی را یاد نمیکرد مگر اینکه به سجده میافتاد و همیشه هنگامی که آیهای از آیات قرآن که در آن سجده بود، تلاوت میفرمود، سجده میکرد. ایشان همیشه و زمانیکه از نماز واجبی فارغ میشد، به سجده میرفت. همچنین هنگام توفیق اصلاح بین دو نفر، سجده میکرد و آثار سجود در جمیع مواضع سجود آن حضرت مشهود بود و به این علت سجاد نامیده شد.
همچنین سیره آن حضرت، بازنمای صبر، حلم، عفو، انفاق، پناه دادن حتی به دشمنان، مردم داری، خضوع و تواضع، کمک به زیردستان، بخشش و آزادکردن غلامان، اخلاق مداری، اعراض از تعلقات مادی و مطامع دنیوی و... است که برای هریک شواهد متعددی در تاریخ ذکر شده است.
اما اصلیترین بعد وجودی حضرت سجاد(ع) انقطاع آن حضرت از تمامی شوائب نفسانی و تمحیض در ذات الهی و تخلیص در وجه الله و وقف خویشتن در تعبد و تجرد نفس بود؛ چنانچه نظیری برای نمازها و نیایشهای طولانی و شب زنده داریها و زهدورزیهای ایشان جز در امیرمومنان(ع) نمیتوان یافت.
تعبیر زنده یاد دکتر علی شریعتی از امام سجاد(ع): «زیباترین روح پرستنده»، اشارتی به اثرات و دامنههای وجودی و دوران ساز شخصیتی است که در سیاهترین عصر قساوت و دروغ و درنده خویی، تمامیت جانش، منظومهای از روشنایی ایمان و عبودیت خداوند و مهر و مدارا با انسانها و ظهور حد اعلای فضیلتهای اخلاقی در زمانهای بود که امویان، دست به ننگینترین جنایات تاریخ تا آن زمان زده بودند و سیاهکاری و شرارتی نبود که بدان ارتکاب نورزیده باشند.
آن حضرت با درک این فضای مسموم و خفه کننده و این تباهی زدگی در اخلاق جمعی که ناشی از تسلط و حاکمیت رذیلتها و ضد ارزشها و فساد راه یافته از حاکمیت بنی سفیانی و بنی مروانی به روحیه جمعی بود، تمام هم و سعی خود را بدان معطوف ساخت تا انگاره و آینهای از تمامی مکارم اخلاقی ترسیم کند و افقی از منتهای وصول به مدارج و مقامات معنوی و عرفانی در سلوک عملی خویش تجسم و تجلی بخشد.
امام خمینی(ره) در کتاب ارزشمند «آداب الصلوه» خود، امام سجاد (ع) را از بزرگترین نعمتهای ذات مقدس خداوند بر بندگان شمرده و یادآور شده است که حق تعالی آن سرور را از عالم قرب و قدس برای معرفی راههای بندگی خود به بندگان به امامت برگزید. و با اشاره به گوشهای از معارف بلند اعتقادی و قرآنی در سخنان امام سجاد (ع) یادآور می شود که آن حضرت در مرتبه اعلای ایمان و یقین قرار داشت. دائم الحضور در نزد حق و منقطع ازغیر بود. ایشان با استناد به روایتی که امام سجاد (ع) از ترس خدا میگریست و در حال نماز رنگش زرد میشد و شیفته و غرق عبادت بود.
و عبادتهای خود را برابر عبادتهای جد خود امیرالمؤمنین (ع) ناچیز میشمرد، در کتاب «جهاد اکبر» خود میگوید: «گریه و زاری و مناجات و عجز و نالههای امام سجاد (ع) دل را به درد میآورد و گریههای آن حضرت در درگاه خداوند برای تعلیم دیگران نبود، بلکه آن نیایشها و گریهها نشان دهنده حالت خشوع و خشیت از خداوند بود.»
به اعتقاد ایشان دعاهای امام سجاد (ع) دعوت به توحید، تزکیه نفس و ساختن مردم برای رسیدن به کمال و دعوت به خلوت کردن با خدا بود و در قالب دعاهای لطیف، آداب عبودیت را به بندگان خدا آموزش میدهد.
امام خمینی(ره)، همچنین در «آداب الصلوه»، صحیفه سجادیه را زبور آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معرفی کرده و به تعلق آن به شیعیان افتخار میکند. ایشان از این کتاب شریف به صحیفه نورانیه الهی و نازل شده از عقل نورانی سید الساجدین (ع) و لطیفه الهی تعبیر کرده و آن را برای خلاصی بندگان از زندان طبیعت و فهمیدن ادب عبودیت و قیام در خدمت ربوبیت سودمند میداند.
یادگار گودال قتلگاه، چراغدار شام اسارت
آن حضرت به حکمت و قضای الهی و به دلیل بیماری از تیغ جفای اشقیای یزیدی جان به در برد و زنده ماند تا حیات شریفش مایه تداوم و بقای امامت باشد. اما پس از آتش زدن خیمهها و اسارت خاندان عترت، تنها بازمانده از شجره پاک دودمان نبوت و فرزند و یادگار خون خدا، همسفر و همراه تمامی زجرها و مصائب واردآمده بر این کاروان اندوه شد و تا شام بلا، منزل به منزل در کنار عمه خود، ام المصائب، حضرت زینب کبری(س) پشت و پناه و چشم و چراغ گلهای خزان زده ی باغ مصطفی(ص) بود.
نقل است چون روز یازدهم محرم از نیمه گذشت، عمر سعد پس از فراغت از دفن اجساد کشتهشدگان خود، به سپاه خود امر کرد که دختران و فرزندان پیغمبر (ص) را با وضعی اسفبار بر شتران بیجهاز سوار کرده و به عنوان اسیر، آنها را به سمت کوفه حرکت دهند. در این میان وضعیت حضرت سجاد (ع) به خاطر وضع جسمانی ایشان که به مرض شدیدی مبتلا بودهاند، از همه نگرانکنندهتر بود.
به علاوه قساوت قلب آن دژخیمان در مورد حضرت در حد اعلی بروز کرده و بهخاطر شدت ایذاء و آزار، زنجیر مخصوص که به غل جامعه شهرت داشته است، بر گردن حضرت افکندند و چون بهخاطر شدت بیماری توان نشستن بر پشت شتر را نداشتند هر دو پای مبارکش را زیر شکم شتر بستند و با همین وضعیت، ایشان را به همراه سایر زنان و کودکان به هنگام حرکت به سمت کوفه، از کنار اجساد پاره پاره شهدای کربلا عبور دادند.
در فاصله ورود کاروان اسیران کربلا به شهر کوفه تا هنگام دخول به کاخ عبیدالله گه به واسطه شرایط استثنایی آن روز و ازدحام بیش از حد جمعیت، موقعیت مناسبی برای انجام رسالت الهی در راستای تداوم نهضت عاشورا و روشنگریهای لازم فراهم آمده بود، خاندان اهل بیت عصمت و طهارت هر کدام بهترین استفاده را نموده و خطبههای بسیار گرم و افشاگرانهای را ایراد کردند.
حضرت زینب (س)، حضرت امکلثوم (س)، حضرت فاطمه بنت حسین (س) و بالاخره حضرت سجاد (ع) هر کدام خطابههای بدیعی ایراد کردند که در ترتیب آن بین روایات اختلاف است. به روایت بحارالانوار مجلسی، حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) با اشاره، مردم را به سکوت دعوت فرمود، نفسها در سینهها ماند و سکوت مطلق همهجا را فراگرفت. آنگاه امام سجاد (ع) اینگونه خطبه تاریخی خود را ایراد فرمود: پس از حمد و ثنای الهی، از رسول خدا (ص) یاد کرد و بر او درود فرستاد و خطاب به مردم گفت: ای مردم! هر کس مرا میشناسد، میداند که من کیستم و آنکه مرا نمیشناسد، بداند که من علی فرزند حسینم که او را در کنار فرات بدون هیچ گناهی و یا اینکه از او خونی طلب داشته باشند، از دم شمشیر گذراندند.
