کد خبر 223455
۲ آبان ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۶

«حیات» گزارش می دهد؛

آنچه که تو را جاودانه کرد

آنچه که تو را جاودانه کرد

چه آرامشی است که بر چهره تو نشسته و سالهاست باعث شده عکس تو به نمادی از شهادت تبدیل شود؛ تا جایی که مادرانی ‌که غربت بچه هایشان را ندیدند با عکس تو روحشان تسلی می یابد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ نوشتن درباره شهدا سخت است؛ اما به قول شهید قلم مرتضی آوینی که می گوید: «ای کاش می شد تو را در مامن گمنامیت رها کنیم و بگذریم، که تو اینچنین می خواستی. اما ای عزیز، اجر تو در کتمان کردن است و اجر ما در افشا کردن، تا تاریخ در افق وجود تو قله های بلند تکامل انسانی را ببیند.»

هرجا که نامی از شهید و شهادت است این عکس دیده می شود اما شاید کمتر کسی نام این شهید عزیز و عکاس آن را بداند. این عکس در بحبوحه جنگ و عملیات کربلای 5 در تاریخ 10 اسفند سال 1365 توسط عکاس جبهه و جنگ «احسان رجبی» گرفته شده است و به شهید امیر حاجی امینی متعلق است. او بیسیم چی گردان انصار از لشکر محمد رسول الله (ص) است.

در دست‌نوشته ای از شهید حاجی امینی آمده است: «سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان مخلص او..... از اینکه بنده بد و گناهکار خدایم سخت شرمنده ام و وقتی یاد گناهانم می افتم آرزوی مرگ می کنم ولی باز چاره ام نمی شود.

هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم، جز اینکه دلم را به دو چیز خوش کرده ام: یکی اینکه با این همه گناه، او دوباره مرا به سرزمین پاکی، اخلاص، صفا و محبت بازم گرداند. پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد، هرچند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم اگر چنین نبود پس چرا مرا به اینجا آورد؟

دوم اینکه قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدیهایم بسیار دلسوزم. لحظه ای حاضر به رنجش کسی نمی شوم، حتی رنجش بسیار کوچک و ناچیز، ولی در عوض برای خوشنودی دیگران حاضر به تحمل هرگونه رنجی می شوم. بله! به این دو چیز دل خوش کرده ام.

اگر دوستم داری که مرا به اینجا آورده ای پس به آرزویم که .... برسان.

ای کسانی که این نوشته را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او، به بالاترین درجات دست یابند. البته در این امر شکی نیست ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنهکار خدا به آرزویش رسیده است. 

حالا که به عینه دیدید، شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا می کنم، بیایید و به خاکش بیفتید و زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید. با او آشتی کنید. زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافی است یکبار از ته دل صدایش کنید. دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید و دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا که می برد، او می برد...... شنبه 7/4/65ساعت 5 بعدازظهر/بنده مخلص و گنهکار، امیر حاجی امینی»

چند روزی است که خواندن این متن مرا به حال نمی گذارد. اگر شهدای ما در جایگاهی بودند که خود را تا این حد گناهکار می دانستند پس جایگاه ما در این دنیا چه خواهد بود؟ آن چه آرامشی است که بر چهره تو نشسته است که سالهاست باعث شده عکس تو به نمادی از شهادت تبدیل شود. 

«احسان رجبی» عکاس این عکس معروف می گوید: «بچه ها خیلی روحیه شون کسل بود؛ آتیش شدید دشمن هم مزید علت خستگی بچه ها شده بود. یه دفعه صدای شادی بچه ها بلند شد. برگشتم، دیدم پوراحمد و امیر و چند نفر دیگه اومدن خط برا سرکشی، بچه ها انقدر به اینا علاقه داشتن که روحیه شون کلاً عوض شد. ۱۰ ، ۲۰ دقیقه بیشتر نگذشته بود که یه خمپاره پشت خاکریز خورد، گرد و خاک عجیبی بلند شده بود؛ همینکه گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چه خبره. رفتم جلوتر که این صحنه رو دیدم. دو تا عکس ازش گرفتم، یکی از تموم بدنش، یکی از صورتش (همون عکس معروف) یه قطره خون رو لبش بود. دیدم امیر تو اون حالت تا حال خودشه و داره زیر لب زمزمه ای می کنه. رفتم جلوتر ولی متوجه حرفش نشدم. همون موقع بود که دیگه شهید شد… .

هیچ وقت فکر نمی کردم که عکسی که می گیرم به این اندازه مشهور شود. خوشحالم از این که این عکس آرامش خاطری است برای همه خانواده های شهدا. آنها که عکس و تصویری از شهادت فرزندانشان ندارند و نمی دانند چه حالی داشته وقی به شهادت رسیده است. وقتی خانواده های شهدا آرامش و زیبایی شهید حاج امینی را می بینند قطعاً تسلی پیدا می کند.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha