کد خبر 222374
۲۵ مهر ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۶

برادر شهید حسن اقارب پرست در گفتگو با «حیات» :

حس خدمتگذاری به وطن در وجود برادرم یک حس شاخص و روشن بود

حس خدمتگذاری به وطن در وجود برادرم یک حس شاخص و روشن بود

محمد اقارب پرست گفت: شهید اقارب پرست هنگام تحصیل در خارج از کشور هیچ دلیلی برای خودش ندید که در آنجا بماند، خود نیز معتقد بود که باید به وطن خدمت کند و به ایران برگردد و در ایران صاحب تاثیراتی در ارتش، محیط زندگی، اطرافیان و اقوام باشد و حس خدمتگذاری به وطن در وجودش یک حس شاخص و روشن بود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ شهید حسن اقارب‌پرست در اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۵ در اصفهان دیده به جهان گشود، وی افسر رسته زرهی بود و در زمان جنگ ایران و عراق مدتی به عنوان معاون لشکر ۹۲ زرهی اهواز فعالیت کرد.

از شهید اقارب پرست شنیدنی های فراوانی نقل می شود. ایشان در سال های پیش از انقلاب، به همراه شهید یوسف کلاهدوز و شهید سید موسی نامجو (که استاد شهید اقارب پرست در دانشکده افسری بود) سهم اصلی را در همراه شدن ارتش با موج انقلاب اسلامی به عهده داشتند. 

شهید صیادشیرازی در خصوص شهید اقارب‌پرست گفته است:«شهید اقارب پرست یک مذهبی ریشه‌دار و یکپارچه شور و عشق و متعهد به اسلام بود و در مورد این شهید بزرگوار به صراحت می‌گویم که از زمانی که با او از نزدیک ارتباط داشتم تا لحظه شهادت، فردی متعهد و متدین و دلسوز و پرکار بود و هر روز که می گذشت بر تقدس و دیانت او افزوده می‌گردید.»

در همین راستا با محمد اقارب پرست، برادر شهید حسن اقارب پرست به گفتگو پرداختیم. متن این گفتگو در ذیل آمده است.

حیات: درباره ویژگی های اخلاقی شهید اقارب پرست توضیحی بفرمایید

برادر شهید حسن اقارب پرست: او بسیار فرد منظمی بود و دقیقا در برنامه‌های روزانه اش برنامه ریزی می‌کرد، به خصوص در مطالعه کتاب بسیار حساس بود و کتاب‌هایش را طبق برنامه ریزی که روزانه انجام می‌داد مطالعه می‌کرد و برای برنامه‌های طولانی‌تر وسیع‌تر خود در ماه و سال  نیز برنامه ریزی داشت و برنامه ریزی در زندگی ایشان بسیار مشهود بود.

برادرم بسیار جدی پیگیر و دغدغه مند بود، به طوری که کاری را که به او محول می‌شد و بدون خم به ابرو آوردن با جدیت برخورد و استقبال می کرد و کارش را انجام می‌داد.

ویژگی  دیگر برادرم وظیفه شناس بودن او بود، به شدت در جست و جوی اندیشه دینی بود. اینکه خداوند، پیامبر و ائمه در زندگی از ما چه انتظاری دارند و اینکه چقدر توانسته در راه خدا خدمت کند. برادرم کارهای شخصی‌اش را خودش انجام می داد و بسیار در این مسئله مقید بود و کمتر کارهایش را به دیگران واگذار می کرد.

از زمانی که در منزل اصفهان بودیم، ایشان نقش مهمی در کارهای منزل داشت و وظایفی را قبول می کرد و به خوبی انجام می‌داد؛ نه تنها کارهای منزل بلکه کارهای شخصی‌اش را خودش عمل می کرد و متکی به کسی نبود.

حس خدمتگذاری به وطن در وجود برادرم یک حس شاخص و روشن بود

حیات: شهید اقارب پرست تحصیلات خود را در چه مقطعی گذراند و چه شد که در ارتش استخدام شد؟

برادر شهید حسن اقارب پرست: برادرم مدرک دیپلم ریاضی را از اصفهان کسب کرد و بعدا در امتحان ورودی دانشکده افسری ارتش «دانشگاه امام علی فعلی» امتحان داد و پذیرفته شد. در آنجا هم جدیت، پی گیری‌ و همان نظم شخصی اش و همه آن خصوصیات در خود دانشکده کاملا مشخص بود و باعث پیشرفت و ترقی او شد و در میان همه سربلند بود.

حیات: به نظر شما چرا بعد از گذراندن دوران تحصیلی اش در خارج از کشور به ایران بازگشت؟ چرا همانجا نماند؟

برادر شهید حسن اقارب پرست: برای دوران تحصیلی که به خارج از کشور رفت، ایشان از طرف ارتش اعزام شده بود. بورسیه ارتش را داشت از این بابت ابتدا برای تحصیل به انگلستان رفت و دوره دید و بعد از آن هم  در آمریکا دوره‌های مختلف تخصصی را آموخت و به عنوان افسر  و فرمانده مطرح بود.