من فرزند آنکس هستم که پرده حریم حرمت او را دریدند، و اموال او را به غارت بردند و افراد خانواده او را به زنجیر اسارت کشیدند. من فرزند آنکس هستم که او را با زجر و شکنجه کشتند (انا ابن من قتل صبرا؛ قتل صبر این است که موجود زندهای را نگه دارند و بر او شمشیر، نیزه، سنگ و امثال آن بزنند تا بمیرد) و همین افتخار ما را بس است.
ای مردم! شما را به خدا سوگند آیا به خاطر دارید که به پدرم نامهها نوشتید و او را دعوت کردید ولی با او نیرنگ باختید؟ با او پیمان وفاداری بستید و با او (و نماینده او) بیعت کردید ولی به هنگام حادثه، او را تنها گذاشتید و با او به پیکار برخاستید و او را مخزول نکردید؟ پس شما را هلاکت و نابودی باد! چه بد توشهای برای خود پیش فرستادید!! و برای شما چه زشت و ناپسند بود. به من بگوئید با کدام چشم میخواهید به روی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنگرید هنگامی که به شما بگوید: عترت مرا کشتید و حریم حرمت مرا شکستید. پس شما دیگر از امت من به حساب نمیآئید. راوی میگوید: هنگامی که سخن امام بدینجا رسید، از هر طرف صدای آن جماعت بیشمار به گریه بلند شد.
در شام و بارگاه یزید نیز امام(ع) با شجاعتی عظیم، جو رعب و اقتدار و ابهت اهریمنی راس شقاوت و شر را شکست و بنا بر روایتی که علی بن ابراهیم قمی (ره) از امام صادق (ع) نقل میکند، چون سر مبارک حضرت سیدالشهداء (ع) را با حضرت علی بن حسین (ع) و دختران امیرالمؤمنین بر یزید وارد کردند، علی بن حسین را غل در گردن بود، یزید به او گفت: ای علی بن حسین حمد خدایی را که پدر تو را کشت. حضرت فرمود: لعنت خدا بر کسی باد که پدر مرا کشت.
یزید چون این جمله کوبنده را شنید غضب کرده فرمان قتل آن حضرت را صادر کرد.
حضرت فرمود: هرگاه بکشی مرا، پس دختران رسول خدا را چه کسی به منزلگاهشان برگرداند، در حالیکه جز من محرمی ندارند.
یزید گفت: تو آنها را بر میگردانی.
پس یزید سوهانی طلبید و شروع کرد به سوهان کردن غل جامعه که به گردن آن حضرت بود. پس از آن گفت: ای علی بن حسین آیا میدانی چرا این کار را کردم؟
حضرت فرمود: بلی، میخواستی که جز خودت دیگری را بر من منت و نیکی نباشد.
یزید گفت: به خدا قسم این بود آنچه اراده کرده بودم.
بعد یزید این آیه را خواند که: ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم؛ آنچه از مصیبت و گرفتاری که به شما میرسد به سبب کارهای خودتان است.
حضرت فرمود: هرگز، چنین نیست که تو گمان کردهای، این آیه درباره ما نازل نشده است. بلکه آیه دیگری که درباره ما نازل شده این است: «ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها» هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در مورد خودتان به شما نمیرسد مگر اینکه قبل از اینکه آن را ایجاد کنیم در کتابی نوشته شده ثبت شده است.
بعد حضرت فرمود: مائیم کسانی که چنین هستند.و بر آنچه بر ما فوت شده تاسف نمیخوریم و به آنچه به ما داده شده، فرهمند و خوشحال نمیشویم.
البته شیخ مفید در ارشاد آورده، یزید به امام سجاد (ع) گفت: ای پسر حسین (ع)، پدرت رابطه خویشاوندی را نادیده گرفت و مقام و منزلت مرا در نیافت!! و با سلطنت من در آویخت و خدا آنگونه که دیدی با او رفتار کرد.
در اینجا علی بن حسین (ع) این آیه قرآن را تلاوت کردند که: ما اصاب من مصیبة... و یزید به فرزند خود خالد گفت: پاسخ او را بده. خالد نتوانست، یزید به او گفت: بگو، ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر
و امام چهارم در ادامه فرمودند: ای یزید وای بر تو! اگر میدانستی چه عمل زشتی را مرتکب شدی و با پدرم و عموهایم چه کردی، مسلما به کوهها میگریختی!! و روی خاکستر مینشستی! و فریاد به واویلا بلند میکردی! که سر پدرم حسین فرزند فاطمه و علی را بر سر دروازه شهر آویختهای! و ما امانت رسول خدا در میان شما هستیم، تو را به خواری و پشیمانی فردا بشارت میدهم! و پشیمانی فردا زمانی است که مردم در روز قیامت گرد آیند.
در سنگر «دعا»
اما مهمترین ابتکار عمل و راهگشایی امام(ع) بهعنوان بزرگ یادگار و یادآور عاشورا و کربلا و یگانه فرزند وحی و عترت، در آن دوران عسرت و اضطرار که نفس ها در سینه حبس و هر صدای اعتراضی در نطفه خفه میشد، ارائه گنجینهای عظیم از معارف و ماثورات اصیل مکتب اهلبیت در قالب ادعیه، رساله حقوق و در راس همه صحیفه سجادیه بود. آن حضرت با بینش بلند خود سنگر دعا و نیایش را برگزید تا از آن سلاحی برای روشنگری در برابر طوفان نفاق و تزویر و تخریب و جعل و تحریف و وارونگی حقایق و معارف دینی که حکومتی تا بن دندان مسلح و همه منابر و مجامع و مساجد را نیز پشت خود داشت، بیافریند و سرپناهی برای حقیقت در آن گردباد دروغ و دغل پیشگی بسازد.
این بازسازی و احیاگری معرفت دینی با همه اصالتش، بزرگترین جهاد آن زینت ساجدان و سرور عابدان و عارفان بود. امام با کاربست عنصر تقیه جهت حفظ مکتب و با تربیت شاگردانی چون: ابان بن تغلب، ابوحمزه ثمالی، سعیدبن جبیر که هریک سنگربانانی برای حریم اعتقادی تشیع بودند، یکی از درخشانترین فصول امامت شیعه را در مهلکترین و مرگبارترین شرایط سیاسی تاریخ اسلام رقم زد.
دعا در زمانهای که الهیات اموی، خدایی وارونه و ضدبشر آفریده و وانموده بود، تنها مسیر اتصال انسان با آسمان و تنها راه ارتباط با عالم غیب و معنویت و مناجات و معاشقه با پروردگار و تجلیگاه تفضلات قدسی و کرامات کبریایی بود. دعا را در منطق عرفان، قرب نوافل تعبیر کرده و به نقل امام خمینی(ره) از عارف بالله مرحوم شاه آبادی قدس الله سره به «قرآن صاعد» تعبیر شده است.
از حضرت خاتم المرسلین (ص) نقل است: «الدُّعاءُ مُخُّ العِبادَةِ و لا یَهلِکُ مَعَ الدُّعاءِ أحَدٌ»: دعا جوهره و مغز عبادت است و با دعا هیچکس هلاکت نمییابد. با نظر بر اهمیت این عنصر و اصل اعتقادی، معرفتی در نظام جهان بینی معنوی اسلام، حضرت سیدالساجدین(ع) در سلوک و سیره خود تجلی تمامیت این حقیقت شد و بزرگترین حاصل دوران امامت آن حضرت را می توان در صحیفه سجادیه و ماثورات و ادعیه ارزشمندی چون ابوحمزه ثمالی و افزودن به گنجینه معارف شیعی خلاصه کرد.
