به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ شهید محمدرضا گیلوری در 7 بهمن سال 1344 در روستایی از توابع گرمسار به دنیا آمد. وی تا پایان دبیرستان درس خواند و سپس در ژاندارمری کهن آباد از توابع گرمسار مشغول به خدمت شد. وی در نهایت در خردادماه سال 1362 توسط گروههای ضد انقلاب به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید در گلزار شهدای کهن آباد به خاک سپرده شد.
در فرازهایی از وصیتنامه شهید گیلوری آمده است:
«اینک که ابرقدرتهای شرق و غرب و شیطانبزرگ، آمریکایجنایتکار، از هرسو میخواهند این انقلاب اسلامی را که با خون هزاران هزار شهید به ثمر رسیده صدمه وارد کنند، هرکدام از ما موظف هستیم که در مقابل این جنایتهای جنایتکاران زمان قد علم کنیم، نگذاریم خون آن شهیدان به خون خفته به هدر برود و به آنها ثابت کنیم که اسلام مکتب خون و شهادت است.
و من هم بهعنوان یک سرباز و یک فرد مسئول که مسئولیت خون شهیدان را بر دوش خود میدانم، برای حفظ راه شهیدان و برای رضای خداوند منان تصمیم گرفتهام که به یاری برادران رزمنده خود بشتابم تا به کمک همدیگر ظلم و ستم را به یاری خداوند در هم کوبیم.
راه حسین راه ما و مکتب حسین مکتب ما؛ پس چگونه نخواهیم راه او را ادامه دهیم؟ امیدوارم که بتوانیم ادامهدهنده راه سالار شهیدان باشیم.
مادرم! میدانم که زحمت زیادی کشیدهای و مرا بزرگ کردهای و آرزو داشتهای، ولی مادرجان عزیز و مهربان من! چه آرزویی بهتر از برقراری پرچم الله و برقراری عدل و عدالت، چه آرزویی بهتر از ادامه راه سالار شهیدان، حسین(ع).
مادر! به خدا سوگند! چقدر باصفاست وقتی انسان نام حسین(ع) را برلب میآورد و آنوقت، همه چیز را فراموش میکند! تو را به خون پاکش قسم، از مرگ من ناراحت نباش و خدا را شکر کن که هدیهای که خدا به تو داده است در راه او دادی.
پدر ارجمندم! شما رنجهای زیاد کشیدهای و مرا بزرگ کردهاید، ولی ناراحت نباشید که من به راه حسین میروم.
برادران کوچکم! از شما میخواهم راه مرا ادامه دهید و خواهران عزیزم! شما با حفظ حجاب خود مشت محکمی بر دهان یاوهگویان بزنید و در خواندن نماز، قرآن و روزه کوتاهی نکنید.
من چو مفلوکان نمیخواهم که در بستر بمیرم
میروم تا همچو مردان در دل سنگر بمیرم
میخواهم شمع باشم در دل شبها بسوزم
روشنی بخشم به جمعی و خودم تنها بسوزم
خواهشمندم این دو بیت شعر را بر روی قبرم بنویسید.»
نظر شما