شهید اقارب پرست خود نیز معتقد بود که باید به وطن خدمت کند، به ایران برگردد و در ایران صاحب تاثیراتی در ارتش، محیط زندگی و اطرافیان و اقوام باشد. او بسیار به مسائل تبلیغی اهمیت می داد و در همان دوران اختناق شاهی در ارتش با جوان هایی که به عنوان سرباز و سرباز وظیفه وارد ارتش می‌شدند، ارتباط داشت و با آن ها صحبت های گرم اجتماعی و دینی می‌کرد.

حتی افسران هم دوره خودش را که معمولا افراد فاسدی بودند با آن ها هم صحبت، استدلال و بحث می‌کرد و در محیط خودش تاثیرگذار بود. هیچ دلیلی برای خودش ندید که در خارج از کشور بماند و حس خدمتگذاری به وطن در وجودش یک حس شاخص و روشنی بود.

حس خدمتگذاری به وطن در وجود برادرم یک حس شاخص و روشن بود

حیات: نظرشان درباره امام خمینی (ره) چه بود؟

برادر شهید حسن اقارب پرست: برادرم در راه  امام خمینی (ره) بسیار معتقد، همراه و مقلد ایشان بود. گفتار امام خمینی (ره) را دقیقا گوش می‌کرد و تلاشش بر این بود که عمل کند. قبل از انقلاب از همان دوران دانشکده افسری با تعدادی از افسران متدین که تعدادشان خیلی قلیل بود و  نمازخوان، مقید، پاک و با دیانت بودند در محیط شاهی آن زمان به خصوص در دانشکده افسری بسیار زیر نظر بودند.

هم افسران هم دوره خودش و هم اساتید برادرم در دانشکده افسری مانند شهید نامجو، شهید سلیمی، شهید صیاد شیرازی ارتباط و رفاقت داشت و آن‌ها جمعی بودند که با هم محافل دینی برگزار می کردند و مذاکرات علمی، اجتماعی، دینی و سیاسی داشتند.

حیات: خاطره ای از شهید که در ذهنتان بیشتر مرور می شود و دوست دارید را تعریف کنید.

برادر شهید حسن اقارب پرست:خاطره ای که از بعد از انقلاب از ایشان دارم برای من خیلی جالب بود. خیلی مقید بود از اموال ارتش و دولت استفاده نکند. وقتی که در ارتش دوران جنگ بود و ایشان در ستاد مسئولیت داشت، یک بار رفتم به دیدن برادرم رفتم متوجه شدم چای را ایشان از منزل می برد، حتی قندی را که باید با چای استفاده می‌کرد مقید بود از  آنجا استفاده نکند و من یادم می‌آید ایشان به من تعارف کرد به همراه خودش از منزل قند و انجیر و کشمش آورده بود و چای را با این ها صرف می‌کردیم و بسیار در این جهت قناعت می کرد و بسیار در جهت مصارف هزینه‌های دستگاهی که خدمت می کرد دقت داشت که حرام اتفاق نیفتد.

شهید اقارب پرست در اهدافش مصمم بود یادم می آید برادرم به ورزش خیلی علاقه داشت و به ما توصیه می کرد که ورزش کنیم و به مجرد اینکه ایشان برای دوره مقدماتی عازم شیراز شد در آنجا ورزش چوگان را انتخاب کردند. آن زمان در چوگان لطمه دید ولی باز ورزش را فراموش نکرد و ادامه داد.

حس خدمتگذاری به وطن در وجود برادرم یک حس شاخص و روشن بود

حیات:چه شد که در جنگ هشت سال دفاع مقدس شرکت کردند؟

برادر شهید حسن اقارب پرست:در جنگ هشت سال انگیزه قوی داشت. ایشان یکی از منتخبین وزارت دفاع بود، می گفت من اینجا آمدم در تابستان زیر کولر و پنکه در دفترم نشسته ام و در زمستان پیش بخاری و راحت کارها و وظایفم را انجام می دهم ولی بچه های مردم در تیررس گلوله های دشمن هستند، این جمله او در ذهن ما به عنوان خاطره باقی مانده من اینجا بنشینم، فرزندان مملکت و جوان های این مملکت در برابر تیر دشمن قرار بگیرند و هاشا بر من، لذا آنجا را  رها کرد و با این انگیزه قوی به جبهه رفت.

حیات: نحوه شهادت ایشان چگونه بود؟

برادر شهید حسن اقارب پرست: آنچه که از شهادت برادرم نقل شده ایشان در سنگر بودند و با دو نفر از همراهان خودشان خمپاره ای از طرف دشمن به سنگرشان اصابت کرد و همان جا  در تاریخ 25 مهر 1363 به شهادت رسیدند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha