کد خبر 228659
۱۸ آذر ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۶

همسر شهید خداوردی در گفتگو با «حیات»:

خواب شهادت همسرم را دیده بودم + فیلم

خواب شهادت همسرم را دیده بودم + فیلم

همسر شهید خداوردی گفت: شبی که همسرم شهید شد، خوابش را دیدم و می‌دانستم شهید شده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ شهید عباس خداوردی در بیستم مهر۱۳۳۶، در اراک چشم به جهان گشود. این شهید گرانقدر پاسدار کمیته انقلاب اسلامی بود و در سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. 

وی از سوی کمیته انقلاب اسلامی در جبهه حضور یافت و بیست و نهم دی ۱۳۶۵، با سمت راننده در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش راکت شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.

فاطمه محمودی همسر شهید عباس خداوردی در گفتگو با حیات گفت: همسر من در سن بیست و نه سالگی، در عملیات کربلای پنج، سال شصت و پنج در روز بیست و نهم دی ماه شهید شد.

وی در خصوص ویژگی های شخصیتی همسرش گفت: شهید ویژگی‌های خاصی داشت، او بسیار نترس بود، دست خیر داشت، در کارهایش بسیار فعال بود و احترام به والدین، برایش اولویت داشت.

همسر شهید عباس خداوردی با بیان اینکه شبی که همسرم شهید شد خوابش را دیده بودم و می‌دانستم او شهید شده است، افزود: زمانی که از عملیات کربلای پنچ برگشت، به من گفت: به شمال می‌روم و خداحافظی کرد و رفت. بعد از یک هفته بیست و نهم دی‌ماه من درطبقه ی سوم خانه پدرم زندگی می‌کردم، زنگ خانه‌مان را زدند، وقتی صدای زنگ را شنیدم پنجره را باز کردم، دیدم سه آقا پشت در ایستاده‌اند، قبل از اینکه برادر شوهرم را صدا کنم با تلفن‌هایی که آن زمان با سکه‌های دو ریالی کار می‌کرد با کمیته تماس گرفتم.

وی ادامه داد: به سبب خوابی که دیده بودم، وقتی با کمیته تماس گرفتم، گفتم من خانم عباس خداوردی هستم، اگر اتفاقی افتاده به من خبر بدهید. به من گفتند: نه خانم اتفاقی نیفتاده، عباس آقا زخمی شده و بیمارستان است، من و بردار شوهرم به بیمارستان رفتیم.

خانم محمودی صحبت‌هایش را اینگونه ادامه داد: وقتی به بیمارستان رسیدیم، اجازه ندادند داخل بروم اما برادر شوهرم، داخل رفت بعد از چند دقیقه دید که بیمارستان را برای همسرم آذین بندی کردند.

وی افزود: من تا زمانی که به خانه برگردیم از موضوع اطلاعی نداشتم تا زمانی که دیدم برادر شوهرم خیلی بی‌قراری می‌کند، مادر و پدرم هم عزاداری می‌کردند.

همسر شهید عباس خداوردی همچنین گفت: خیلی همسرم را دوست داشتم، او بسیار شجاع و نترس بود. در واقعیت من اصلا دوست نداشتم او را از دست بدهم، الآن هم کسی می‌خواهد شهید بشود، مخالفت می‌کنم و می‌گویم نه، بمان و خدمت کن اما او اگر الآن هم بود صددرصد به جبهه می‌رفت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha