به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، بهمنماه سال ۱۳۶۵، مردی شاهد شهادت را در آغوش گرفت که به روایت بسیاری از مردان جبهه و جنگ، یکی از اسوههای بیبدیل تقوا، خلوص، معنویت، ولایت پذیری و عشق به شهادت بود که تامل در حیات پربرکت او ما را به سرچشمه ارزشها و فضیلتهایی رهنمون میشود که در مکتب خود پروراننده گوهرهایی نایاب و ناب از شمار این شهیدان شگفتیساز در سالهای پرافتخار دفاع مقدس بوده است.
شهید حجتالاسلام و المسلمین عبدالله میثمی اصفهانی، سال ۱۳۳۴ در روز سیزدهم رجب مصادف با ولادت امیرمومنان (ع) در اصفهان به دنیا آمد و تحصیلات عمومی و حوزوی خود را در همین شهر ادامه داد. از همان اولین سالهای جوانی به جریان مبارزه با رژیم ستمشاهی پیوست و بمدت سیماه در زندانهای طاغوت، زیر شکنجه بود. او در زندان نیز مسیر روشنگری و اصلاح را در برابر گروهکها و جریانهای منحرف پیگرفت و به تبیین معارف اصیل دینی در فضای زندان پرداخت. به موازات اوج گیری و به ثمر رسیدن نهضت مردم در سال ۵۷ آزاد شد و تحصیلات حوزوی و طی مدارج علمی خود را ادامه داد.
در آن دوران، خدمت به مردم در نهایت گمنامی را برگزید و سی ماه در یاسوج در خدمت به مردم بیبضاعت و محروم و خانواده شهدای کهکیلویه و بویراحمد به سر برد. تصویر مردم این منطقه از او، تصویر یک انسان مخلص، پاکباخته و عاشق خدمت است که در نهایت وارستگی و مردم دوستی، خود را یکسره وقف یاری رساندن به مستمندترین و فقیرترین اقشار مردم و بخصوص عشایر کرده بود.
اما شروع جنگ تحمیلی برای مردانی چون میثمی، گشودن سفره ای از برکات و مقامات معنوی و کوره ای بود که در آن، گوهر وجود خود را در کوران و کشاکشش، آبدیده و آزموده میساختند.
اینکه امام شهیدان در سخن مشهور خود، جنگ را یک «نعمت الهی» دانست و جانشین حقیقی آن حضرت نیز جنگ را یک «گنج» شمرد، از همین فرصت و فضای بوجود آمده در سالهای دفاع مقدس برای رشد و اعتلای معنوی و تکمیل ظرفیتهای معنوی و بروز برجستگیهای شخصیتی والاترین انسانهای نسل جهاد و شهادت، حکایت دارد.
شهید میثمی نیز از شمار مردانی اینچنین بود که تازه خود را در این جنگ، پیدا کردند و افق جانشان در جبهههای عشق و عرفان، وسعت و امتداد یافت. حضور او در جبههها در جایگاهی نماینده حضرت امام در قرارگاه عملیاتی خاتم الانبیا، یکپارچه شور و معنویت و خودسازی و خداجویی و درس آموزی و عشق ورزی و تذکر به معرفت مقام شهادت بود.
آنچه از رفتار و نحوه سیر و سلوک او با رزمندگان در خطوط عملیاتی نقل شده، همه و همه در دورنمای خود نمایانگر یک بینش عمیق به ماهیت این دفاع مقدس و هویت اعتقادی و ارزشی مردان جبهه و جنگ است؛ بینشی که در وصیتنامه پرشور او نیز به روشنی تمام جلوه دارد. تذکر و تکرار مداوم او که باید نیت و هدف ما در این جنگ، الهی و به قصد قرب خدا باشد و اجر را باید تنها از خدا بخواهیم و جز او هیچ چیز نبینیم و هیچ عنصر مادی و غیر الهی را در محاسبات خود در نظر نیاوریم، نشان از عمق یک تربیت یافتگی در مکتب معرفتی یاران روحالله دارد که جنگ برایشان دروازه عبور به بالاترین مقامات معنوی و عرفانی بود و به قول امامشان، راهی که عارفان و سالکان، طی یک عمر در طلب و به جستجویش بودند و نیافتند، اینان با کیمیای خلوص شهادت طلبانه در کوتاهترین زمان پیمودند و یکشبه ره صدساله رفتند.
حاج صادق آهنگران، نواخوان خاطرهساز آن سالهای رزم و حماسه از این شهید روایتی دارد که یک روز با لحنی بسیار صمیمی برای بچه بسیجیها و رزمندگان سخنرانی کرد و گفت: «سعی کنید رنگ دنیا به خودتان نگیرید. به کارتان رنگ خدایی بدهید. با اشک و ناله از خدا بخواهیم میل به دنیا را از ما بگیرد.» بارها شده بود که حتی مرخصی نمی گرفت و می گفت: «روز قیامت با دیدن روزهایی که در جبهه بودیم و روزهای مرخصی خود گریه خواهیم کرد که ای کاش یک روز هم این جبهه ها را ترک نکرده بودیم.»
این شهید حتی فرصت سفر حج بیتالله الحرام را هم فروگذاشت تا این فرصت معنوی حضور در جبههها و در میان همسنگران و همرزمانش را از کف ننهد. لحظه لحظه حیات او ترجمان این عشق به شهادت بود. نقل کردهاند در روزهای آخر مرتب میگفت: «خدا میداند این روزها وقتی میبینم بچهها چه زیبا به پیشگاه خدا میروند، زجر میکشم که چرا ما این توفیق را هنوز پیدا نکردهایم. نکند عاقبت ما جور دیگری رقم بخورد»
تمام کوشش و دغدغه او نیز، انتقال پیام این خونها با نهایت امانتداری و اصالتش بود و از او نقل شده که میگفت: «خدا میداند اگر پیام شهدا و حماسههای آنها را به مردم منتقل نکنیم، گناهکار و مقصریم»
توصیه همیشگی او که عملا نیز در خود به عینیت و ظهور رسانده بود، وصول به مدارج عبودیت، مناجات، دعا و حفظ روح ذکر و توسل مداوم و استمرار بندگی خدا، فروتنی و بی ادعایی و گمنامی و خلوص در مسیر بسیجی بودن است و سرلوحه همه حرفهایش: «کار کردن برای خدا»؛ همانکه امام بزرگترین ویژگی رزمندگان ما و وجه تمایز این دفاع مقدس از همه جنگهای تاریخ جهان میداند.
اما یک بعد برجسته از حیات و حضور معنی آفرین او در میان رزمندگان، تبیین و تجلی بخشیدن به معنای حقیقی «ولایت باوری» و «ولایت پذیری» بود. میثمی عاشق ولایت بود از آن جهت که شیفته و عاشق راستین مکتبش بود و ولایت فقیه را که در قامت و قالب امام تجسم یافته بود، ثمره همه خونهایی میدانست که در طول تاریخ برای بارور شدن شجره طیبه امامت نثار شده بود.
او به تبعیت و تاسی از امامش، ولایت فقیه را نه حاکمیت قدرت، که حاکمیت معیارها و موازین توحیدی می دانست و از همین بود که به این عصاره و محصول حقیقی، تمام عیار و کامل دین که تنها راه برقراری حق و عدل و زمینهی ظهور منجی موعود در همه جهانش میشمرد، عشقی عمیق و خالصانه داشت و ترجیع بندش حفظ این امانت بزرگ الهی بود. در وصیتنامه اش نوشته بود: «مبادا در راهی جز راه امام قدم بردارید... به این طرف و آن طرفتان ننگرید. فقط به نایب امام زمانتان نگاه کنید تا فریب نخورید...»
روزهای آخر از او بسیار شنیده بودند که: «من سی ماه در زندانهای شاه بودم. سی ماه در یاسوج بودم. حالا هم مدت حضورم در جبههها به سی ماه رسیده. همین روزها اجرم را از خدا میگیرم»
و سرانجام همان شد که گفته بود... اجرش را گرفت. روز نهم بهمن ۶۵ نماینده حضرت امام در قرارگاه خاتم الانبیا در عملیات کربلای ۵ با یک ترکش به سر، که سه روز بعد در ۱۲ بهمن، آسمانیاش کرد: شب شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) که عجیب، عاشق او بود و همواره میگفت برای حل همه مشکلاتتان به بانوی دو عالم متوسل شوید من اثر این توسل را به تجربه در زندگی خود دیدهام.
یادش زمزمه نیمشب مستان باد...
نظر شما