صحیفه سجادیه: آیین نامه عبادی- معرفتی تشیع؛
صحیفه شریف سجادیه، که قله معرفت توحید در مکتب امامت است در لسان اهل نظر به سه تعبیر درخشان و استثنایی یاد گردیده که تنها در نهج البلاغه می توان نظیر این تعابیر را یافت:
۱- اخت القرآن(خواهر قرآن)
۲ - زبور آل محمد(ص)
۳- انجیل اهل بیت(ع)
کتاب شناس بزرگ, مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی مینویسد:
«ان سند الصحیفه قطعی لایقبل الجدل و لاالشک فقد تواتر الی حد الیقین مضافا الی بلاغتها الفائقه التی لاتصدر الا عن هذا الامام العظیم...» همانا سند صحیفه قطعی است و جایی برای جدل و شک در آن نیست؛ زیرا تواتر آن در حد یقین (به انتساب کتاب به امام سجاد(ع) است) علاوه بر این بلاغت فوق العاده این کتاب گویای آن است که جز از آن امام معصوم صادر نشده است».
طنطاوی در این باره گفته است که: «فوق کلام المخلوق, دون کلام الخالق» این کتاب از کلام مخلوق برتر و از کلام خالق پائین تر است.
فقیه و فیلسوف بزرگ مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی; مولف حاشیه ارزشمند بر کفایه و مکاسب در کتاب انوار القدسیه در مورد صحیفه میگوید:
«زبوره نور رواق العظمه
یفوق کل الزبر المعظمه
زبوره فی الحمد والتمجید
زینه عرش ربه المجید
فیه من الاخلاص والتوحید
ما لا تری علیه من مزید...»
زبور او (صحیفه سجادیه) نور رواق عظمت است که از کتاب های بلند دیگران برتر است. صحیفه او در حمد و ستایش خداوند, زینت عرش خدای بلند مرتبه است. در این کتاب آن قدر از اخلاص و توحید سخن گفته شده که بیش از آن نمیتوان گفت.
و سرانجام سخن را ختم میکنیم به بخشی از کتاب «زیباترین روح پرستنده» از زنده یاد «دکتر علی شریعتی» که در بیان عظمت کار حضرت سجاد(ع) میگوید:
«چند جمله ای از متن صحیفه سجادیه را بدون انتخاب، میآورم تا نشان داده شود که اولا دعا به معنای آن نیست که ما چیزی به دست آوریم. ثانیا دعا برای آن نیست که آن را جانشین مسئولیت های انسانی و عقلی خودمان بکنیم و ثالثا در متن تشیع علوی، که مظهر مکتب نیایش و بنیانگذارش، امام سجاد، «زیباترین روح پرستنده» تاریخ بشر و جامعه و فرهنگ ماست، نیایش، مکتبی است که تجلیگاه عشق، آگاهی نسبت به جهان و عرصه نیازهای بزرگ انسانی است و رابعا «دعا» جهاد و مبارزه اجتماعی و جمعی در یک وضعیت ناهنجار اجتماعی است. به هر حال در اینجا بدون هیچ انتخابی، چند جمله ای از اولین دعای صحیفه را می آورم تا روشن شود که طرز حرف زدن با حرف زدن دعا گوها و دعا خوانها از زمین تا آسمان فاصله دارد.
در صحیفه هر وقت امام از خودش صحبت میکند و مجموعه چیزهایی را می خواهد ضمیرهایی به کار میبرد و همچنین در مقام خطاب به خدا نیز کلماتی را به کار میبرد. دقیقا گفتم که اینها را با چه متدی باید جمع کرد، تدوین کرد و بعد نتیجهگیری کرد. یک دعا کننده، گاه چیزی را همین جوری، از خدا میخواهد به عنوان احسانی و گاه چیزی را بهعنوان پاداش یک عمل میخواهد و گاه نیز خواستش بهعنوان آدمی ذلیل و فقیر و اصلا ناشایسته است که فقط میخواهد خدا او را ببخشاید.
امام، وقتی صحبت از ذلت، و صحبت از آلودگی و عجز و خواری و امثال این حالات دعا کننده است، می گوید: «انا»، گاهی هست که چیزی را مثل «نجات»، «فلاح» یا خیر و توفیق به نعمت میخواهد، میگوید «برای ما» وقتی که احسان وافر و فضل زیاد میخواهد، میگوید: «آنها»، «مسلمین»؛ خودش را کنار می کشد. من متوجه شدم که این نشانه این است که امام سجاد به خاطر وضع زندگی اجتماعی خاصی که داشته به خصوص آن فاجعه بزرگ که در جلوی چشمش گذشته- که هیچ انسانی آنچنان منظره ای را در اول جوانی ندیده - و بعد مسلما بار سنگین این مصیبت و این اندوه تا آخر عمر بر دوشش بوده و زندگیاش نشان میداده که حتی کوچکترین نشانهای برای او عاشورا را تداعی میکرده و او را به ناله و فریاد و اشک میآورده است و بهخصوص امام سجاد در دورهای بوده که حتی کوچکترین امکاناتی را که دیگر ائمه داشتند، نداشته است.
بعد از آن است که یزید و عبدالملک بر همه جا مسلط شدهاند و همه قدرتهای مقاومت از کوچک و بزرگ از بین رفته و فقط او تنها مانده است: تنهای تنها که حتی امکان شهادت هم ندارد. شهادت که «جهاد انسان مومن آگاه مسئول با جور و جنایت است در دوره نتوانستن» در دورهای که حق پرست نمیتواند مبارزه کند، نمیتواند بجنگد، نمیتواند جهاد بکند، باز هم در اسلام از او سلب مسئولیت نمیشود.
شهادت به عنوان اسلحه است و مبارزه مرگ را برای مبارزه با جور انتخاب میکند. این در لحظهای است که دیگر پایگاه حق پرستی، به کلی ویران، خلوت و غریب است. در اینجاست که حق پرست اگر یک نفر هم هست باز مسئول است. در اینجاست که میگویند: «مرگ خودت را به عنوان تنها سلاح، آگاهانه و با تمام شعور انتخاب کن و برگرد به روی خصم».
امام سجاد در شرایط خاصی است که حتی امکان «خوب مردن» هم برایش فراهم نیست (زیرا شهادت به معنای خوب مردن است) و در چنین زجری که آدم، حتی نتواند بمیرد، زندگی کردن مسلما روح را در کوره رنجهایی میگدازد، که پیش از هر عاملی یک روح زلال، و شکسته و گداخته را که در کلمات و در تعابیر و احساسهایش متجلی است، رنج میدهد.
امام چه چیزی را از خدا میخواهد؟ این است که میگویم عاملی بزرگ، حکمت است؛ یعنی این کتاب دعا اصلاً «وسیله چیز خواستن» نیست، بلکه یک کتاب آموزش است؛ یک کتاب فلسفی است که انسان را، خدا را، رابطه انسان با خدا را، رابطه انسان در جهان را، در زندگی - و به قول «سارتر» وضعیت انسانی را- نشان میدهد. «وضعیت انسانی» یعنی «من» در مجموعه این عوامل و شرایطی که هستم. یک چنین آموزش عمیقی در زیباترین حالات فرد است و اسمش: «دعا» ست اما با آن معنای معمولیاش اصلاً دعا نیست یک کتاب آموزش عمیق و علمی و اخلاقی و فلسفی است...»
میلاد پرسعادت امام نور و نجات، امام نیایش و نماز، امام «مهربانی» و «مردم»، تندیس زهد و خلوص و پارسایی و پرهیز، حضرت سشیدالساجدین و زین العابدین(ع) بر همه شیفتگان هدایت و معنویت، مبارک باد.
ای زینت تسبیح و دعا زمزمههایت
در حیرتم آخر بنویسم چه برایت؟!
اعجاز کلام تو، مزامیر صحیفه است
جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت
در پردة عشاق تو یک گوشه نشسته است
صد حنجره داوود در آغوش صدایت
از بس که ملک دور وبرت پر زده گشته است
پیراهن افلاک پر از عطر عبایت
تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران
باشد حجرالاسود، الکن به ثنایت
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم
عالم شده سجاده و افتاده به پایت
نظر شما